سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

سیب‌های کابل شیرین است

سیب‌های کابل شیرین است

 

سیب‌های کابل شیرین است مجموعه‌ای است از انشاهای دختران نوجوان مهاجر افغانستانی در ایران و یک گفت‌وگو با بچه‌های افغان در شهر بم، به همراه دو مقاله در تحلیل این گفت‌وگو و شناخت پدیده مهاجرت از افغانستان به ایران. کتاب به سه زبان فارسی و پشتو و انگلیسی منتشر شده است و ناشر دولتی دارد. با این حال از همین گفت‌وگوها و انشاهای بچه‌ها چیزهای زیادی می‌توان درباره جامعه مهاجر افغان آموخت. بچه‌های نسل دوم مهاجر هویت خود را چطور تعریف می‌کنند؟ وطن را چگونه درک می‌کنند؟ چه مسائلی باعث آزارشان شده؟ و پاسخِ سوالاتی دیگر.

سیب‌های کابل شیرین است مجموعه‌ای است از انشاهای دختران نوجوان مهاجر افغانستانی در ایران و یک گفت‌وگو با بچه‌های افغان در شهر بم، به همراه دو مقاله در تحلیل این گفت‌وگو و شناخت پدیده مهاجرت از افغانستان به ایران. کتاب به سه زبان فارسی و پشتو و انگلیسی منتشر شده است و ناشر دولتی دارد. با این حال از همین گفت‌وگوها و انشاهای بچه‌ها چیزهای زیادی می‌توان درباره جامعه مهاجر افغان آموخت. بچه‌های نسل دوم مهاجر هویت خود را چطور تعریف می‌کنند؟ وطن را چگونه درک می‌کنند؟ چه مسائلی باعث آزارشان شده؟ و پاسخِ سوالاتی دیگر.

 

 

به کابل می‌روی
سیب‌های کابل شیرین است
مرا از یاد می‌بری

«سیب‌های کابل شیرین است» نامش را از این شعر که در ابتدای مقدمه کتاب ذکر شده گرفته است. شعری که به نظر می‌رسد ترجمه باشد. احتمالاً از زبان پشتو. در مقدمه به این مساله اشاره نشده است. واقعیت این است که سیب‌های وطن، مثل گلابی‌ها و نان و آب وطن شیرین‌تر و خوش‌طعم‌ترند. برای کسی که از وطنش دور است. وگرنه آن که در وطن مانده اصلاً به این قضیه فکر نمی‌کند.

سیب‌های کابل شیرین است روی جلد شلوغی دارد. گذشته از تصویر کودک افغانستانی روی جلد اسم‌های زیادی آمده. اگر بیشتر دقت کنید دقیقا ده نام روی جلد ذکر شده. دونفر گردآورنده، چهار نفر مترجم (کتاب سه زبانه است)، ویراستار انگلیسی، عکاس و حتی دو مشاور طرح. بله، ناشرِ کتاب دولتی است.


خود کتاب دو بخش اصلی دارد و دومقاله درباره این دو بخش. فصل اول «دو وطن داشتن سخت است» مجموعه‌ای است از انشاهای دختران نوجوان مهاجر افغان که در محله‌هایی مثل دروازه غار زندگی می‌کنند. با توجه به متن بعضاً ادبی و پیچیده این انشاها چه خوب بود [با توجه به جای زیادی که کتاب در اختیار دارد] نسخه دست‌نویس انشاها هم در کتاب گنجانده می‌شد. کتاب در همان مقدمه این دختران را «افغانی ایرانی» می‌نامد که نشان از جهت‌گیری اصلی کتاب و پیشنهاد آن دارد که افغان‌ها به عنوان قومیتی از اقوام ایرانی در قانون پذیرفته شوند و به این ترتیب مشکلات حقوقی مرتفع شوند.

 


فصل دوم با عنوان «بهشت زمین کجاست؟» گفت‌وگویی ۱۳ صفحه‌ای است با کودکان افغان در شهر زلزله‌زده‌ی بم. باقیِ صدصفحه کتاب، دو مقاله است در تحلیل مردم‌شناختی همین گفت‌وگو و درک گرامر و نریتیو/روایت آن. فقط مشخص نیست چرا به همین یک گفت‌وگو با سوالاتی از سنخ «جنگ خوب است یا بد» و «فکر می‌کنید چطور ممکن است جنگ پیش نیاید» برای چنین تحلیلی بسنده شده. با این حال دقت در همین گفت‌وگو می‌تواند نکات زیادی را برای خواننده کنجکاو دربرداشته باشد. باقی کتاب ترجمه همین دو فصل است ابتدا به زبان پشتو و سپس به انگلیسی.

هفت کودک افغان بین هشت تا یازده ساله در این گفت‌وگوی جمعی شرکت کرده‌اند. همه آن‌ها در زمان گفت‌وگو در شهر بم زندگی می‌کرده‌اند. استان کرمان از جمله استان‌هایی است که بیشترین جمعیت مهاجر افغان را در خود دارد. آیا این بچه‌ها خود را ایرانی می‌دانند؟ به طور مشخص چه حس و تعلقی نسبت به بم دارند؟ آیا خود را منفک از ایران می‌دانند؟ در گفت‌وگویی دیگر از بچه‌ای یازده ساله پرسیده شده اهل کجایی و او پاسخ داده مشهدی‌ام. بعد وقتی مصاحبه‌کننده می‌پرسد مشهدی هستی یا افغانی او اضافه می‌کند «راستشو بگم افغانی‌ام»


بچه‌ها (که اکثرا متولد ایرانند) نسبت به افغانستان حسی مثل یک خاطره، یا یک ارض موعود دارند که تعریفش را از زبان بزرگترها شنیده‌اند. وقتی از آن‌ها سوال می‌شود دوست دارند کجا باشند جز یک نفر همه می‌گویند افغانستان و درباره افغانستان همگی اشاره می‌کنند به این‌که آن‌جا سرسبز است و رودخانه و جنگل دارد، کوهستانی است و هوای سردی دارد. این‌ها کودکان نسل دوم هستند و توصیف افغانستان را مشخصاً از نسل اول شنیده‌اند.

 


اما همین کودکان نسل دوم در پاسخ به سوالات دیگری جنبه‌هایی از تربیت مذهبی و بخصوص شیعی را بروز می‌دهند. وقتی از آن‌ها خواسته می‌شود نام جایی را ببرند که برای زندگی مناسب است، مکه و مدینه و کربلا و مشهد را نام می‌برند و وقتی گفته می‌شود کجای ایران برای زندگی خوب است مشهد و قم را ذکر می‌کنند و یکی از بچه‌ها شاهزاده محمد در کرمان که احتمالاً نزدیک‌ترین تصویر او از زیارتگاه است. بچه‌ها حتی در توصیف امتیازات بم و افغانستان هم به زیارتگاه‌های بم و افغانستان اشاره دارند.

برای فهم این پاسخ‌ها باید به ساختار قومیتی افغانستان و مهاجرین افغان توجه کرد. جمعیت هزاره‌های شیعه در میان مهاجرینی که به ایران آمده‌اند بیشتر از درصد هزاره‌ها در جامعه افغانستان است. به خصوص بعد از روی کار آمدن طالبان عده بیشتری از هزاره‌ها دست به مهاجرت زدند چون هم نسبت به ستم قومی طالبان (که عمدتا از قوم پشتون هستند) در هراس بودند و هم از قتل عام مذهبی شیعیان.

هیچ رقم دقیقی از نسبت جمعیتی اقوام مختلف افغانستان در دست نیست. همان‌طور که در ایران هم آمار قومی نداریم. هرچه هست تخمین است. بنابر تخمین‌های مورد استفاده در این کتاب، پشتون‌ها در سرشماری سال ۱۹۹۵ ده میلیون نفر از جمعیت افغانستان را تشکیل می‌داده‌اند و هزاره‌ها (که شیعه هستند، چشم بادامی دارند و بیشتر در مناطق کوهستانی مرکز کشور زندگی می‌کنند) یک میلیون نفر و تاجیک‌های فارسی‌زبان و سنی ۴٫۳ میلیون نفر.

 

ازبک‌های ترک‌زبان و سنی هم جمعیتی در حدود هزاره‌ها دارند. اما در میان مهاجرین به ایران، هزاره‌ها به دلیل عرق مذهبی شیعه‌گری و تاجیک‌ها به دلیل همزبانی با ایرانیان جمعیت بیشتری را تشکیل داده‌اند. طبق آمار اداره کل امور اتباع خارجی تاجیک‌ها با ۲۰٫۲ درصد و هزاره‌ها با ۱۸٫۷ درصد و پشتوها با ۶٫۶ درصد در میان اتباع خارجی بیشترین جمعیت را دارا هستند.

مهاجرین سنی بیشتر در استان‌های جنوبی و خراسان و سیستان و بلوچستان اقامت می‌گزینند و هزاره‌ها در شمال و مرکز کشور و به خصوص در قم، استانی که بیشترین جمعیت افغانستانی را داراست. این مهاجرین در کشور غریب بیش از پیش به ویژگی‌های ممیزه خود بازمی‌گردند و این رگه پررنگ از مذهب در جواب‌های کودکان افغانی از این جهت قابل فهم است.

حتما شما هم شنیده‌اید که مهاجرین افغانستانی را نباید افغانی بنامید. ریشه این درخواست عمومی کجاست؟ واژه افغان از لغت پشتون-پتان گرفته شده که به مرور به اوغان یا افغان تبدیل شده. نام کشور از نام قومی گرفته شده که بیشترین جمعیت را در این کشور دارند (چنین مشکلی در نام کشورهایی چون روسیه و ترکیه هم هست که اقوامی غیرروس و غیرترک هم در آن کشورها زندگی می‌کنند) و اقوام غیرپشتون از افغان نامیده شدن چندان دل خوشی ندارند.

 

اما برای خارجی‌ها، آن‌ها که تشخیصی نسبت به تمایز تاتار از روس، کرد از ترک یا تاجیک از پشتون ندارند شناخت این ظرایف تکلیفی است بالاتر از حد انتظار. «افغانی» ولی دلالت دیگری هم دارد. در همین گفت‌وگو با کودکان چندین و چندبار اشاره می‌شود به توهین و فحش. مشخص است که بچه‌ها از مورد توهین قرار گرفتن بسیار آزرده‌اند که این همه به آن اشاره می‌کنند:

«مردم بم مهربانند، با همشهری خودشان مهربان‌ترند» (فائزه، ۱۱ ساله) «[از حضرت علی چه می‌خواهید؟] آدم‌های بد را به خوب تبدیل کنند. مردم به ما فحش ندهند.» (سمیرا، ۱۱ ساله) «کسی، کسی را نکشد، به ما نگویند افغانی» (فرشته) «[اگر بخواهید سفر کنید کجا می‌روید؟] قم. ما مدتی قم بودیم، به ما افغانی نمی‌گویند و مردم افغانی آنجا زیاد است ما را مثل خودشان می‌دانند» (فائزه)

در استان‌هایی مثل کرمان یا یزد که جمعیت مهاجرین زیاد است به تبع بین اهالی منطقه و مهاجرین هم اصطکاک بیشتری پدید می‌آید و حس ناامنی کودکان از «دیگری» بودن و طردشدگی بیشتر هم هست. لفظ «افغانی» جدای از معنی لغوی آن و ریشه‌هایی که در اختلافات قومی دارد، برای جامعه مهاجر یادآور خاطرات تلخ توهین‌هاست و افغان گرچه فرقی با افغانی ندارد اما چون مثل دومی یادآور لفظ تحقیرآمیزی نیست خطاب درست‌تری برای مهاجرین اهل افغانستان است.   

  این مقاله را ۴۹ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *