نمایشگاه و خیل سیاهیلشگران صنعت نشر
راهروهای نمایشگاه امسال پر بود از کتابهایی که دیده نمیشدند، خوانده نمیشدند، حرصدربیاور بودند، چشمها را از خود دور میکردند و فریاد میزدند که «من چاپ شدم، برای آنکه خوانده نشوم» از ناشرانی که فقط در همان ایام نمایشگاه اسمشان دیده و شنیده میشود و کتابهای بهدردبخور از ناشران خوب که به دلیل قیمت بالا چهرهی خوانندگان را مغموم میکردند؛ به این امید که شاید یک روز به هم برسند!
راهروهای نمایشگاه امسال پر بود از کتابهایی که دیده نمیشدند، خوانده نمیشدند، حرصدربیاور بودند، چشمها را از خود دور میکردند و فریاد میزدند که «من چاپ شدم، برای آنکه خوانده نشوم» از ناشرانی که فقط در همان ایام نمایشگاه اسمشان دیده و شنیده میشود و کتابهای بهدردبخور از ناشران خوب که به دلیل قیمت بالا چهرهی خوانندگان را مغموم میکردند؛ به این امید که شاید یک روز به هم برسند!
نمایشگاه کتاب بعد از دو سال وقفه برگزار شد. رفتن به نمایشگاه نوعی تجدید خاطرات گذشته بود؛ روزگاری که با شوق و البته بهسختی به نمایشگاه میرفتیم و کتاب میخریدیم. نمایشگاه تنها فرصتی بود که کتابهای گمنام یا تازهمنتشرشده را به چشم ببینیم و با انتشاراتیها تعامل داشته باشیم.
اما نکتهای که در نمایشگاه امسال برای من بسیار شاخص بود، از پسِ دو سه سال ورود بیاندازهی کتابهای موفقیت، کسبوکار، سرمایهگذاری و زندگینامهی افراد مشهور و موفق به وجود آمده بود. عناوین کتابها مانند هم، ترجمهای از یک کتاب شاخص، اما بهصورت قارچواری از چندین و چند نشر مختلف:
چهرهی استیو جابز، دارن هاردی، برایان تریسی، رابین شارما، اکهارت توله، آلن دوباتن و تیترهای عادتهای اتمی، اخبار بخوانید، اخبار نخوانید، اثر مرکب، اثر مربع، کاش بیست سالم بود میدانستم، همه چیزهایی که دخترها باید بدانند، رهایی از دغدغهها، مقابله با رنجها، چگونه رنج نکشیم، معنای زندگی، عاقبت دیکتاتورها، دیکتاتورها چطور غذا میخورند و…؛
گویی این دو سه سال جامعه تا خرخره، سرشار از رنج و مشکلات شده و برای رهایی از این مشکلات، عدهای چاره را (یا کسب سود بیشتر را) در افزایش تابآوری یا تکنیک «درونت را درست کن تا بیرونت درست شود»، «صبحها ساعت پنج صبح بیدار شو یا تختخوابت را مرتب کن تا موفق شوی»، دیدهاند. چارهای که البته تا جایی جواب داده و طرفدار هم پیدا کرده، اما به دلیل افراط در این سوی قضیه و تفریط و کمکاری در حل منطقی و عقلورزانهی مشکلات، خود به معضلی تبدیل شده است.
در سایتهای فروش کتاب، میتوان نظرات کاربران و خوانندگان را در انتهای این نوع کتابها دید؛ نوعی عصبانیت و خشم نسبت به کسانی که صفر تا صد مشکلات و موفقنشدنها را به خود فرد مربوط میدانند؛ فحشها و ناسزاها به این گونه نویسندهها روانه است، آن هم به دلیل شکاف عمیقی که بین جامعه ایران با جوامع نویسندهی اثر وجود دارد.
در نمایشگاه هم میشد این کماقبالی را نسبت به این کتابها برعکس چند سال پیش حس کرد. انگار خوانندگان بیشتر ترجیح میدادند سمت کتابهایی بروند که یکشبه موفقشان نکند یا بهشان نگوید که خود آنها باعث مشکلاتشان هستند.
آنها دوست داشتند سرگذشت ملتها و کشورهایی را بخوانند که درگیر دیکتاتوری و استبدادی یا شرایط خاص بودند و توانستند نجات پیدا کنند؛ خبرنگاران رسته از کره شمالی یا چگونگی فروپاشی شوروی یا انقلابهای اخیر اروپای شرقی… شاید به همین دلیل هم هست که سبک جستار و ناداستان اینقدر طرفدار پیدا کرده است، چون صریح و دقیق به اصل مطلب میزند و حاشیه نمیرود و خود رنج را نشان میدهد.
وجود صفحههای مجازی و پلتفرمهای مربوط به کتاب باعث شده بود خوانندگان تقریبا آگاه باشند که چه کتابی را از کجا بخرند، همین موضوع باعث میشد خلوتی غرفههایی که این کاره نبودند بیشتر به چشم بیاید. با وجود این مسئله، به اغلب غرفهها که سر میزدیم چهرههای تکراری، تیترهای تکراری و عکسهای تکراری را روی پیشخوان غرفهها میدیدیم.
مگر یک کتاب شاخصِ «عادتهای اتمی/خردهعادتها» نداشتیم که هزارجای دیگر هم همان را ببینیم؟ نام مترجمها فرق میکرد. این گمان نیز به ذهن متبادر میشد که کتابها کپی از ترجمهی اول هستند با اندک تغییراتی.
در مقابل، کتابهای مفید و بهدردبخور به نشرهای بهخصوص و شاخصی محدود میشدند، در برابر خیل سیاهیلشگران ناشران. کاغذهایی که برای کتابهای بدون خواننده هدر میرفتند و از آن طرف، کتابهایی که طرفدار داشتند اما به دلیل قیمت بالا، خواننده را کمی ناامید میکردند.
نکته دیگری که در نمایشگاه به چشم میخورد، تعداد بیشتر عکس و پوستر خارجیها مقابل وطنیها بود. از بین وطنیها هم فوتشدهها جایگاه بالاتری داشتند و از بین زندهها هم مترجمین نسبت به نویسندهها محبوبتر بودند. البته باید متذکر شد که نویسندههای وطنی یا الان در ایران نیستند که به نمایشگاه بیایند یا اگر در ایراناند، حضورشان در نمایشگاه با حرف و حدیث همراه است و یا آنقدر ناشناخته هستند که متاسفانه کسی را جذب نمیکنند. درعوض، مترجمها انگار شناختهشده و عزیزتر هستند.
خلاصه که نمایشگاه امسال پر بود از کتابهایی که دیده نمیشدند، خوانده نمیشدند، حرصدربیاور بودند، چشمها را از خود دور میکردند و فریاد میزدند که «من چاپ شدم، برای آنکه خوانده نشوم» از ناشرانی که فقط در همان ایام نمایشگاه اسمشان دیده و شنیده میشود و کتابهای بهدردبخور از ناشران خوب که به دلیل قیمت بالا چهرهی خوانندگان را مغموم میکردند؛ به این امید که شاید یک روز به هم برسند!
یک دیدگاه در “نمایشگاه و خیل سیاهیلشگران صنعت نشر”
همه چیزمان به همه چیزمان میآید
بسیار هم عالی نوشتید✌️👍