سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

شوماخر همیشه این جاست

نویسنده: فرهاد بردبار

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۱۳۸

سال چاپ: ۱۳۹۵

تعداد صفحات: ۱

شابک: ۹۷۸-۶۰۰۲۲۹۵۴۴۶


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند
شوماخر همیشه این جاست

تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تهیه این کتاب

 

«شوماخر همیشه اینجاست» رمانی ۱۳۷ صفحه‌ای و دومین اثر فرهاد بردبار است که نشر چشمه آن را در مجموعه کتاب‌های قفسه آبی برای علاقه‌مندان به ادبیات داستانی و جریان‌محور، اولین بار در سال ۹۵ چاپ کرد. وقایع داستان در اصفهان دهه هفتاد روایت می‌شود. پیش از این این نویسنده با اولین رمان خود به نام رنگ کلاغ در سال ۸۳ جایزه بهترین رمان اول بنیاد گلشیری را از آن خود کرد‌.

 

 

درباره کتاب:

فرهاد بردبار در این کتاب یک روز از زندگی آشفته سینا را در اصفهان دهه هفتاد روایت می‌کند. جوانی که می‌خواهد رمان بنویسد؛ به عشق آن شب‌ها بی‌خوابی می‌کشد و دانشگاه را رها کرده است. صبح یک روز که مادرش از همه جا بی‌خبر او را از خواب بیدار می‌کند تا سر کلاس برود خیلی دلش می‌خواهد بخوابد ولی مادرش نمی‌گذارد و مجبور می‌شود خواب‌آلود به دنبال جایی برای خوابیدن از خانه بیرون بزند. در این راه اتفاقات زیادی را از سر می‌گذراند و آدم‌های مختلفی را از غریبه تا آشنا می‌بیند که سیر داستان را شکل می‌دهد.

اتفاقات داستان از زاویه دید اول شخص سینا روایت می‌شود که در بخش‌هایی از رمان بخاطر خواب‌آلودگی‌اش چندان راوی قابل اعتمادی به نظر نمی‌رسد. پررنگ‌ترین شخصیت بعد از سینا عمو است و حتی بعضی از منتقدین او را شخصیت اصلی دانسته‌اند. عمو ورق باز حرفه‌ای است و جریان زندگی او چند فصلی از رمان را به خود اختصاص داده. نثر کتاب ساده است اما  اصطلاحات ورق بازی در چندی از فصل‌های کتاب شاید کمی آزارتان دهد از قبیل:

– «روی ورق زمین حساب نکن…. دو دست قبل که حاکم شدی حکم خاج بود اتفاقا توی همون ورق‌ها شاهش هم دراومد. زمین حکم رو عوض کرد… من همین یه خالو می‌خواستم با اون خال بقیه حکم‌ها رو راحت جمع می‌کردم.»

– «دست اولو منفی می‌خونیم. این کلک رو که میشه زد؟»

– «میگه ممکنه اینا رو پشت خونی کرده باشین.»

توصیفات هم نسبتا زیاد و در اوج سادگی هستند که حتی گاهی توی ذوق می‌زنند و آن گیرایی لازم را ندارند:

– «پای راستم را محکم کوبیدم زمین و تف کردم جای پام.»

– «آب سرد را که به صورتم زدم بیشتر شاشم گرفت. از صبح تا حالا دستشویی نرفته بودم. باید می‌شاشیدم. شیر آب را بستم و نشاشیده  از دستشویی آمدم بیرون.»

– «عمو تف کرد و گفت…..شیر را باز کرد؛ دهانش را گرفت زیرش و چند بار آن را شست و تف کرد توی روشویی…»

– «آدامسی که فریبا صبح روی دسته کاناپه چسبانده بود هنوز آنجا بود. آدامس را از دسته کندم و گذاشتم توی دهانم. سفت بود ولی کم‌کم نرم شد و قابل جویدن. تمام شیرینی‌اش رفته بود.»

– «اون وقت دیگه تا آخر تحصن خودمو نخاروندم و با خیال راحت فقط به اسهالم فکر کردم.»

– «یک چشمم به زانوهای بی کاسه عمو بود و فکر می‌کردم بدون زانو چقدر خوب راه می‌رود و چه خوب است کسی هیچ‌وقت در زندگی احتیاج به خستگی در کردن پیدا نکند.»

– «عمو سیگارش به لبش بود و با دقت به چشم‌های ارمنی‌ها چشم می‌دوخت.»

– «لقمه را فرو داد و با قاشقش به آرتور نگاه کرد.»

– «حوله بوی خوبی می‌داد. بوی هویج سوخته.»

 

 

چه کسانی کتاب را بخوانند:

 اگر انتظار دارید این کتاب مانند مسابقات اتومبیل‌رانی شوماخر شما را به هیجان بیاورد آماده نا امید شدن باشید. داستان، روایتگر زندگی معمولی است که پررنگ‌ترین عنصر آن بی‌خوابی است  و اتفاق خاصی در آن رخ نمی‌دهد؛ حتی ممکن است شخصیت اصلی با جمله «من فقط می‌خوام بخوابم.» حسابی کلافه‌تان کند؛ اما به نظر میاد این سبک نویسنده باشد که نمی‌خواهد چیز خاصی بگوید و اتفاق هیجان‌انگیزی را رقم بزند‌. این ماییم که باید پیامی از دل این اتفاقات معمولی و جملات ساده اما مرموز او  حرفی بیرون بکشیم. چنانکه در صفحات پایانی می‌خوانیم:

«زیر پتو گرم بود. تا وقتی زیر پتو بودم خیالم راحت بود. دنیای زیر پتو متعلق به خودم بود. دنیایی که هیچ کس نمی‌توانست در آن مزاحمم شود. شاید برای همین بود که مصدق هم برای خودش دنیای زیر پتو داشت و وقتی از همه کس و همه چیز خسته می‌شد، می‌خزید زیر پتو و …»

کتاب چشمه‌هایی از طنز را هم به ما نشان می‌دهد که البته آنچنان پر رنگ نیست. نکات ویرایشی را چندان رعایت نکرده است و بعد از هیچ کدام از فعل‌های نقل قولی، علامت نقل قول را نذاشته، برای فعل‌های ماضی نقلی «الف» نگذاشته و  تک و توک غلط‌های املایی دارد از جمله:

«چند وقته حسابی بدشانس شده‌م» ، «من گشنه مه.» ، «رفت جلوی پیشخان»،  «نک دماغش سرخ شده بود.»، «حتا برنگشت که به ما نگاهی بیندازد.»

  • ارمنی چاق دستش را دراز کرد و گفت آرتور ورق‌ها را داد دستش.

ارمنی چاق گفت:

آرتور گفت «می‌گه چون باید فکر کنیم…»

«پیرمرد ارمنی گفت و ورق‌ها را ریخت روی میز.»

 

 

گزیده ای از نظرات منتقدین در نهمین جلسه نقد و بررسی نشر چشمه:

میثم کیانی به عنوان یکی از منتقدین حاضر در جلسه درباره‌ی رمان بردبار گفت «کتاب شوماخر جزو آن دسته از کتاب‌هایی است که یک فرآیند تولید فکری و تولید قصه در آن وجود دارد مزیت‌های چشم‌گیری هم دارد. آن هم خط توالی داستان است شخصیت داستان زمانی دلش را به دریا زده و به خیابان آمده، از نظر من این ادبیات است، چون در حال تجربه کردن است. دنبال می‌کند که تاریخ را به میان بکشد. دنبال می‌کند تا دیالوگ‌های خاص خودش را از دهان آدم‌های عام بیرون بکشد.»

پس از نکاتی که کیانی درباره‌ی کتاب یادآور شد، یکی از حاضرین در جلسه ادامه داد:« یک نکته‌ی خیلی مهمی که رمان داشت و نظرم را وقتی تمام شد به خودش جلب کرد این بود که هیچ اتفاق خاصی در رمان نیفتاد. یعنی تنها نقطه‌ی اصلی‌ای که دارد، این است که انگار نمی‌خواسته که چیزی بگوید. خیلی از رمان‌ها سعی می‌کنند که هیچ چیزی نگویند، ولی به اندازه‌ی این رمان موفق نبوده‌اند.

این‌جا صرفاً یک آدم و کاراکتری است که از بیخوابی بیرون می‌زند و در واقع روایت یک شبانه روز از بیخوابی‌اش را می‌شنویم، این‌که انگار هیچ‌چیز جز این قضیه مرکز توجه نیست. به نظرم مرکز توجه است. فکر می‌کنم این اصلی ترین اتفاقی است که در رمان افتاده و تقریباً هم نویسنده از پس آن بر آمده است.»

 

 

نویسنده: کیمیا کاملی

کتاب شوماخرهمیشه اینجاست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *