سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

رمان نقل‌قول‌محور به جای رمان کولاژ (قسمت دوم)

رمان نقل‌قول‌محور به جای رمان کولاژ (قسمت دوم)

 

بخش اول این مقاله به تاریخ ادبیات داستانی نقل‌قول‌محور و سوپرکات‌های ادبی در ادبیات غرب و در ادبیات کهن مشرق زمین می‌پرداخت. در بخش دوم تام کومیتا اصطلاحی جدید برای موضوع موردنظرش طرح می‌کند. او می‌گوید در شرایط فقدان اصطلاح مناسب و شکل‌گیری سنت، من می‌خواهم دو اصطلاح بدیل پیشنهاد کنم: «داستان نقل‌قول‌محور» و «سوپرکات ادبی» [اَبَر بُرِش ادبی]. این اصطلاح از ژانر دیگری وام گرفته شده است ــ از سوپر کات یوتیوب که طی آن یک ویدئو الگوهایی را از فیلم‌های سینمایی و تلویزیون جمع می‌کند و آن‌ها را از طریق مونتاژ تکرارشونده آرایش می‌دهد.

بخش اول این مقاله به تاریخ ادبیات داستانی نقل‌قول‌محور و سوپرکات‌های ادبی در ادبیات غرب و در ادبیات کهن مشرق زمین می‌پرداخت. در بخش دوم تام کومیتا اصطلاحی جدید برای موضوع موردنظرش طرح می‌کند. او می‌گوید در شرایط فقدان اصطلاح مناسب و شکل‌گیری سنت، من می‌خواهم دو اصطلاح بدیل پیشنهاد کنم: «داستان نقل‌قول‌محور» و «سوپرکات ادبی» [اَبَر بُرِش ادبی]. این اصطلاح از ژانر دیگری وام گرفته شده است ــ از سوپر کات یوتیوب که طی آن یک ویدئو الگوهایی را از فیلم‌های سینمایی و تلویزیون جمع می‌کند و آن‌ها را از طریق مونتاژ تکرارشونده آرایش می‌دهد.

 

 

تاریخچه‌ی مختصر ادبیات داستانی نقل‌قول‌محور و «سوپرکات» ادبی (۲)

قسمت اول این نوشته را در این‌جا بخوانید

نویسنده: تام کومیتا
ترجمه‌ی رحیم نعمانی

با وجود این‌که امروز گیسین، باروز، و آکر [رک به قسمت اول مقاله] در حکم نمادهای ادبیات داستانی مبتنی بر زبان یافته‌ی دوران خودشان هستند، تعداد نویسندگانی که متن‌های نقل‌قول‌محور خلق کرده‌اند در نیمه‌ی دوم قرن بیستم رو به فزونی بوده است. در واقع دنیای ادبیات شاهد وفور این گونه نوشته‌ها بوده است. بعضی از این‌ها شکل «زندگی‌نامه» به خود گرفته‌اند، مانند مرد خفته (۱۹۶۷) کار جرج پِرِس که تکه‌هایی از نوشته‌های «نویسنده‌های بزرگ» مانند ملویل، کافکا، دانته، بارت و سارتر را در خدمت هدف‌های خود به کار می‌گیرد.

نویسندگان دیگری نقل‌ها را برای مقابله با روایت‌های کلان تاریخ غرب به کار گرفتند؛ آثاری مانند قلمبه سلمبه (۱۹۷۳) کار ایشمائل رید و سه‌گانه‌ی خاطره‌ی آتش (۱۹۸۲ تا ۱۹۸۶) کار ادواردو گالئانو. 

در دهه‌ی ۱۹۹۰ شاهد پیدایش نخستین ناشر تخصصی آثار نقل‌قول‌محور بودیم. مجموعه کتاب‌های کاهی «سارا رنس‌هاوس بوکس» که توسط سالی آلاتالو، هنرمند و نویسنده‌ی مستقر در شیکاگو، بنیاد گذاشته شد کارشان منحصراً تغییر هدف نوشته‌های از پیش موجود و افشای الگوهای ادبیات داستانی ژانر، از طنز گرفته تا ترسناک ــ بخصوص رمانس، نوآر، و وسترن‌های ارزان ــ بود.

یکی از رمان‌های خود آلاتالو در این مجموعه به نام جست‌وخیز قاره‌ای افشاکننده‌ی یک شگرد جنسیتی در رمان‌های کارآگاهی است که برابر آن کاراکترهای زن تقریباً همیشه با موی‌شان توصیف می‌شوند.  

و سرانجام عصر دیجیتال بستر مناسبی برای خلق آثاری از این گونه به وجود آورد. با دسترسی همگانی به کامپیوتر شخصی و اینترنت، امروز نویسندگان می‌توانند به آسانی مقدار معتنابهی ماده خام متنی یا حتی پایگاه داده‌های کاملی را دانلود یا کپی پیست کنند.

 

بهترین کتاب آمریکایی قرن بیستم (۲۰۱۴) کار انجمن Société Réaliste مستقر در پاریس در نوع خود نمونه است. این کار ماده خامش را از یافته‌های «پایگاه داده‌های کتاب‌های پرفروش آمریکایی قرن بیستم» گرفته، پایگاه داده‌هایی که کاتالوگی‌ست از ده کتاب پرفروش همه‌ی سال‌های قرن بیستم. این انجمن با دقت و حوصله‌ی تمام از هریک از این هزار کتاب یک جمله را انتخاب کرده و با این جمله‌ها یک رمان درست کرده است.

این آرایش فرمال دقیق، بهترین کتاب آمریکایی قرن بیستم را به یک بایگانیِ روایت تلفیقی حقیقی و به یک تجربه‌ی خواندن بسیار پاره‌پاره تبدیل کرده است.

*

حالا سال ۲۰۲۰ است و آن قدر از این کتاب‌های داستانی مبتنی بر کلام یافته داریم که در این مختصر مجال پرداختن به تک‌تک‌شان نیست. با وجود این، هنوز برای بحث درباره‌ی این نوع آثار واژگان مناسبی در اختیار نداریم. بله، اصطلاحاتی شبیه «سنتو»، «پیش‌پاافتاده‌ها» و «کات‌آپ» سال‌هاست که رواج دارند، اما امروز پرکاربردترین واژه در این زمینه «رمانِ کولاژ» است.

خودم البته بیشتر از واژه‌ی دیگری استفاده می‌کنم، از «رمان نقل‌قول‌محور»، چون در دنیای نشر پیرامون مفهوم «رمان کولاژ» اتفاق نظری وجود ندارد. برای نمونه دو متن انتقادی مشهور درباره‌ی «رمان کولاژ» به قلم جاناتان لِتِم و دیوید شیلد این اصطلاح را به معناهایی به کار می‌برند که صدوهشتاد درجه با هم فرق می‌کنند.

رویکرد لتم یک رویکرد کاملاً تحت‌اللفظی است؛ او از اصطلاح «رمان کولاژ» برای توصیف اثری مانند کِکس (۱۹۶۶) کارِ ادواردو پائولوتزی استفاده می‌کند، رمانی که تماماً از کلام یافته تشکیل شده است. پائولوتزی تکه‌هایی از رمان‌های جنایی و اخبار روزنامه‌ها را گرفته، آن‌ها را بُرِش زده و از آن‌ها متن و روایت جدیدی ساخته؛ او یک کلمه هم از خودش اضافه نکرده است. اما شیلدز از اصطلاح «رمان کولاژ» به معنای استعاری‌تری استفاده می‌کند و آن را برای توصیف آثاری به کار می‌برد که ارتباط چندانی با کلام یافته ندارند و بیشتر با نوشتنِ بریده‌بریده و غیرخطی مرتبطند.

 

از نگاه شیلدز قایق تندرو (۱۹۷۶) نوشته‌ی رناتا آدلر نمونه‌ی خوب نوشتاری است که «جذابیتش در تغییرات مضرس و دیوانه‌وار زیرویم و لحن و صداست.» آدلر «درد دل می‌کند، می‌اندیشد، داستان تعریف می‌کند، کلمات قصار می‌آورد، زیرآب این کلمات قصار را می‌زند، بعد آن را هم …. او مثل یک شیزوفرنیک درخشان موضوع عوض می‌کند و مفاهیم نامعقول می‌سازد.» به نظر شیلدز رمان قایق تندرو یک «رمان کولاژ» است، هرچند یک متن کاملاً اریژینال هم هست. و البته بلاتکلیفی در مفهوم «رمان کولاژ» به این‌جا ختم نمی‌شود بلکه امری بسیار متداول است.

این بلاتکلیفی باعث شده است که همه‌ی کتاب‌هایی که در این نوشته به آن‌ها اشاره شد بدون اصطلاح مناسبی برای نامیدن‌شان باقی بمانند. بنابراین عجیب نیست که این گونه نوشتار گمنام مانده است. بدون واژگان مناسب، گفت‌وگوی پایداری شکل نمی‌گیرد؛ و بدون گفت‌وگو، جمع و سنتی پدید نمی‌آید. در شرایط فقدان اصطلاح مناسب و شکل‌گیری سنت، من می‌خواهم دو اصطلاح بدیل پیشنهاد کنم: «داستان نقل‌قول‌محور» و «سوپرکات ادبی» [اَبَر بُرِش ادبی].

منظور از داستان نقل‌قول‌محور همه‌ی داستان‌هایی هستند که مقدار زیادی کلام یافته در آن‌ها به کار رفته است. این شامل «کات آپ» و اساساً همه‌ی چیزهایی می‌شود که در بالا درباره‌شان حرف زدیم به اسنتثنای شعر و ناداستان. یک داستان نقل‌قول‌محور باید تماماً از زبان یافته تشکیل شده باشد یا نقل‌قول‌های زیادی در متن اریژینالش پراکنده باشند.

داستان نقل‌قول‌محور با این تعریف کاری ندارد که متن نهایی خودش تکه‌پاره خواهد بود یا خطی ــ اگر اثری نسبت به یک رمان معمولی شامل مقدار بیشتری نقل قول باشد، ما آن را رمان نقل‌قول‌محور می‌نامیم. حالا این اثر می‌تواند مثل یک کار پست‌مدرنیستی شکسته‌بسته باشد یا مانند یک داستان ادبی عامه‌پسند نرم و روان پیش برود.

 

داستان نقل‌قول‌محور یک زیرمقوله هم دارد: «سوپر کات ادبی». این‌ها متن‌هایی هستند که تماماً از کلام یافته تشکیل شده‌اند. آن‌ها از نظر درصد نقل‌قول‌هایی که در یک اثر به کار رفته است از بیشتر داستان‌های نقل‌قول‌محور متمایزند؛ یک کار نقل‌قول‌محور می‌تواند شامل ده تا هفتاد در صد از ماده خام یافته باشد، در حالی که سوپرکات ادبی شامل نودوپنج تا صددرصد کلام یافته است.

یک سوپرکات ادبی ممکن است به شکل یک رمان کامل یا یک داستان کوتاه باشد؛ می‌تواند هم متن کوچکی باشد که وسط یک رمان «سنتی» انداخته باشندش؛ می‌تواند در ابتدا یا انتهای یک رمان بیاید مثل نمونه‌های موبی‌دیک و مدعی آمریکایی. اما سوپر کات ادبی هرشکلی هم داشته باشد از رشته‌ای از نقل‌قول‌های پشت‌سرهم تشکیل شده، و شاید گاهی دخالت‌های مختصری از سوی نویسنده برای صاف کردن دست‌اندازهای گذار از یک نقل قول به نقل قول دیگر.

این سوپرکات‌های ادبی به خاطر مرزبندی رادیکال‌شان با اریژینالیته در ژانر داستان نقل‌قول‌محور برجسته‌اند. متنی که تماماً بر ماده خام یافته تکیه می‌کند ذاتاً حاوی هیچ زبان اریژینالی نیست، بلکه زبان اریژینال دیگران را محک می‌زند و یکی از بنیادی‌ترین اصل‌های قصه‌گویی را مورد سوال قرار می‌دهد: مفهوم اختراع یا خلاقیت را.

 

به این ترتیب سوپرکات ادبی نوشتن را تبدیل می‌کند به یک جور کار ویراستاری و مرتب کردن بایگانی. سر ویتوس برینگ اثر کنراد بایر، خاطره‌ی آتش ادواردو گالئانو و بهترین کتاب آمریکایی قرن بیستم کار انجمن Société Réaliste که بالاتر بحث‌شان را کردیم، نمونه‌های شاخص سوپرکات ادبی آرشیوی هستند.

این اصطلاح سوپرکات ادبی البته مال من نیست. تا آن‌جا که من می‌دانم اولین بار مجله‌ی والچر در سال ۲۰۱۲ آن را برای توصیف کلکسیون ۸۷ باری که در پنجاه سایه‌‌روشن خاکستری کسی نام کامل «کریستین گری» را تکرار می‌کند، به کار برد. این اصطلاح از ژانر دیگری وام گرفته شده است ــ از سوپر کات یوتیوب که طی آن یک ویدئو الگوهایی را از فیلم‌های سینمایی و تلویزیون جمع می‌کند و آن‌ها را از طریق مونتاژ تکرارشونده آرایش می‌دهد.

 

نتیجه اغلب خنده‌دار است: نیکلاس کیجی که در فیلم‌های مختلف هر آن رو ترش می‌کند یا بیل گیتسی که در مصاحبه‌هایش مرتب «اِ…» می‌گوید. برنامه‌های تلویزیونی شبیه «هفته‌ی گذشته چنین شبی» و «شو روزانه» از این روش برای نقد رفتار ریاکارانه‌ و حرافی مکانیکی سیاستمداران و رسانه‌های خبری استفاده کرده‌اند. سوپرکات ادبی هم مانند سوپرکات ویدئویی معمولاً دنبال الگوهای مشخصی می‌گردد ــ جمع‌آوری شباهت‌ها در ماتریال منبع یا در یک منبع واحد می‌تواند جانبداری‌ها، گرایش‌ها و کلیشه‌های نوشتن، اندیشیدن و بودن در جهان را توضیح دهد.

جرج ساندرز در فصل پنج لینکلن در باردو (۲۰۱۷)، جایی که توصیف‌های متناقض ماه را در شبی که پسر لینکلن می‌میرد، یک جا جمع کرده است. بعضی‌ها گفته‌اند «در آسمان ماه نبود»، دیگرانی ماه را تمام و «طلایی» توصیف کرده‌اند، باز دیگرانی آن را «آبی» و برخی دیگر شاعرانه‌تر از همه‌ی این‌ها: «هلال سبز فربهی بالای صحنه‌ی جنون‌آمیزی که به یک جنگل انبوه می‌ماند آویخته بود، بی‌تفاوت نسبت به جنون آدمی.»

این سوپر کات تفسیری است هم بر شکنندگی حافظه و هم بر شیوه‌های بی‌معنی که نویسنده‌ها برای از ریخت انداختن طبیعت به منظور تشدید درامِ انسانی به کار می‌گیرند.

*

اما فقدان واژه‌ی مناسب تنها یکی از چالش‌هایی است که در برابر این نوع نوشتار قرار دارد. حتی شاید آسان‌ترین چالش. وقتی از لهم پرسیدم که چرا یک دهه بعد از انتشار کار او و شیلد، مقدار کمی داستان نقل‌قول‌محور منتشر می‌شود، جوابش یک کلمه بود: «سرمایه‌داری».

با توجه به تمرکز دنیای نشر بر تولید دارایی معنوی «اریژینال» برای فروش حقوق ترجمه، اقتباس سینمایی و غیره، این سخن بی‌ربط نمی‌نماید. این اقتباس‌ها جایی هستند که پول هست و معدود نویسنده‌ها، آژانس‌ها و ناشرهایی هستند که مایلند خلاف جریان آب شنا کنند، خلاف سیستمی که اگر بخت یاری‌شان کند، پاداش خوبی بهشان می‌دهد.

من به عنوان نویسنده‌ی سوپرکات‌های ادبی با همه گونه رفتاری از رد کردن آشکار با چاشنی اصطلاحات قانونی تا استناد به قانون «استفاده‌ی منصفانه‌»ی ایالات متحده روبه‌رو شده‌ام. این قانون از کارهای نقل‌قول‌محوری که مواد منابع دیگر را تغییرشکل می‌دهند و نقد می‌کنند حمایت می‌کند. به هر رو، آژانس‌ها و ناشران بسیاری به یک اثر نقل‌قول‌محور اصلاً نزدیک نمی‌شوند.

 

اما به هر رو این آثار وجود دارند. این گونه آثار هم توسط کوچک‌ترین ناشرهای کوچک و هم ناشرهای بزرگی که جزو کله‌گنده‌های دنیای نشر هستند، منتشر شده‌اند. پیشینه‌ی این آثار به سده‌ی نهم برمی‌گردد و هنوز منتشر می‌شوند. در واقع این‌ها بخش مهمی از تاریخ ادبیات و مقطع کنونی آن هستند. این‌ها امکان تجربه‌های مطالعه‌ی متنوع‌تر و شیوه‌های نگاه متنوع‌تر به جهان را برای خواننده‌ها‌ی‌شان فراهم می‌کنند. آن‌ها مستقیماً زبان مساله‌دار و حتی خطرناک را تغییر هدف می‌دهند، از ریخت می‌اندازند، مورد انتقاد قرار می‌دهند و در آن دخالت می‌کنند.

داستان نقل‌قول‌محور و سوپرکات ادبی با ما هستند. آن‌ها وسائل پیچیده و مهمی در جعبه ابزار نویسنده هستند مثل باقی وسائل. و با ما خواهند بود تا وقتی که خواننده‌ای هست که بخواندشان، نویسنده‌ای که بنویسدشان و کتاب‌هایی در قفسه‌‌های کتاب که می‌توانی بیرون‌شان بکشی و شروع کنی به رونویسی از آن‌ها.

تام کومیتا نویسنده‌ی این مقاله در لس آنجلس مستقر است، خود رمان «نقل‌قول‌محور» می‌نویسد و با سایت‌ها و مجلاتی که به ادبیات تجربی می‌پردازند همکاری می‌کند.

منبع: https://lithub.com/a-brief-history-of-citational-fiction-and-the-literary-supercut/

 

  این مقاله را ۹ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *