فرق بین رمانهای ادبی جدی و رمانهای عامه پسند چیست؟
پرسش و پاسخ از سایت Literature Stack Exchange سایتی است برای دوستداران ادبیات اعم از تازهکارها و استادان این رشته. پرسشوپاسخهای این سایت حاوی توضیح برخی از پرسشهای اساسی ادبیات است که به زبانی ساده به رشته تحریر درآمده است. آنچه در زیر میخوانید پاسخی است به این پرسش که آیا ملاکی جدی برای تمیز یک رمان ادبی جدی از یک رمان عامهپسند وجود دارد؟ دو پاسخی به این پرسش داده شده که یکدیگر را تکمیل میکنند.
پرسش و پاسخ از سایت Literature Stack Exchange سایتی است برای دوستداران ادبیات اعم از تازهکارها و استادان این رشته. پرسشوپاسخهای این سایت حاوی توضیح برخی از پرسشهای اساسی ادبیات است که به زبانی ساده به رشته تحریر درآمده است. آنچه در زیر میخوانید پاسخی است به این پرسش که آیا ملاکی جدی برای تمیز یک رمان ادبی جدی از یک رمان عامهپسند وجود دارد؟ دو پاسخی به این پرسش داده شده که یکدیگر را تکمیل میکنند.
فرق بین رمانهای ادبی جدی و رمانهای عامه پسند چیست؟
پرسش: داستانهای ادبی در مقایسه با داستانهای عامهپسند با چه ویژگیهایی تعریف میشوند؟ آیا تفاوت این دو به شیوهی پرورش شخصیتها مربوط میشود؟ یا یک جور تمایز در نحوهی استفاده از زبان تفاوت این دو را تعیین میکند؟ لطفاً به تفصیل توضیح بدهید، چون من یک مبتدی هستم که این پرسش به دلایل گوناگونی در ذهنم پدید آمده است. میدانیم که با احترام بیشتری با داستانهای ادبی برخورد میشود.
اما خیلی از این آثار ادبی ارزشمند، در اصل کارهای خیلی عامهپسندی بودهاند. برای مثال «قصههای هزار و یک شب» یا داستانهای کتاب مقدس باید زمانی خیلی پرطرفدار بوده باشند. آیا این امر صرفاً به دلایل تاریخی است؟ دیگر اینکه آیا هیچ ملاک عینی وجود دارد که داستانهای ژانر را از داستانهای ادبی تفکیک کند؟ چیزهایی مثل اینکه مثلاً یکی پیرنگمحور است و دیگری شخصیتمحور؟ یا زبانی که در یکی به کار میرود با زبان دیگری فرق دارد؟ اگر چنین معیارهایی وجود دارند کدامند؟
پس از این مقدمه بگویم که به نظر خودم کتابهایی هستند که میتوان آنها را طنز یا کارآگاهی دانست، اما در ضمن شناخت عمیقی دربارهی طبیعت آدمها یا جامعهای که در آن زندگی میکنیم به خواننده میدهند. آیا زمانی از این داستانها به عنوان آثار هنری بزرگ یاد خواهد شد؟
پاسخ: سوال شما برای همهی دوستداران ادبیات سوالی اساسی است و خوشحالم که آن را مطرح کردی. بیتردید هیچ معیار عینی دقیقی برای تفکیک داستانهای ادبی جدی از داستانهای عامهپسند وجود ندارد. از آنجا که بخش بزرگی از بحثهای ادبی ضرورتاً ذهنی هستند، سعی میکنم با تکیه به تجربهی خودم به عنوان یک کتابخوان حرفهای که هم ادبیات جدی میخوانم هم داستانهای عامهپسند، به سوال تو پاسخ دهم.
برای تمیز ادبیات جدی از ادبیات عامهپسند میتوان به چهار ملاک کلی اشاره کرد:
محتوا، گستردگی نگاه و تمها
کیفیت زبان
پرداخت: پیرنگمحور در برابر شخصیتمحور
شهرت ادبی
محتوا، گستردگی نگاه و تمها
داستانهای عامهپسند بیشتر اوقات موضوع جالبتر، پُرماجراتر، جنجالیتر و سرگرمکنندهتری دارند. بیشتر داستانهای عامهپسند داستانهای ژانر هستند مثل داستانهای کارآگاهی، جنایی، عشقی، علمی-تخیلی، وحشتناک، فانتزی، وسترن و غیره. رمان عامهپسند از اول تا آخر به تم خودش میچسبد: یعنی محتوا دقیق تعریف شده و قابلپیشبینی است؛ و نگاه نویسنده نگاه چندان وسیع نیست. علاوه بر این نویسنده سبک و قراردادهای ژانری پیوستهای را حفظ میکند و بعید است عناصری از ژانرهای مختلف را با هم قاطی کند.
از سوی دیگر ادبیات جدی دامنهی موضوعاتش خیلی گستردهتر است: تمهای آن از همهی تجربههای انسانی گرفته میشوند. وسعت دید نویسنده خیلی بیشتر است و نویسنده میتواند از سبکهای مختلف برای بیان مقصودش استفاده کند. آثار ادبی جدی معمولاً بر تجربههای زندگی متمرکزند و بهترینهای آنها نگرشهایی عمیقاً فلسفی به طبیعت آدمیزاد و معنای زندگی دارند. و از آنجا که قرار نیست به ژانر خاصی محدود شوند، انتظارات مخاطب در چنین آثاری کمتر لحاظ میشوند.
پرداخت و کیفیت زبان
زبان بهترین نمونههای داستانهای عامهپسند البته از استاندارد بالایی برخوردار است، اما من دیدهام که زبان داستانهای عامهپسند معمولاً از نظر کیفیت نثر، اندکی نازلتر از زبان رمانهای ادبی است. دلیل این امر آن است که نویسندگان ژانر از پسزمینههای گوناگونی میآیند و به مرور با رشد حرفهایشان بهتر میشوند. چون داستانهای عامهپسند بیشتر بر پیرنگ متمرکزند تا شخصیتپردازی، زبانی که اندکی کممایهتر باشد لطمهی زیادی به تاثیر کلی داستان بر مخاطب نمیزند.
در حالی که داستانهای ادبی جدی اساساً شخصیتمحور است و نویسندگان این گونه داستانها مایلند زبانی را به کار ببرند که از استاندارد بسیار بالایی برخوردار باشد و خواننده هم این داستانها را هم برای ماجراهایی که تعریف میکنند میخواند و هم برای لذت بردن از زبان نگارش آنها. بنابراین میتوان گفت که کیفیت زبان در داستانهای ادبی جدی به طور کلی بالاتر است.
شهرت ادبی
معمولاً شهرت ادبی یک داستان در طول سالها به دست میآید. همان طور که خودت هم گفتی داستانهای ادبی معمولاً داستانهای عامهپسندی هستند که در طول سالها با اجماع و تائید نویسندگان، منتقدان ادبی و خوانندگان به مرتبه آثار ادبی جدی ارتقا پیدا میکنند. بنابراین میتوان گفت که بهترین آثار ادبی توسط نسلهای گوناگون خوانندگان خوانده میشوند، به اصطلاح از «کورهی آزمایش زمان سربلند بیرون میآیند» و به آثار ادبی کلاسیکی بدل میشوند که مورد احترام همه هستند.
در حالی که بیشتر داستانهای عامهپسند برعکس طی یکی دو نسل از یادها میروند. اما بهترین داستانهای عامهپسند هم میتوانند به عنوان «کلاسیکهای ژانر» توسط علاقهمندان یک ژانر بخصوص خوانده شوند و به یاد بمانند. دیگر اینکه بهترین کارهای ژانر جهانبینی ما را روشن میکنند و چه بسا به کارهای ادبی بزرگ بسیار نزدیک میشوند.
خلاصه: آنچه باعث میشود یک اثر داستانی به اثر بزرگ تبدیل شود تائید عامهی کتابخوان و جامعهی ادبی است. هدف ادبیات داستانی عامهپسند بیشتر این است که به خوانندهاش لذت ببخشد، در حالی که هدف ادبیات جدی تامل در «شرایط انسانی» یا موقعیت انسان در جهان است. این را هم حواستان باشد که کسی ممکن است به قصد نوشتن «داستان ادبی» قلم به دست بگیرد اما در نهایت کتاب متوسطی بنویسد که فاقد استانداردهای ادبی باشد و نمره قبولی نگیرد. این هم امکانپذیر است که یک داستان عامهپسند دارای بیشتر معیارهای ادبیات جدی هم باشد و سرانجام به عنوان کار ادبی بزرگ قدرش را بدانند.
پاسخی دیگر: دستکم به نظر ساموئل دلانی، استاد بزرگ نگارش داستانهای علمی-تخیلی، که به نوشتن آثار «ادبی» در ژانرهای عامهپسند شهره است، تفاوت داستانهای عامهپسند با داستانهای ادبی جدی به مخاطب مورد نظر این دو برمیگردد. داستانهای عامهپسند معمولاً مخاطب وسیع و بدنه (میناستریم) را در نظر میگیرند و لذا از پیرنگ و زبان سادهتری استفاده میکنند.
آنها معمولاً از دستهی معینی از قراردادهای استاندارد یک ژانر استفاده میکنند تا بتوانند نظر مثبت علاقهمندان یک ژانر بخصوص را به دست بیاورند. مثلاً رمانهای معمایی از آن دست که آگاتا کریستی مینویسد معمولاً دربارهی یک قتل یا یک جرم جدی دیگر هستند، در آنها با تعدادی مظنون روبهرو هستیم، تعدادی سرنخ که بالقوه به خواننده کمک میکنند بتواند حدس بزند جنایتکار واقعی کدامیک از مظنونهاست و در نهایت افشای مجرم در انتهای کتاب.
داستانهای ادبی معمولاً از پرستیژ بیشتری برخوردارند و فرض بر این است که برای خوانندگان محدودتری و تحصیلکردهتری جالباند که به طبقهی اجتماعی-اقتصادی بالاتری تعلق دارند. کاربرد زبان در آنها میتواند پیچیدهتر و طرحوتوطئه ابتکاریتر باشد. این گونه داستانها میتوانند به این یا آن معنا تجربیتر باشند. کار نویسندگان ادبی جدی هم ممکن است عناصری از ادبیات ژانر داشته باشد، اما دشوار میتوان کارهای آنها را در ژانر بخصوصی طبقهبندی کرد. یک داستان ادبی جدی ممکن است تعداد کمتری خواننده داشته باشد، اما اثری که بر خوانندگانش میگذارد معمولاً جدیتر و پایاتر است.
داستانهای ادبی هم میتوانند کلی عامهپسند شوند، اما موفقیت آنها در این زمینه به آسانی قابلپیشبینی نیست. باید توجه داشت که بسیاری از ژانرهای عامهپسند با تقلید از استانداردهای جاافتادهی آثار پیشین شکل میگیرند (برای مثال فانتزیهای حماسی این روزها که تقلید از کارهای تولکین هستند).
وقتی کارهای داستانی با مرور ایامی قدیمی میشوند، مشخصات خوانندگان آنها به مشخصات خوانندگان ادبیات جدی نزدیکتر میشود، چنانکه کتابهای قدیمی، فارغ از ژانرشان، معمولاً توسط خوانندگان کمتر و تحصیلکردهتری خوانده میشوند. آنها همچنین بیشتر به عنوان آثار ادبی تجربه میشوند، چرا که با امحای دورانشان در فراموشی تاریخی، خصوصیات ژانری آنها ناآشناتر میشوند.
از نظر ورود به معبد آثار ادبی معتبر، آثار عامهپسند هم به اندازهی آثار ادبی جدی شانس موفقیت دارند. و باز به گفتهی دلانی، ورود به زمرهی آثار ادبی معتبر، بستگی دارد به توانایی یک داستان برای به دست آوردن مجموعهای از نقدهای مفید، ادبیاتی انتقادی پیرامون خود، و اشیاء ادبی، که با هم کمک میکنند تا اثر مورد بحث در خاطرهی فرهنگی جمعی زنده بماند.
یک دیدگاه در “فرق بین رمانهای ادبی جدی و رمانهای عامه پسند چیست؟ ”
عالی بود