نویسنده: اکرم جوکار
گاهی تمام آنچه برای زندگی نیاز داریم، داشتن یک هدف است. حتی اگر این هدف، شبیه قولی باشد که ماهتینار، قبل از مرگ مامی ریزه به او داده است.
ماهتینار نام شخصیت اصلی کتابی با همین عنوان است؛ کتابی سراسر شور و هیجان. این کتاب داستان دختری جسور، ماجراجو، بیباک و باهوش است که به خاطر قولش به مامی ریزه، به دل ماجراهای عجیب و جذابی میزند. ماهتینار باید با کمک نقشهی درون صندوقچه، دریاها را پشت سر بگذارد و به سفری برود که به اعتقاد مامی ریزه راه و رسم زندگی کردن را در آن یاد میگیرد. این سفر شاید داستان زندگی تک تک ما باشد و سرزمین آن سر دریاها جایی که هر یک از ما باید برای شناخت خود واقعیمان به سویش در حرکت باشیم.
حرف حرف کیست؟
ماهتینار دختری تنها و ریزه میزه است با دامن قرمز چین دار که در برخورد با آدمها و ماجراهای تازه همیشه جواب و راه حلی آماده دارد. گرچه در نگاه اول کسی او را جدی نمیگیرد و حتی ضعفهایش را بیرحمانه به رخ او میکشند، اما به قدری باهوش و با اراده است که از پس هر مشکلی بر بیاید و در نهایت هم حرف حرف خودش باشد.
ویژگیهای شخصیتی ماهتینار، به خوبی توسط تصویرگر کتاب، خانم گلریز گرگانی به نمایش درآمده و با متن و محتوای داستان بسیار هماهنگ و متناسب است. استفادهی هوشمندانه از رنگ قرمز در بستری از رنگهای خاکستری و تصویر در حال حرکت ماهتینار بر روی جلد کتاب، افزون بر کمک به درک بهتر داستان، بر کشش و جذابیت ماجراهای داستان افزوده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
ماهتینار مداد را از پشت لبش برداشت و نوشت چگونه یک جارو و خاک انداز … بعد مداد را گذاشت پشت لبش و لبهایش را غنچه کرد و گفت:
” گفته باشم، گفته باشم. بعدا نرید هر جا نشستین بگین دخترهی نیم وجبی یک کلمه به ما نگفت! اگه از تو خونهمون صدای ترق ترق اومد، باید تندکی دزدکی در بریم! چون حتما اژدهای کله کدوی بوگندو داره استخوانهای مامان و بابا و هفت تا داداش و پنج تا خواهرمو خرد میکنه، میریزه تو کیسهی برنج، بالش درست کنه برای خودش. بعدش هم دماغ دراز بوگندوش رو مثل شلنگ میذاره زمین و فرت فرت بو میکشه، میآد تا اینجا! گفته باشم!”
خواستن یا نخواستن مسئله این است
نکتهی درخشان داستان ماهتینار نقش موثر خواست و آرزوی شخصیتها در پدید آمدن وقایع است. مامی ریزه به خواست خود، در یک شب مهآلود با عطر چای و خاک خیس خورده از دنیا میرود. مرگ او نه تنها غم انگیز و ناامید کننده نیست بلکه سرآغاز و نیروی پیش برندهی ماجراهای بعدی است. نمونهی دیگر، ارادهی ماهتینار بر ادای قولش است که خواننده را تا انتهای داستان همراه میبرد. در این راه، نه جادوگر پیر و هزار و چند صد جادویش، نه دزدهای دریایی و نه حتی ساکنین جزیرهی آدمخوارها نمیتوانند مانعی بر سر راه ماهتینار باشند.
مدادها هیچ وقت جادو نمیشوند
این جملهی امید بخشی است که سولماز خواجهوند در دل داستانش جا داده و گرچه از زبان جادوگر پیر بیان میشود، اما شاید زیباییش هم در همین اعتراف به ناتوانی سحر و جادو بر تسلط بر مدادها باشد. شاید هم پیامی باشد، برای مخاطب نوجوان که او را دعوت کند به مداد در دست گرفتن. مثل اینکه کسی در گوشَت بگوید: اینبار تویی که مثل ماهتینار باید راهی به سوی خواستههایت پیدا کنی.
کلام آخر اینکه، ماهتینار داستان جذابی است که به خوانندهی نوجوان جرات و باور قدم برداشتن در مسیر رسیدن به هدف را میدهد. مطمئنم خوانندههای این داستان زیبا به ویژه دختر خانمها از خواندن داستان ماهتینار لذت خواهند برد.