چه کسی فهرست آثار ادبی مطرح را میسازد؟
در انگلیسی به آن literary canon میگویند. یعنی گنجینهی آثار ادبی یک کشور یا یک زبان یا یک دوره، مجموعهای که خواندنش برای هر کس که میخواهد ادبیات یک کشور را بشناسد ضروری است. نظر گروه وسیعی از منتقدان ادبی، نویسندگان، ناشران، استادان رشته ادبیات، جوایز ادبی و… به مرور زمان چنین فهرستهایی را میسازند. اما چقدر این فهرستها را برای کتابخوانی خود باید معتبر بدانیم؟ رفتار کتابخوانها با چنین پانتئونهایی باید چگونه باشد؟
در انگلیسی به آن literary canon میگویند. یعنی گنجینهی آثار ادبی یک کشور یا یک زبان یا یک دوره، مجموعهای که خواندنش برای هر کس که میخواهد ادبیات یک کشور را بشناسد ضروری است. نظر گروه وسیعی از منتقدان ادبی، نویسندگان، ناشران، استادان رشته ادبیات، جوایز ادبی و… به مرور زمان چنین فهرستهایی را میسازند. اما چقدر این فهرستها را برای کتابخوانی خود باید معتبر بدانیم؟ رفتار کتابخوانها با چنین پانتئونهایی باید چگونه باشد؟
چه کسی فهرست آثار ادبی مطرح را میسازد؟
بوف کور، همسایهها، کلیدر، سووشون، شازده احتجاب، گاوخونی و …
میگویند اینها کتابهایی هستند که اگر میخواهی با ادبیات داستانی معاصر فارسی آشنا شوی، باید بخوانی. در انگلیسی به اینگونه فهرستها یا مجموعهها literary canon میگویند، یعنی گنجینهی آثار ادبی یک کشور یا یک زبان یا یک دوره، مجموعهای که خواندنش برای هر کس که میخواهد ادبیات یک کشور را بشناسد ضروری است.
فهرستهای مشابهی برای کشورها و زبانهای دیگر وجود دارد. جنگوصلح، برادران کارامازوف، مادام بوواری، دیوید کاپرفیلد، عقل و احساس و …. اینها فهرستی از آثار ادبیات داستانی اروپا هستند که خواندنش برای هر کسی که به ادبیات علاقهای دارد ضروری است. اصلاً بدون خواندن اینها نمیتوان دربارهی ادبیات اظهار نظر کرد.
فهرستهای مشابهی برای حوزههای موسیقی، فلسفه و سینما نیز وجود دارد.
کلمهی canon در اصل اصطلاحی است در قاموس کلیسای کاتولیک، فهرستی از قدیسین که کلیسا با معیارهای خاصی برمیگزیند؛ به عبارت دیگر قدیسین رسمی کلیسای کاتولیک. حسن کار در مورد این فهرست این است که معلوم است که چه کسانی و چگونه قدیسین را برمیگزینند. اما چه کسی تصمیم میگیرد که کدام کتاب در فهرست آثار ادبی برجستهی یک کشور قرار بگیرد؟
پرسش دیگری هم مطرح است: چه نیازی به این فهرست؟ همهی ما ادبدوستان کتابهایی را میتوانیم نام ببریم که به نظرمان خیلی ارزشمندند و خیلی دوستشان داریم، اما در فهرست گنجینههای ادبی کشورمان نامشان نیامده است. پس آیا این فهرست یک جور تحمیل سلیقه بر عموم نوآمدگان به حوزهی ادبیات و فرهنگ عمومی جامعه نیست؟
فهرست آثار ادبی برجستهی یک زبان عموماً فهرست دقیقی نیست. حتی یکی دو مورد از همان چند کتابی که این یادداشت را با شمردنشان شروع کردم ممکن است مورد مناقشه باشد. اما به هر رو این فهرست به مرور ایام شکل میگیرد. گروههای اجتماعی و نهادهای مختلفی در این موضوع نقش دارند: منتقدان ادبی و نویسندگان، مترجمان، استادان رشتهی ادبیات، دانشگاهها، ناشرها، جوایز ادبی و نظرخواهیها. مثلاً ما در دنیای نشر مجموعههایی داریم تحت عناوینی چون Cambridge Classics یا Penguin Classics . به عبارت دیگر آثار کلاسیک یک فرهنگ از دید ناشر بزرگ و معتبری به نام «پنگوئن». حالا اگر یک ناشر گمنام مجموعهی مشابهی با انتخاب خودش منتشر کند، آیا کسی توجهی به آن میکند؟
در واقع اعتبار هر فهرستی به متولی آن است. بسیاری از ما ممکن است فهرستهای محدودتری برای خودمان داشته باشیم که از برآیند نظرات چند نویسنده و منتقدی که قبولشان داریم تشکیل شدهاند. کسانی هم هستند که توجه زیادی به این فهرستها ندارند و خودشان برای خودشان فهرستی از آثار ادبی مهم یک دوره دارند. اما اینها معمولاً تمام یا بیشتر کتابهای فهرست مورد اقبال همگانی را خواندهاند. در واقع فهرستها برای مبتدیها و نیمهمبتدیها هستند. و مقدس نیستند. حاصل سلیقهی عمومی یک دورهاند. به هر رو یک جور اتوریتهی ادبی میراث گذشتگان یا دقیقتر قشر نخبه و صاحبان دانش ادبی گذشتگاناند.
نکته قابلتوجه اینکه ورود به حوزهی نفوذ و قدرت این صاحبان دانش گذشته، یعنی پیروی از فهرستهای گنجینههای ادبی، اساساً داوطلبانه است. توجه به این فهرستها از وقتی شروع میشود که میخواهیم خود را در حوزهی روشنفکری و قشر نخبهی صاحب اندیشه تعریف کنیم و یحتمل در آینده جایی برای خود در آن حوزه به دست آوریم. کسی که چنین هدفی ندارد، بسیار کمتر تحت تاثیر این فهرستها قرار میگیرد و راحتتر با این «مقدسات» برخورد میکند.
در کامنتهایی که برخی کاربران معمولی (و بیاطلاع از وجود فهرستهای آثار و مولفان مقدس) زیر پستهای معرفی آثار کلاسیک مشهور به جا میگذارند، این موضوع را میتوان مشاهده کرد. کاربری راحت مینویسد فلان کتاب ویرجینیا ولف خستهکننده بود و زیادهگویی داشت و کاربر دیگری به سمفونی ۹ بتهون از پنج ستاره، دو ستاره میدهد. این اظهارنظرها هرچند میتوانند بسیار پرت باشند، اما خیلی صادقانهاند. یک کاربر آشنا به جایگاه سمفونی ۹ بتهوون در میان آثار موسیقی کلاسیک غرب یا جایگاه خانم دالووی در میراث ادبی انگلستان، جرات نمیکرد چنین اظهارنظرهایی بکند.
اما این فهرستها، هرچند محدودکننده و رعبآور، ضروریاند. ما برای ورود به دنیای ادبیات کشور مشخص یا فرهنگ مشخص به هر رو باید از جایی شروع کنیم. اول چه کتابهایی بخوانیم؟ در اینجاست که این فهرستها به کمکمان میآیند. فارغ اینکه در نهایت ارزشگذاری شخصی ما چه باشد، این کتابها را انبوهی از صاحبنظران و بسیاری از عموم مردم خواندهاند و آنها را ارزشمند و مهم تلقی کردهاند. پس باید از همانها شروع کرد.
حالا وقتی به اندازهی کافی با آنها و آثار دیگر آشنا شدیم، میتوانیم فهرست خاص خودمان را داشته باشیم. در اینجا توصیهای که میشود به خواننده کرد این است که با وجود اینکه این آثار به مرور ایام و از سوی تعداد زیادی کارشناس به فهرست راه پیدا کردهاند، اما در هر صورت مقدس نیستند و در هر صورت ما ممکن است دوستشان نداشته باشیم، چه به دلایل معین و قابل بیان و چه به دلایل سلیقهای و علایق کاملاً شخصی. باید چیزی از آن شجاعت کاربر اینترنتی را حفظ کنیم و بتوانیم بگوییم که جنگ و صلح زیادی طولانی است یا بوف کور زیادی روشنفکرانه و نمادین است.
نکته مهم دیگر اینکه مرزهای گنجینههای ادبی، بسیار سیال است. کتابهای تازهای وارد این لیست میشوند و کتابهایی از آن بیرون میروند. این اتفاق بسیار طبیعی است و تحت تاثیر دو عامل روی میدهد:
مرور ایام و تالیف آثار جدیدی که به تدریج به سبب اقبال عمومی و پسند صاحبنظران وارد این فهرست میشوند. همیشه آثاری وجود دارند روی مرز که به مروز زمان میتوانند به جایگاه آثار ادبی مهم دست پیدا کنند. احتمالاً یکی از رمانهای رضا براهنی یا رمان چراغها را من خاموش میکنم زویا پیرزاد ده سال دیگر وارد این فهرست شوند (اگر هم الان از دید برخیها جزو فهرست نباشند). به هر رو برای ورود کتابهای جدید به این فهرستها باید قدری زمان بگذرد، گذر زمان آنها را محک بزند.
عوض شدن سلیقهی عمومی یا به اصطلاح ذوق زمانه نیز که تحت تاثیر عوامل گوناگونی است میتواند در ورود و خروج آثار معین به فهرست آثار مطرح موثر باشد.
و غیر از سلیقهی زیباییشناختی موضوع عوض شدن گفتمانهای غالب هم هست. نمونهی مشهورش که در مقالات غربی هم به آن زیاد اشاره میشود، شکلگیری و رواج گفتمان فمینیستی یا دیدگاههای ضدنژادپرستی در دهههای اخیر است و تاثیری که اینها بر عوض شدن فهرستهای آثار ادبی کلاسیک میگذارند.
تحت تاثیر اولی برخی از نویسندگان زن یا آثاری با محوریت موضوع حقوق زنان میتوانند وارد فهرست شوند و دومی ممکن است باعث شود که برخی از آثاری که گرایشهای نژادپرستانه دارند، از این فهرست بیرون رانده شوند. به هر حال همهی این اتفاقات به شکل تصمیمگیریهای رسمی و از سوی یک مرکز یا نهاد معین روی نمیدهد بلکه به مرور و تحت فشارهای اجتماعی گوناگون از جانبهای گوناگون، روی میدهد.
اینکه این فهرستها شامل چند کتاب میشوند، دقیق و روشن نیست.
در پایان میتوانم به عنوان جمعبندی این چند نکته را مورد تاکید قرار دهم:
ــ این فهرستها هم ناگزیرند و هم مفید.
ــ اعتبار اینها به متولیان آن است. (چه کسی فهرست را ساخته یا منتشر کرده است؟)
ــ نقش همهی نهادهای اجتماعی که نقش بازی میکنند در شکلگیری این فهرستها، انگیزههای ادبی نیست و چه بسا منافع اقتصادی (ناشرها) و منافع سیاسی و عقیدتی (برخی جوایز ادبی و برخی استادان و منتقدان) باشد.
ــ ضمن استفاده از این فهرستها، مرعوب آنها نشویم و سلیقه و احساس واقعی خود را نسبت به اثر فراموش نکنیم. جسارت داشته باشیم نظر شخصی خود را داشته باشیم و بیان کنیم.