بئاتریس، اثر شنیتسلر
این نقد را از دوره اول انتشار نشریه «اندیشه و هنر» انتخاب کردهایم. نقدی که امضا ندارد و در سال 1333 به چاپ رسیده است. نقدی بر «بئاتریس» اثر آرتور شنیتسلر نویسنده اتریشی، که بنگاه مطبوعاتی «رواق» در 90 صفحه با ترجمه دکتر سیمین دانشور در آن زمان به تازگی به چاپ رسیده بود. نقدی که با مختصری از زندگینامه شنیتسلر آغاز میشود و به ارتباط بین کتاب و نویسنده با آموزههای فروید میپردازد.
این نقد را از دوره اول انتشار نشریه «اندیشه و هنر» انتخاب کردهایم. نقدی که امضا ندارد و در سال 1333 به چاپ رسیده است. نقدی بر «بئاتریس» اثر آرتور شنیتسلر نویسنده اتریشی، که بنگاه مطبوعاتی «رواق» در 90 صفحه با ترجمه دکتر سیمین دانشور در آن زمان به تازگی به چاپ رسیده بود. نقدی که با مختصری از زندگینامه شنیتسلر آغاز میشود و به ارتباط بین کتاب و نویسنده با آموزههای فروید میپردازد.
آرتور شنیتسلر اتریشی (متولد سال 1862 – نویسنده اثر بئاتریس) از جمله نویسندگانی است که زندگی ادبی آنها با فعالیتهای علمی فروید و رواج نظریات وی، در مورد روانکاوی و تجزیه و تحلیل عوارض روحی، مقارن بوده است و نویسندگانی مثل توماس مان و کارل چابک و زوایک و بعد از آنها عده زیادتری از نویسندگان، ربع آخر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم هم داستانهای خود را زمینه تحلیل روحیات و نفسانیات قهرمانان داستانهای خود، قرار دادند.
معمولاً در داستانهایی که نویسنده زمینه کار خود را براساس روانکاوی میگذارد، حرکت و عمل و گفتگو کمتر وجود دارد. غالباً یا به صورت نقل سرگذشت و یادآوری و تذکار گذشتهها و ابراز فعل و انفعالات درونی (مونولوگ) و یا به شکل گفتگوی دو نفری (دیالوگ) است، شخصیتها بیش از آن چه صحبت کنند به تفکر، میپردازند و به همان نسبت حرکت و تحرک جای خود را به سکون و کندی میدهد.
به طور کلی شخصیتهایی که در زیر قلم این قبیل نویسندگان جان میگیرند و حرکت میکنند، برای خوانندگان غیرعادی و عجیب جلوه میکنند. انعکاس اعمالی که در ضمیر ناخودآگاه ضبط میشود، به صورتی مبهم و مشکوک و همراه با احتیاط و دو دلی مجسم میشود و به هر حال و به هر صورت خواننده میتواند یک قسمت از سرگذشت و خاطرات و یادبودهای گذشته خود را در آنها بیابد.
در بئاتریس، آرتور شنیتسلر یک مادر را که هنوز به سنین پیری نرسیده است و به قول نظامی هنوز دست بیرحمیاش دراز است، در برابر مشکل مادری از پای در میآورد، مادر که شوهر هنرمند خود را از دست داده است، به فرزند خود دلبستگی کاملی دارد. آنقدر دلبسته است، که حتی پس از مرگ شوهر به کلی احساس جوانی را از یاد برده و زندگی را در فرزند خود خلاصه میکند.
مادر توقع دارد که پسرش نه تنها او را مادر خود، بلکه دوست و طرف اعتمادش نیز بداند. او توقع دارد، همان طوری که پسرش در سنین کودکی داستانهای شیرین معاشرت با دختر بچهها را برایش نقل میکرد، در جوانی هم روابط عاشقانهاش را با تمام خصوصیاتش برای او نقل نماید.
این میل در سرتاسر کتاب «بئاتریس» را دنبال میکند. و اما با وجود این که به آن نمیرسد و حتی در نیمه راه از این سرخوردگی بدون این که تمایل داشته باشد، فقط و فقط به خاطر این که پسرش را از آغوش خود دور میبیند، به آغوش رفیق پسرش میافتد. هر چه هوگو در اولین کشمکشهای روحی خود را از مادرش بیگانهتر میبیند و کمتر حرف میزند. بئاتریس بیشتر روحیه خود را از دست میدهد و بیچاره میشود.
مسئله دیگری هم در طی داستان برای بئاتریس مطرح میشود و آن خراب شدن تصویر واقعی شوهرش میباشد. بئاتریس شیفته هنر شوهرش میباشد. او شوهرش را به زحمت از چنگ دیگران بیرون آورده بود. شوهر او هنرپیشهای بود که زنها برای او سر و دست میشکستند و بئاتریس میتوانست در کنار شوهرش کلیه قهرمانها، هاملتها و سیرانوها، و ماجراجویان و فاتحان و شهیدان آمرزیدگان و نفرین شدگان را در آغوش بکشد.
اما پس از این که پسرش خاموش میشود و حرف نمیزند، پس از این که خود را در برابر پسرش غریبه احساس میکند، کمکم این شک و وسواس روح او را میتراشد که شوهر مرده او هم چیزی از همین قبیل آدمها بوده است. همیشه چهره حقیقی خود را در زیر ماسک این قهرمانها میپوشانده است؛ زن خود را گول میزده است.
وقتی که فورتوناتا معشوقه جاافتاده پسرش با او صحبت میکند، آنجا که میگوید: «که من این طوریام، مسئول وضع خودم که نمیتوانم باشم.» بزرگترین مسئله فرویدیسم مطرح میشود. چیز دیگری هم به دنبال دارد که دنیای زمان نویسنده را با تمام هرج و مرج و آشفتگیاش ترجمه میکند. رئیس بانک در ضمن گفتگو به بئاتریس میگوید: «آن دسته از مردم که خلقتشان طوری است که نه میتوانند خود را خوشبخت بسازند و نه به دیگران خوشبختی ببخشند.»
دست آخر وقتی که بئاتریس دنیای خود را خراب میکند و خاطرهها و یادبودهای گذشته شیرینی خود را برای او از دست میدهد، بار دیگر با پسرش که سرنوشتی نظیر او پیدا میکند، نزدیک میشود و دو نفری با میل، قایق خود را از کرانه دریاچه دور کرده و در اعماق دریا فرو میروند.
ترجمه کتاب رسا و شیرین است و جز ترکیباتی از قبیل بی بوسه همیشگی، بند نالایقی که تعداد آنها در سرتاسر کتاب زیاد نیست. مثل همه کارهای مترجم دانشمند آن، با ارزش و قابل تحسین است.