راهها و بیراهههای مشترک برگشتن به خانه
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی«بله، پینوشه دیکتاتور بود، آدم هم کشت، اما دست کم تو دورهش نظم و انضباط برقرار بود.» با چنین روایتها، اتفاقات و اظهارنظراتی به خوبی آشنا هستیم. مردم در جوامع تحت سلطه حکومتهای دیکتاتوری حتی بعد از آزادی راه درازی در پیش دارند تا آن دوران سیاه را پشت سر بگذارند. از این نقطه نظر که سامبرا در راههای برگشتن به خانه چنین چیز آشنایی را که ما نیز با آن درگیر هستیم، مورد توجه قرار داده، خواندن این کتاب کوچک اما عمیق میتواند جذابیت دو چندانی برای خوانندگان فارسی زبان داشته باشد.
راه های برگشتن به خانه
نویسنده: آلهخاندرو سامبرا
مترجم: ونداد جلیلی
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ۳
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۴۵
«بله، پینوشه دیکتاتور بود، آدم هم کشت، اما دست کم تو دورهش نظم و انضباط برقرار بود.» با چنین روایتها، اتفاقات و اظهارنظراتی به خوبی آشنا هستیم. مردم در جوامع تحت سلطه حکومتهای دیکتاتوری حتی بعد از آزادی راه درازی در پیش دارند تا آن دوران سیاه را پشت سر بگذارند. از این نقطه نظر که سامبرا در راههای برگشتن به خانه چنین چیز آشنایی را که ما نیز با آن درگیر هستیم، مورد توجه قرار داده، خواندن این کتاب کوچک اما عمیق میتواند جذابیت دو چندانی برای خوانندگان فارسی زبان داشته باشد.
راه های برگشتن به خانه
نویسنده: آلهخاندرو سامبرا
مترجم: ونداد جلیلی
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ۳
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۴۵
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی
«این رمان کوچک، وسعت غافلگیرکنندهای دارد.»
بسیاری از کسانی که درباره «راههای برگشتن به خانه» نوشتهاند، به گونهای از این جمله آدام تیرلول، نقد نویس نیویورکتایمز که نوشتهای با عنوان «شب در شیلی» درباره سومین رمان آلهخاندرو سامبرا دارد، بهره جستهاند. به نظر میرسد این جمله تعریفی دقیق از این رمان و تا حدی، دیگر نوشتههای سامبرا است. او در ۱۳۹ صفحه (در ترجمه فارسی، ۱۴۵ صفحه) از چهار دهه پر تلاطم در شیلی حرف زده است؛ از سالوادور آلنده، آگوستو پینوشه، سباستین پینیهرا و البته زلزلههایی که موتیفوار این نوار ساحلی را میلرزاند.
برگشتن به خانه
«برگشتن به خانه» محور بسیاری از رمانهای نویسندگان نامداری است که تحت سلطه نظامهای سرکوبگر زیستهاند. در سوربز، نوشته ماریو بارگاس یوسا، داستان ترور تروخیو، دیکتانور مشهور دومینیکن از خلال بازگشت اورانیا به سرزمین مادری روایت میشود؛ اورانیای ۴۹ ساله فرزند یکی از سناتورهای دوران تروخیو است و پدرش او را در ۱۴ سالگی به دیکتاتور ۷۰ ساله تسلیم کرده است.
در رمان جهالت، اثر میلان کوندرا بازگشت به وطن و ملاقات اتفاقی ایرنا و یوزف در فرودگاه، زمینه پرداختن به وطن نابود شده از جانب رژیم سرکوبگر میشود. هرتا مولر، در شروع کتاب سرزمین گوجههای سبز شخصیتهای داستانی را وا میدارد عکسهایی را کف اتاق بچینند و از خلال دیدن آنها دوران تیره چائوشسکو را مرور کنند.
اغلب بازخوانی دوران اختناق گذشته از زبان زخمخوردگان دیکتاتوری و سرکوب صورت میگیرد. احیاناً از نظر ژورنالیستی جذابیت بیشتری دارد که کسانی که خود درگیر ماجراهایی دردناک بوده و به عبارتی شانسی زندهاند، چنین دورانی را روایت کنند.
به نظر میرسد رمانهای بازگشت به خانه شدیداً تحت تاثیر این آموزه ژورنالیستی قرار دارند. سامبرا تلاش میکند این کلیشه را بشکند و راوی داستانش پسری بزرگ شده در خانوادهای غیر سیاسی است که همواره تلاش کردهاند از سیاست دوری بجویند؛ نهایتاً این همان چیزی است که نویسنده جوان شیلیایی را متمایز میکند.
برگشتن به خانه از مسیر سامبرا
«راههای برگشتن به خانه» سومین رمان سامبرا است. این رمان ستایش شده در سال ۲۰۱۳ به بازار کتاب آمد. سامبرا در این نوشته، داستانی را در چهار بخش تعریف میکند و با بهره جستن از شیوههای روایی مدرن، در صفحاتی محدود، تاریخی طولانی را مورد توجه قرار میدهد.
بخش اول رمان با عنوان «شخصیتهای فرعی» داستان پسری ۹ ساله است که از طرف دختری نوجوان مامور جاسوسی از دایی دختر میشود؛ بعدا میفهمیم که او دایی دختر نیست، بلکه پدرش است که به منظور رعایت مسایل امنیتی در دوران پینوشه هویت خود را عوض کرده است.
«ادبیات والدین» و «ادبیات فرزندان» عناوین بخشهای دوم و سوم رمان هستند. هم عناوین تعیین شده برای این بخشها و هم گریزهای روایی، ما را بیش از پیش به هسته مرکزی رمان، یعنی بازخوانی زندگی ویران شده بر اثر سرکوب سوق میدهد. نهایتاً نویسنده به بخش چهارم با عنوان «ما سالمایم» میرسد؛ بخشی که احیاناً قرار است بیش از پیش ناامیدی منتشر در فضای یک جامعه استبدادزده را برجسته کند.
داستان از شب زلزله سوم مارس ۱۹۸۵ سانتیاگو شروع و به زلزله ۲۷ فوریه ۲۰۱۰ در پایتخت شیلی ختم میشود. سامبرا با انتخاب این بازه زمانی هراسی را که در قرن بیستم و بیست و یکم درباره به آخر رسیدن دنیا وجود دارد، به چالش میکشد. در قرن بیستم و سالهای سپری شده از قرن بیست و یکم انسان بارها در موقعیتهایی قرار گرفته که گمان کرده است این دیگر پایان تاریخ و آخر زمان است.
این هراس با جنگ، زلزله، اپیدمی، گذر شهاب سنگ از کنار زمین و … به سراغ ما آمده است. با این همه انسان از تمامی این اتفاقات جان سالم به در برده و زندگی ادامه دارد.
زندگی ادامه دارد، اما آیا واقعا اینطور است؟ سامبرا بر این نظر تاکید میکند که هر اتفاق، هر مرگ و هر از دست دادنی، چیزی از ما کم کرده است. ما سالمایم، اما دیگر آن چیزی نیستیم که بودهایم. این نتیجه یاسآور را با بازخوانی خط عاشقانه نهفته در رمان «راههای برگشتن به خانه» نیز میتوان کسب کرد. رمان سامبرا به تعبیری روایت عشق رماننویسی جوان به دختری است که در نوجوانی از او خواسته از پدرش جاسوسی کند.
سالها گذشته و دست سرنوشت هر کدام از این دو نوجوان را به مسیری متفاوت برده است. پسر به دانشگاه رفته، مدرس و نهایتا نویسنده شده و دختر سر از ینگه دنیا در آورده است. سالها بعد این دو همدیگر را باز مییابند؛ باز یافتنی با چاشنی گذشتهای که بر زندگی هر دو سایه انداخته است.
پسر در خانوادهای محافظهکار زیسته که از هر بازی سیاسی دوری جسته است و سعی کرده شاهد اتفاقات باشد و دختر تحت تاثیر مبارزهای طولانی مدت و طاقتفرسا با دیکتاتور بزرگ بوده است. بازی سرنوشت است که پسر خانواده محافظهکار نهایتا در شیلی مانده و سعی کرده شیلی بدون پینوشه را دوست داشته باشد، اما دختر خانواده مبارز سر از آمریکا در آورده است. مرگ روبرتو، پدر کلائودیا، دلیل بازگشت او به شیلی است.
در این بازگشت است که پسر که اکنون در دهه سوم زندگی، همسرش او را ترک کرده، معشوق دوران نوجوانی را باز مییابد و سعی میکند دغدغه خود یعنی بازخوانی گذشته را با او به اشتراک بگذارد.
«هیچ وقت رک و راست درباره روزی که به مایپو رفتیم با هم حرف نزدیم. بارها پرسیدم کلائودیا چه احساسی داشته است، چرا میخواست آنجا بماند، اما هر بار که پرسیدم از زیر سوال در رفت یا با حرفهای دم دستی پاسخ بی معنا داد. بعد روزهای طولانی سکوت رسید. کلائودیا را متمرکز، مشغول و کمی عصبی میدیدم. وقتی به من گفت قصد رفتن دارد نمیبایست تعجب میکردم. لابد باید این پایان را انتظار میکشیدم. لابد پایان دیگری ممکن نبود.» (راههای برگشتن به خانه، صفحه ۱۲۳)
هم کلائودیا و هم ئهمه، همسر شخصیت اصلی، در نهایت او را ترک میکنند. وقتی این ترک را با مشکلات دیگر راوی در برقراری ارتباط پیوند دهیم، میتوانیم او را شخصیتی بدانیم که دیگران دیر یا زود از او گریزان میشوند.
دافعه داشتن یک نفر میتواند دلایل مختلفی داشته باشد و در میان آن دلایل صداقت همیشگی و وفاداری به ارزشهایی که فرد برای خود تعریف کرده است، دلیل غریبی است. نهایتاً پرداختن شخصیت راوی داستان با این ویژگی غریب، ما را به شناخت هسته مرکزی داستان نزدیک میکند: جهان سومیها، مردمان زیر سلطه رژیمهای سرکوبگر، از تسامحی رنج میبرند که اغلب آن را با فراموش کردن تاریخ تفسیر میکنند.
میگویند ملتی که تاریخ را فراموش میکند، آن را تکرار میکند. تفسیر مبتنی بر این جمله کمتر اشارهای به اجباری بودن فراموشی تاریخ دارد. علاقهمندان به این گزاره جوری برخورد میکنند که انگار با مردمانی دمدمی مزاج مواجهند که یکدفعه ویرشان میگیرد تاریخ را فراموش و لاجرم آن را تکرار کنند.
واقعیتی که راوی راههای برگشتن به خانه سعی دارد آن را گوشزد کند این است که تاریخ فراموش میشود، چون چارهای جز فراموشی وجود ندارد.
دغدغه سیاسی در رمان سامبرا احیانا نتیجه یک اتفاق سیاسی است.
«متوجه شدم: میخوای بری. زورت به سانتیاگو نمیرسه. شیلی هم کشور گُهیه که قراره یه آدم خرپول رئیس جمهورش بشه که خودشو چسبونده به جشن دویست سالگی شیلی و چاپلوسی میکنه.» (همان. صفحه ۱۲۴)
این حرفها را که راوی خطاب به کلائودیایی میگوید که میخواهد او را ترک کند و به ینگه دنیا برود، اشاره مستقیم به اتفاقات سیاسی سال ۲۰۱۰ دارد. در این سال پینیهرا، میلیاردر و اقتصاددان محافظهکار، بعد ۲۰ سال حکومت چپگرایان بر شیلی، رئیس جمهور شد. این اتفاق از آنجا میتواند برای یک شیلیایی اهمیت داشته باشد که روی کار آمدن این رئیس جمهور راستگرای افراطی، یادآور دوران سیاه حکومت نظامیان بر این کشور است.
روایتهای زیادی از دوران حکومت پلیسی پینوشه بر شیلی نقل میشود؛ داستانهایی از سرکوب، ارعاب، شکنجه و قتل مخالفان و ناپدید شدن جوانانی که دیکتاتوری را برنمیتابیدند. پینوشه با کودتا، سالوادور آلنده را برکنار و ۱۷ سال بر شیلی حکومت کرد. وقتی او رفت، سانتیاگو و دیگر شهرهای شیلی غرق در شادی بودند.
چه کسی تصور میکرد، همان مردمی که روزی کارزار «نه به پینوشه» را برنده شدند، ۲۰ سال بعد به کسی رای دهند که آشکارا سیاستهایی شبیه سیاستهای ژنرال دارد و حتی برادرش وزیر کار دولت پینوشه بوده است؟ چنین چرخش آشکار و یکبارهای را نمیتوان به فراموشی ربط داد. بیش از هر چیز چنین اتفاقاتی را باید نتیجه ریلگذاری دیکتاتورها در کشورهای جهان سوم دانست.
«چیزی نمیگویم که باز حرف بزند. که چند جمله سادهانگارانه و پر کنایه بگوید؛ «تو تموم این سالا از جیب ما میخوردهن. آدمای حزب کنسرتاسیون یه مشت دزدن. این کشور الان یه خورده نظم و انضباط نیاز داره.» بعد نوبت اظهار نظر هراسناکی میشود که منتظرش بودم، خط قرمزی که اجازه نمیدهم و نخواهم داد زیر پا گذاشته شود؛ «بله، پینوشه دیکتاتور بود، آدم هم کشت، اما دست کم تو دورهش نظم و انضباط برقرار بود.»» (همان. صفحههای ۱۱۳ و ۱۱۴.)
با چنین روایتها، اتفاقات و اظهارنظراتی به خوبی آشنا هستیم. مردم در جوامع تحت سلطه حکومتهای دیکتاتوری حتی بعد از آزادی راه درازی در پیش دارند تا آن دوران سیاه را پشت سر بگذارند. راه درازی که دستاندازهای بیشماری دارد و کم طاقتی و اشتباه ممکن است منجر به متوقف شدن یا حتی بازگشت شود. از این نقطه نظر که سامبرا در راههای برگشتن به خانه چنین چیز آشنایی را که ما نیز با آن درگیر هستیم، مورد توجه قرار داده، خواندن این کتاب کوچک اما عمیق میتواند جذابیت دو چندانی برای خوانندگان فارسی زبان داشته باشد.