سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

چرا اولگا توکارچوک دوست دارد ترجمه‌های تی. اس. الیوت را بخواند

چرا اولگا توکارچوک دوست دارد ترجمه‌های تی. اس. الیوت را بخواند

 

اولگا توکارچوک برنده نوبل سال 2018 ادبیات حالا به سرشناس‌ترین چهره ادبی لهستان بدل شده است. او در 1962 در غرب لهستان به دنیا آمد. اوایل به روانشناسی اشتغال داشت. هرچند بعدها گفت «من روان‌رنجورتر از آنم که یک روان‌درمانگر باشم» و به نوشتن روی آورد. ابتدا شعر و سپس رمان. نیویورک تایمز در این گفتگو از او درباره‌ی کتاب‌هایی که می‌خواند، ژانرهایی که دوست دارد و نویسندگانی که می‌پسندد سوال پرسیده است. مصاحبه شیرین و جذابی از آب درآمده.

(مترجم)

اولگا توکارچوک برنده نوبل سال 2018 ادبیات حالا به سرشناس‌ترین چهره ادبی لهستان بدل شده است. او در 1962 در غرب لهستان به دنیا آمد. اوایل به روانشناسی اشتغال داشت. هرچند بعدها گفت «من روان‌رنجورتر از آنم که یک روان‌درمانگر باشم» و به نوشتن روی آورد. ابتدا شعر و سپس رمان. نیویورک تایمز در این گفتگو از او درباره‌ی کتاب‌هایی که می‌خواند، ژانرهایی که دوست دارد و نویسندگانی که می‌پسندد سوال پرسیده است. مصاحبه شیرین و جذابی از آب درآمده.

 

 

اولگا توکارچوک، برنده‌ی جایزه نوبل، که آخرین رمانش به زبان انگلیسی «کتاب‌های یعقوب» است، می‌گوید: «خواندن شعر به شکل اصلی آن جذاب است، اما خواندن ترجمه‌های مختلف آن نیز همانقدر مسحورکننده به نظر می‌رسد. ناگهان همان نوشته ابعاد جدیدی به خود می‌گیرد، انگار در مسیرهای جدیدی نمود می‌یابد.»

 

اولگا توکارچوک
اولگا توکارچوک

 

در بساط خواندنی‌های شبانه‌یچه کتاب‌هایی وجود دارند؟

واقعاً می‌خواهید بدانید؟ در حال حاضر: کتاب «آن‌چه می‌توانید از این‌جا ببینید» از ماریانا لکی؛ «یک میراث» اثر سیبیل بدفورد؛ «در کافه اگزیستانسیالیستی» از سارا بیکول؛ «پادشکننده؛ آن‌چه که از بی‌نظمی بهره می‌برد» از نسیم نیکلاس طالب؛ «چیزهایی که در آن قارچ‌ها بهتر از شما هستند» نوشته‌ی مارتا ژوسک و کارولینا گلواسکا؛ «آیورودا» از مونیکا پتاک؛ «ادبیات و خدایان» از روبرتو کالاسو؛ «نقشه‌ی جدید شگفتی‌ها» از کاسپار هندرسون؛ «گِلا: یا جواهری از مجموعه‌ی رینگبلوم» از مونیکا لیبیکا؛ «دختر یک سلاخ» اثر یانیو ایچکوویتس.

 

کتاب محبوبتان که مهجور است؟

فکر نمی‌کنم عده‌ی زیادی نام «شیپور شنوایی» نوشته‌ی لئونورا کارینگتون را شنیده باشند. یک داستان سوررئالیستی خارق‌العاده که هم خنده‌دار است و هم ترسناک. داستانی که همه باید بخوانند. من سوررئالیسم و ​​آنارشیسم را در هنر دوست دارم. برانگیختن‌ها را دوست دارم. لحن او منحصر‌به‌فرد، پر از روشنایی و جاذبه‌ی توامان است؛ یک روح انقلابی حقیقی. نوعی شوخ‌طبعی تلخ و تاریک که کاملاً متناسب عصر ماست، اگرچه این رمان باریک تقریباً 50 سال پیش منتشر شد.

 

«شیپور شنوایی» نوشته‌ لئونورا کارینگتون
«شیپور شنوایی» نوشته‌‌ی لئونورا کارینگتون

 

وقتی در حال کار روی یک کتاب هستید چه می‌خوانید و هنگام نوشتن از چه نوع خواندنی‌هایی پرهیز می‌کنید؟

در وهله‌ی اول، هر چیزی که به من در نوشتن کمک کند –کتاب‌هایی که به موضوع و دوره‌ی تاریخی آن مرتبط باشد، که می‌تواند آثار علمی، رمان و همچنین کتاب‌های شعر و هنری را شامل شود. وقتی در حال نوشتن هستم، واقعاً به هیچ‌چیز دیگری علاقه ندارم.

قبلاً از خواندن رمان‌های بزرگ، رمان‌هایی که واقعاً تأثیرگذارند، اجتناب می‌کردم چون می‌ترسیدم بیش از حد روی سبکم تأثیر بگذارند و مقهور آن‌ها شوم. دیگر چنین احساسی ندارم.

 

چه چیزی در یک اثر ادبی شما را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد؟

فکر می‌کنم این واقعیت که ادبیات جمهوری خودش را دارد، جایی که مردم می‌توانند با هم زندگی و کار کنند و شاید بیش از هر چیز، ارتباط کاملی با هم برقرار نمایند؛ ارتباطی عمیق، همدلانه، اخلاقی، فکری و با روحیه‌ای انقلابی. گاهی یک نگاه زیرکانه و یک عبارت مجزا برای ایجاد آن ارتباط بی‌نقص کافی است. قانون‌اساسی از مجموعه عبارات کتاب‌های مهمی تشکیل شده و تاریخ جمهوری نیز تاریخ ادبیات است، از کلاسیک‌ها گرفته تا همه دوره‌های ادبی پیش از دوران ما.

درحال‌حاضر تلفیق پرهیاهویی از انواع نوشتارها وجود دارد که همگی با هم بسیار متفاوت‌اند، اما اغلب به طور ناخواسته شبیه هم هستند. در این‌جا رویدادها حرف اول را می‌زنند. جناح‌بندی‌ها شکل گرفته، انتخابات در قالب جوایز ادبی و لیست‌های پرفروش رخ می‌دهد. اپوزیسیون و حتی فعالیت‌های زیرزمینی نیز وجود دارد. نکته‌ی عجیب این است که شخصیت‌های داستانی در کنار شهروندان این جمهوری زندگی می‌کنند و از حقوق برابری برخوردارند.

 

بیشتر از خواندن چه ژانرهایی لذت می‌برید و از کدام‌یک اجتناب می‌کنید؟

من همیشه عاشق داستان‌های علمی‌تخیلی بودم. شاید بگویید که من با این ژانر بزرگ شده‌ام. مهم‌ترین نویسندگان موردعلاقه‌ام استانیسلاو لم، فیلیپ کی. دیک و برادران استروگاتسکی بودند. من فانتزی را دوست ندارم به غیر از اورسولا لو گویین، اما او فراتر از ژانر است. من چندان طرفدار داستان‌های جنایی نیستم و واقعاً جز آگاتا کریستی چیز دیگری نخوانده‌ام. به جز بیوگرافی، غیرداستانی دیگری نمی‌خوانم. واقعاً فکر می‌کنم تنها یک رمان خوب و قوی بهترین ژانر است.

 

قهرمان داستانی محبوب‌ اولگا توکارچوک کیست؟ ضدقهرمان یا شخصیت شرور مورد علاقه‌تان؟

آن‌ها همیشه چهره‌های متمایزی هستند. شخصیت آقای دکتر پیتر کین، یک کتاب‌شناس منزوی و عجیب و غریب برآمده از کتابی است که من آن را دوست دارم؛ کتاب «اغوا» نوشته‌ی الیاس کانتی. او شخصیتی است که مجذوبم می‌کند، به نظرم او همزمان هم جذابیت دارد و هم دافعه. حس می‌کنم من هم یک چیز عجیب‌وغریبی در وجود خودم دارم. ایجون تیچی شخصیتی از داستان‌های استانیسلاو لم است که جزو دیوانه‌وارترین آثاری است که تا به حال خوانده‌ام.

من با ماجراهای کیهانی ایلیون تیچی بزرگ شدم؛ کسی که با ذخیره‌ی غذایی کم به غیر محتمل‌ترین ماجراهای کیهانی نزدیک می‌شود. به نظر من او اولین کسی بود که از یک چرخه‌ی زمانی جان سالم به در برد، قبل از این‌که هالیوود به این ایده دست پیدا کند. همه پی‌پی جوراب‌بلند را می‌شناسند، بنابراین در اینجا توصیفش نمی‌کنم. عجب بتی! او به من شجاعت و چگونگی تحقق ذهنیاتم را یاد داد. دوشیزه مارپل، الگوی من در واپسین سال‌های زندگی‌ام است. من کنجکاوی، سرسختی و شوخ‌طبعی دوست‌داشتنی او را می‌ستایم.

 

اولگا توکارچوک در کودکی چه‌جور کتاب‌خوانی بود؟ کدام کتاب‌ها و نویسندگان دوران کودکی بیشتر با شما ماندند؟

من یک کتاب‌خوان مشتاق بودم، خیلی زود خواندن را به خودم یاد دادم و از آن زمان به بعد، هر چیزی که دم‌ دستم بود را می‌خواندم. جالب این‌که لازم نبود داستان‌‌های دختر شاه‌پریان باشد. دوست داشتم دایره‌المعارف و لغت‌نامه بخوانم. خیلی سریع شروع به خواندن رمان‌ها کردم؛ ژول ورن، استانیسلاو لم، و همچنین کتاب «آن‌شرلی در گرین‌گیبلز». من عاشق داستان‌های علمی‌تخیلی بودم. همیشه افسانه‌های کشورهای دیگر را دوست داشتم. بعدها شیفته‌ی اساطیر شدم. در 10 سالگی متخصص اساطیر یونان بودم، که برای مدتی واقعاً دغدغه‌‌ام من بود. اعتراف می‌کنم که هنوز هم داستان‌های شاه‌پریان را می‌خوانم.

 

اگر بخواهید کتابی را نام ببرید که شما را به کسی که امروز هستید تبدیل کرده، کدام کتاب را معرفی می‌کنید؟

باید بگویم به طور کلی ادبیات. نمی‌توانم کتاب خاصی را به عنوان نمونه تعیین کنم. عادلانه نیست. ادبیات یک ماهیت جمعی است، هر کتابی مکمل بقیه است، هر جریان نوید جریان‌های دیگری را می‌دهد، افکار بارها و بارها مطرح می‌شوند. من باید حداقل صد عنوان را فهرست کنم.

 

اگر بتوانید نویسنده‌ای را ملاقات کنید، مرده یا زنده، آن نویسنده کیست و می‌خواهید چه چیزی درباره‌اش  بدانید؟

به نظر من در کلیت کار ادبی، نویسنده به نوعی نقش فرعی دارد. نویسندگان عموماً جذابیت کمتری نسبت به کتاب‌هایشان دارند. بعد از خواندن دقیق یک کتاب، واقعاً نباید هیچ سوالی از نویسنده داشته باشید، مگر سوال‌های پیش‌پاافتاده‌ای‌ مثل این‌که آیا آن‌ها با قلم می‌نویسند یا در لپ‌تاپ؟ صبح می‌نویسند یا عصر؟ قهوه را ترجیح می‌دهند یا چای؟ سگ یا گربه؟

 

به نظر شما آیا کتاب‌ها کارکرد اخلاقی دارند؟ چگونه؟

نمی‌دانم اسمش را کارکرد اخلاقی بگذارم یا نه، اما ادبیات قطعاً همدلی، شفقت و دیدن جهان از زوایای مختلف را می‌آموزد. این یک توانایی عالی و یک موهبت است، به این معنا که کتاب‌خوان‌ها نسبت به کسانی که کتاب نمی‌خوانند باهوش‌تر و آگاه‌ترند، و توانایی بیشتری در درک موضوعات پیچیده‌تر دارند.

 

فکر می‌کنید بارها و بارها به سراغ چه کتاب‌هایی می‌روید؟

من یک جلد از اشعار تی. اس. الیوت دارم که وقتی با ترجمه‌های مختلفی از اشعار او برخورد می‌کنم، به آن اضافه می‌کنم. خواندن شعر به شکل اصلی آن جذاب است، اما خواندن ترجمه‌های مختلف آن نیز همانقدر می‌تواند مسحورکننده باشد. ناگهان همان نوشته ابعاد جدیدی به خود می‌گیرد، گویی در مسیرهای جدیدی نمود می‌یابد.

علاوه بر این، اغلب به فیلسوفان و روانشناسان مورد علاقه‌ام برمی‌گردم: یونگ، هیلمن و آدلر. من فیلسوفان کلاسیک را می‌خوانم (به نظرم آرامش‌بخش‌اند!). همیشه از این‌که به کلاسیک‌ها برگردم احساس شادی می‌کنم. هر چند سال یک بار «کوه جادویی» نوشته‌ی توماس مان را می‌خوانم -دیدن این‌که یک کتاب با گذشت زمان تغییر کرده، جالب است، و این کتابی است که باید در سنین مختلف خوانده شود. من این کار را با داستایفسکی و فلوبر نیز انجام داده‌ام و به تازگی بازخوانی استاندال را شروع کرده‌ام.

 

 

این گفتگو ترجمه‌ای است از آنچه که در نیویورک‌تایمز با عنوان Why Olga Tokarczuk Likes to Read T.S. Eliot in Translation منتشر شده است. برای دیدن متن اصلی به اینجا مراجعه کنید.

 

چرا اولگا توکارچوک دوست دارد ترجمه‌های تی. اس. الیوت را بخواند

اگر می‌خواهید درباره اولگا توکارچوک بیشتر بدانید: توکارچوک علیه ناسیونالیسم

 

 

 

  این مقاله را ۲۳ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *