نمایشگاه مجازی واقعاً به کتابفروشیها لطمه میزند؟
نمایشگاه کتاب همیشه و از ابتدا از موضوعات مورد اختلاف بین ناشران و کتابفروشان بوده. ناشران از آن سود بسیار میبرند، بهخصوص که فروش نمایشگاه، برخلاف فروش در کتابفروشیها که ماهها طول میکشد تا پول برگردد، نقد است. اما کتابفروشها گلایه دارند از اینکه فروش مستقیم کتاب به دست ناشر عملاً آنها را از چرخه فروش کتاب خارج میکند و در این اوضاع راکد اقتصادی تیری بر گرده آنهاست. در این دوسال اخیر که شیوع ویروس کرونا نمایشگاه کتاب را غیرحضوری کرده دسترسی ساکنین شهرهای کوچکتر به نمایشگاه آسانتر هم شده. اما آیا نمایشگاه مجازی کتاب واقعاً به کار کتابفروشها لطمه میزند؟
نمایشگاه کتاب همیشه و از ابتدا از موضوعات مورد اختلاف بین ناشران و کتابفروشان بوده. ناشران از آن سود بسیار میبرند، بهخصوص که فروش نمایشگاه، برخلاف فروش در کتابفروشیها که ماهها طول میکشد تا پول برگردد، نقد است. اما کتابفروشها گلایه دارند از اینکه فروش مستقیم کتاب به دست ناشر عملاً آنها را از چرخه فروش کتاب خارج میکند و در این اوضاع راکد اقتصادی تیری بر گرده آنهاست. در این دوسال اخیر که شیوع ویروس کرونا نمایشگاه کتاب را غیرحضوری کرده دسترسی ساکنین شهرهای کوچکتر به نمایشگاه آسانتر هم شده. اما آیا نمایشگاه مجازی کتاب واقعاً به کار کتابفروشها لطمه میزند؟
سالهاست نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران از بزرگترین رویدادهای فرهنگی کشور است، از آن سالها که در محل قدیم نمایشگاههای بینالمللی (بزرگراه چمران) برگزار میشد و دو هفتهای ترافیک سنگین یکی از پرترددترین بزرگراههای شهر را سنگینتر میکرد، تا همین دو سال پیش که در یکی از مناطق مرکزی تهران (مصلی) برپا میشد.
دنگوفنگهای دو دورهی نمایشگاه در «شهرآفتاب» هم آنقدر زیاد بود که همه را مجاب کرد قدر مصلی را بدانند. اینها را نوشتم تا حواسمان به مهمترین تغییر دو دورهی اخیر نمایشگاه باشد: یکجور «بیمکانی» که خاصیت بسیاری دیگر از رویدادهای «مجازی» این سالها هم بود. بهرغم تمام تفاوتهای نمایشگاه مجازی و حقیقی، یکی از حاشیههای قدیمی هنوز پابرجاست: اعتراض کتابفروشان به عرضهی مستقیم کتاب، آن هم با تخفیف.
غیر از کتابفروشها البته خیلیهای دیگر هم سالها از این مینالیدند که نمایشگاه کتاب تهران عملاً «فروشگاه» است، نه «نمایشگاه». حق با آنهاست.
در ایران، «نمایشگاه کتاب» هم خیلی زود، مثل بسیاری پدیدههای دیگر، «بومیسازی» شد و شکل و کارکردی متفاوت با نوع جهانیاش پیدا کرد. در روزگار پیش از اینترنت، در کشوری که تعداد کتابفروشیهایش حتی یکدهم تعداد ناشرانش هم نیست (و دوام همین کتابفروشیها هم بیشتر با فروختن لوازمالتحریر و سایر محصولات فرهنگی و هنری و اجناس کادویی میسّر است)، دسترسی به کتاب آنقدر دشوار بود که همهی تولیدکنندگان و مصرفکنندگانش قدر فروشگاه بزرگ دهروزه را بدانند.
در نمایشگاهِ حضوری، ناشرها علاوهبر تقبل تمام هزینههای اجارهی غرفه و حملونقل کتابها و خوردوخوراک و رفتوآمد نمایشگاه، دو هفتهای هم کارهای انتشاراتی (و احیاناً کتابفروشیهای) خودشان را تعطیل میکردند تا محصولات خود را با تخفیف بفروشند، ولی برایشان سود داشت. چرا؟
فقط چون درآمد نمایشگاه (کم یا زیاد) «نقد» است، برخلاف پول کتابهایی که ناشران با تخفیف 30 ـ 40 درصدی به مراکز پخش میسپارند و آنان، با تخفیف کمتر، به کتابفروشیها، و ناشران اغلب شش ماه تا یک سال منتظر میمانند تا کتابفروش پولِ پخشکننده را بدهد و او پولِ ناشر را.
در این مدت، با تورم افسارگسیخته، چه بر سر سرمایهی ناشر میآید؟ با یک مثال توضیح میدهم: پارسال، در همین ایام، چاپ صدوهفتم رمان پرفروش «چراغها را من خاموش میکنم» منتشر شد، قیمت پشتجلد: 58500 تومان. امروز خبر انتشار چاپ صدویازدهمش را دیدم به قیمت 75000 تومان، نزدیک به 30 درصد گرانتر، کتابی که بیش از صد بار چاپ شده است. میدانید که هزینههای انتشار (و میزان افزایش قیمت) کتابهای چاپ اولی از این هم بیشتر است، یعنی سرمایهی ناشر عملاً وقتی برمیگردد که ارزشش 40 ـ 50 درصد کمتر شده.
تا اینجا سعی کردم نشان بدهم چرا شرکت در نمایشگاه و فروش مستقیم و نقدی کتاب، در تمام این سیوچند سال، برای ناشران مهم بوده. برای کتابفروشانی که این «فروشگاه» دهروزه را به چشم رقیب مینگرند، چهبسا رونق بیشترش ناراحتکنندهتر باشد.
اعتراض کتابفروشان شاید از اینبابت باشد که فرض میکنند، اگر نمایشگاه در کار نباشد، همین مشتریها «مجبور»ند که از آنها خرید کنند. در آخرین نمایشگاه حضوری (اردیبهشت 1398) مجموع فروش ناشران (فقط با دستگاههای کارتخوان) بیش از 120 میلیارد تومان اعلام شد. فرض کنیم با در نظر گرفتن خریدهای نقدی به 150 میلیارد تومان رسیده.
با توجه به اینکه قیمتها از آن زمان بیش از دوبرابر شده، به پول امروز، مبلغی در حدود 300 میلیارد تومان را در نظر بگیرید، ده ـ بیست درصدی هم بابت اختلاف قیمت پشتجلد و نمایشگاه بر آن بیفزایید، که قرار است به فروش سالانهی کتابفروشیهای تهران اضافه شود. بهقول ملانصرالدین «اگر بشود، چه میشود!» کاری نداریم که چه مقدار از این مبلغ مربوط است به کتابهای ناشران «کمکآموزشی» یا حتی ناشران کتابهای کودکان و نوجوانان، کتابهایی که در مغازههای اغلب کتابفروشان معترض پیدا نمیشود.
امسال و پارسال شاهد برگزاری نمایشگاه مجازی بودیم. به این معنا که خریداران میبایست مشخصات کتابهای موجودِ هر ناشر را در سایت ببینند و هرکدام را که خواستند، با 20 درصد تخفیف، سفارش بدهند. حُسن دیگرش، بهگمان من بسیار مهمتر از تخفیف، ارسال رایگان و نسبتاً سریع کتابها بود به هرکجای ایران، رایگان برای خریدار، چون هزینهی ارسال را ناشر میپرداخت. شرکت پُست البته، مطابق قراردادش با برگزارکنندگان نمایشگاه، «تسهیلاتی» در نظر گرفته بود.
گویا قیمتها را ارزانتر حساب میکرده و کتابهای بستهبندیشده را هم، صبح به صبح، از محلی که ناشران اعلام کرده بودند، تحویل میگرفته و زودتر از معمول هم به گیرنده میرسانده است. خودم نه کتابی از نمایشگاه خریدهام نه با ناشران همکاری کردهام، ولی دوستانی از هر دو طرف دارم و اینها را از آنان شنیدهام.
با قیمتهای جدید، تخفیف 20 درصدی هم کم نیست، ولی کتابخوانها میدانند تقریباً هر کتاب قدیمی و جدیدی را میشود با چنین تخفیفی (کمی کمتر یا بیشتر) در کتابفروشیهای اینترنتی پیدا کرد. کافی است عنوان کتاب را در گوگل جستجو کنید تا ظرف چند دقیقه حتی بفهمید که در کدام سایت با تخفیف بیشتری فروخته میشود. البته هزینهی ارسال همان کتابهای تخفیفدار (اگر یکی ـ دو کتاب بیشتر نخرید) معمولاً بیش از مقدار تخفیف است و آخرش کتاب برایتان گرانتر از قیمت پشتجلد تمام میشود.
خیلی از سایتها و کتابفروشیها سفارش خریداران ساکن تهران را فقط با پیک حاضرند بفرستند؛ میگویند پُست آنقدر دنگوفنگ دارد، یا دیر میرساند، که به زحمتش نمیارزد. اگر هم خودشان پیک نداشته باشند و بخواهند کتابها را بههزینهی مشتری با پیکموتوریهای شهر بفرستند، بسته به ساعت ارسال و دوری یا نزدیکی راه، گاهی واقعاً قیمت ارسال از قیمت کتاب بیشتر میشود.
برای شهرها و روستاهای دور، فارغ از گرانی و ارزانی یا سرعت پُست، شاید عملاً در اوضاع عادی نشود کتاب فرستاد. این است که معتقدم برای خریدار، چه پایتختنشین باشد چه ساکن دورترین روستاها، ارسال رایگان کتابها مهمترین مزیت نمایشگاه است، بهخصوص اگر بخواهی به کسی کتاب هدیه بدهی و بدانی رایگان به دستش میرسانند.
در نمایشگاههای حضوری، شاید ممکن نبود بفهمیم که چند درصد خریدارها ساکن تهران بودهاند و چند درصدشان مسافرانی که برای نمایشگاه به تهران آمدهاند، اما اینجا میشود.
بهگفتهی تمام ناشرانی که خبر از آمار فروششان دادهاند، بیشتر کتابها را کسانی میخرند که ساکن تهران نیستند، نهفقط ساکنان مشهد و اصفهان و رشت و تبریز و شیراز، که از روستاها و شهرهای کوچکی که اسمشان را هم نشنیدهایم. دسترسی به کتاب و کتابفروشی حتی در شهرهای بزرگی هم که مثال زدم قابل قیاس با تهران نیست، چه برسد به شهرهایی که در آنها اگر هم مغازهای با تابلوی کتابفروشی پیدا شود، درواقع، فقط لوازمالتحریر و کتابهای کمکدرسی میفروشد.
این مشتریها، که اگر به اینترنت و شبکههای اجتماعی دسترسی نداشته باشند حتی اسم ناشرها و کتابها را نمیشنوند، در غیاب نمایشگاه، از کدام کتابفروشی خرید کنند؟
موضوع فقط دسترسی نداشتن به کتابفروشی، یا تخفیف و ارسال رایگان، نیست؛ خیلی از کتابهای عرضهشده در نمایشگاه در هیچ کتابفروشی یا سایتی پیدا نمیشود. هر کتابفروش میتواند ببیند که در موجودی فروشگاهش کتابهای چند ناشر پیدا میشود. پنجاه؟ صد؟ هزار؟ میدانید چند ناشر فعال داریم؟
البته که خیلی از آنها را نمیشود «ناشر» حساب کرد، اما همانها هم ممکن است از دستشان در برود و کتاب خوب منتشر کنند. از ناشرهای خوب غیرتهرانی هم غافل نباشید، همچنین از اغلب ناشران دولتی که با هیچکدام از مراکز پخش کار نمیکنند و محصولاتشان راه به کتابفروشیها و سایتها پیدا نمیکند.
اگر هم، برای رفع تکلیف، یک فروشگاه داشته باشند، گرداندن آن را میسپرند به کارمند بیعلاقهای که همان چند عنوان کتاب را هم نمیشناسد و چشمش به ساعت دیواری است تا، چند دقیقه قبل از پایان «ساعت اداری»، کرکره را پایین بکشد و برود دنبال کارش، پنجشنبه و جمعه هم تعطیل، یا ناشران دانشگاهی و سازمانهایی که کارشان چیز دیگری است ولی «انتشارات هم دارند».
تمام اینها ممکن است کتابی منتشر کنند که به کار کسی بیاید و خوشبختانه، شاید محض همان رفع تکلیف، در نمایشگاه شرکت میکنند. بخش قابلملاحظهای از فروش نمایشگاه مربوط به چنین کتابهایی است. اگر نمایشگاه نباشد، نیاز هیچکدام از این دو گروه (خریدارانی که دسترسی به کتابفروشی ندارند و مشتریان کتابهای ناموجود در بازار) را کتابفروشیها تأمین نمیکنند و سهمی از این بازار نمیبرند.
بگذریم از یارانههای مختلفی که به گروههایی نظیر دانشگاهیان و اهلقلم تعلق میگیرد و فقط برای خرید از نمایشگاه میشود خرجش کرد. همین هم البته سالها موضوع اعتراض کتابفروشان بود. شاید بهجبران همان یارانه است که این سالها طرحهای بهاره و تابستانه و پاییزه و زمستانه (چند بار در سال و هر بار هم طولانیتر از کل روزهای نمایشگاه) برای خرید از کتابفروشیها اجرا میشود، یعنی کتاب را با تخفیف 20 – 30 درصدی میفروشند و مابهالتفاوت قیمت را دولت به کتابفروش میپردازد.
خیلی از کتابفروشان معترض به نمایشگاه هم با افتخار در این طرح شرکت و از مردم برای خریدن کتاب با یارانهی دولتی دعوت میکنند، انگار یارانه خوب است بهشرطی که به ما بدهند و مداخلهی دولت خوب است اگر بهنفع ما باشد.
در سیوچند سالی که نمایشگاه کتاب تهران برگزار میشود، کتابفروشیها تحولات بسیاری را تجربه کردهاند. از اواخر دههی 1370، «شهرکتاب»ها و دیگر کتابفروشیهای بزرگ سر برآوردند،
فروشگاههای چندطبقهای که برای خانوادهها درحکم سیاحتگاه فرهنگی هم بودند. در دو دههی اخیر، با گسترش کتابفروشیهای بزرگ و زنجیرهای در تهران و شهرهای دیگر، سر و شکل بسیاری از کتابفروشیهای کوچک و محلی هم عوض شده؛ موجودی و جای کتابها در کامپیوتر ثبت میشود و قفسهها را طوری میچینند که مشتری بتواند قدم بزند و خودش کتابها را بردارد و ببیند، چیزی مشابه دگردیسی «بقالی»های محلی به «سوپرمارکت»ها پس از تأسیس چند فروشگاه زنجیرهای.
البته هنوز هم خیلیها معتقدند باید از کتابفروشیهای محلی حمایت کرد و خرید از آنها، نسبت به کتابفروشیهای زنجیرهای، اولویت دارد. درست است که خواربارفروشیهای محلی آنقدری از رشد روزافزون فروشگاههای بزرگ ضرر نمیکنند که کتابفروشیهای کوچک از رشد کتابفروشیهای بزرگ، اما مشابهتی هم در کار است: نه تعداد مشتریهای تمام خواربارفروشیهای محلی یکسان است، نه تعداد مشتریان کتابفروشیهای کوچک؛ رونق و بیرونقیِ هرکدام هم تاحدود زیادی بستگی دارد به ابتکار عمل فروشندهها.
یکی از تفاوتهای کتابفروشی با کسبهای دیگر در این است که بسیاری از مشتریها فقط در یک یا چند کتابفروشیِ بخصوص احساس راحتی و کمکم به آن عادت میکنند، حتی اگر دور از خانه و محل کارشان باشد.
هرکس کتابفروشی خودش را پیدا میکند و هفتهای، ماهی، یکبار به آن سر میزند و کتابش را از همانجا میخرد. نان و ماست و پنیر نیست که نتوانی خریدنش را چند روزی عقب بیندازی و مجبور باشی از اولین مغازه بخری. کتابفروشان موفقتر هم کسانی هستند که توانستهاند عدهی بیشتری از مشتریان اتفاقی را مشتری دائمی کنند، با اخلاق و برخورد مناسب، کتابشناسی و اطلاع از بازار، فضای کتابفروشی، سلیقه در انتخاب کتابها، یا تلفیقی از تمام اینها.
در این نوشته، سعی کردم نشان بدهم که بخش عظیمی از فروش نمایشگاه مجازی، اگر نمایشگاه در کار نباشد، اصولاً قرار نیست سهم کتابفروشان شود. به اینترتیب، همه باید خوشحال باشیم اگر این پول وارد بازار کتاب بشود و نفعش، در درازمدت، به همهمان برسد.
کسانی هم که کتابهایی را از نمایشگاه میخرند که میشود از کتابفروشی خرید، قاعدتاً، در غیاب نمایشگاه، میروند بهسراغ سایتهایی که هم تخفیف میدهند هم هزینهی معقولی برای ارسال کتابها میگیرند یا، برای خرید بیش از مبلغ معیّن، ارسال رایگان دارند، اما خیلیها میخواهند خود کتاب را، قبل از خریدن، ببینند و ورق بزنند، کاری که فقط در کتابفروشی ممکن است.
این است که هنوز نهتنها دخل و خرج بسیاری از کتابفروشیهای کوچک و مستقل و محلی جور در میآید که گاهی هم کتابفروشی تازهای راه میافتد و رونق هم میگیرد، نمونهاش یکی از محبوبترین کتابفروشیهای تهران که کارش را در اردیبهشت 1399 (در بحبوحهی کرونا و «در خانه بمانیم») آغاز کرده، بدون «افتتاحیه» و حتی بدون تابلوهای بزرگ و تبلیغات محلی، در طبقهی دوم یک ساختمان در خیابانی فرعی، البته در محلهای فرهنگی و در همسایگی چند کتابفروشی قدیمی و مشهور. صفحهاش در اینستاگرام را بیش از 15هزار نفر دنبال میکنند.
با همین اینستاگرام و توییتر، که بهرایگان در اختیار همه هست، و تبدیل مشتریان اتفاقی به دائمی، در کمتر از دو سال شده است پاتوق خیلیها. چند هفته پیش، عکسی دیدم از دوستی در همان کتابفروشی. از خانهاش خیلی دور بود و میدانستم خیلی کتابفروشیهای نزدیکتر را میشناسد و بهندرت هم در این ایام از خانه بیرون میرود. پرسیدم تو دیگر چرا تا آنجا رفته بودی؟ گفت: «من که اصلاً نمیشناختم. دخترداییم از کانادا آمده بود. گفت میخواهد حتماً این کتابفروشی را ببیند.» ملاحظه میفرمایید؟
دربارهی کتابفروشیها حرفهای دیگری هم هست که در حوصلهی این نوشته نیست، اما کتابفروشانی که هیچکدام از این حرفها را قبول ندارند و حتی میتوانند ثابت کنند که کارشان با بستنِ نمایشگاه مجازی و فروشگاههای اینترنتی رونق میگیرد و چنین مطالبهای دارند، دستکم، باید بپذیرند که رفتارشان فرقی با خودروسازان داخلی (که بهجای رقابت با خودروسازان خارجی، بدترین محصولات خود را گرانتر از بهترین خودروهای خارجی میفروشند، چون میدانند خریداران انتخاب دیگری ندارند) و سایر انحصارطلبان ندارد. دیگر نمیتوانند ژست فرهنگی بگیرند و از اوضاع انتقاد کنند، ولی میتوانند از عاقبت حذف رقیب (بهجای تن دادن به رقابت) در همین صنعت خودروسازی داخلی عبرت بگیرند:
کارخانههایی که 40 سال است قیمت و کیفیت را خودشان تعیین میکنند، هیچ رقیبی هم ندارند، ولی دارند ضرر میدهند.