سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

مرده‌ها، دنبال خاطرات‌شان می‌گردند

مرده‌ها، دنبال خاطرات‌شان می‌گردند


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

سه ویژگی که نویسنده نقد برای نوشته‌های مهدی یزدانی خرم به خصوص رمان سوم او «خون‌خورده» برشمرده از این قرارند: خرده‌روایت‌های تودرتو و مرتبط، چنگ زدن‌های مداوم به دل تاریخ و البته ماندن در شک همیشگی واقعی یا ساختگی بودن روایت‌ها و شخصیت‌ها. «خون‌خورده»، اصلا داستان پایان‌ها نیست. داستان عبور است. عبور مکرر. در نتیجه حتی اگر ابتدا و انتهای هر کدام از تکه‌های داستان را بدانیم، چیزی از کشش آن کم نمی‌شود.  

خون‌خورده

نویسنده: مهدی یزدانی خرم

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۲۷۱

سه ویژگی که نویسنده نقد برای نوشته‌های مهدی یزدانی خرم به خصوص رمان سوم او «خون‌خورده» برشمرده از این قرارند: خرده‌روایت‌های تودرتو و مرتبط، چنگ زدن‌های مداوم به دل تاریخ و البته ماندن در شک همیشگی واقعی یا ساختگی بودن روایت‌ها و شخصیت‌ها. «خون‌خورده»، اصلا داستان پایان‌ها نیست. داستان عبور است. عبور مکرر. در نتیجه حتی اگر ابتدا و انتهای هر کدام از تکه‌های داستان را بدانیم، چیزی از کشش آن کم نمی‌شود.  

خون‌خورده

نویسنده: مهدی یزدانی خرم

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۲۷۱

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

مرده‌ها، دنبال خاطرات‌شان می‌گردند

 

 

«رسم تاریخ است این. مرده‌هایی که باز‌می‌گردند؛ انگار محتاج خاطراتشان‌اند در ذهن دیگران. مثل عکس‌های دسته جمعی دانشجویان ورودی ۷۶ دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی رو‌به‌روی در اصلی دانشگاه. یا عکسی مات از یک مهمانی دانشجویی که در آن دختران موی بلند دارند و پسرها ریش پرفسوری…»

 

مهدی یزدانی خرم، غور در تاریخ را خوب بلد است. اگر این را در کنار نثر روان و آهنگین او بگذاریم که نه مثل روانی جیوه که مانند جریان سریع الکتریسیته دست خواننده را می‌گیرد و با خود می‌کشاند، او را خوب شناخته‌ایم. او، مسلسل‌وار داستان می‌گوید و یک ماجرا را به ماجرای دیگر پیوند می‌زند. این پیوندها به گونه‌ای است که گاهی نیاز است خواننده، چند لحظه بایستد و نفس تازه کند. ممکن است گاهی نخ اتصال داستان‌های ریز و درشت را گم کند و کمی گیج شود اما بعد، دوباره با چنان موجی از روایت‌های جدید مواجه می‌شود که همچنان به خواندن ادامه می‌دهد.

 

به نظر می‌رسد که یزدانی خرم، از دومین رمانش یعنی کتاب من منچستر یونایتد را دوست دارم، این شیوه‌ی روایت را پخته و پرورش داد. داستان‌های تو در تو و گهگاه، روایتی زنده و آشنا. این سیر بالغ‌تر از پیش در کتاب سوم او، سرخ سفید، هم ادامه پیدا کرد و سرانجام به خون‌خورده رسید.

 

خون‌خورده، داستان پنج برادر است. برادران سوخته که حوالی دهه‌ی ۶۰ شمسی جوانی می‌کردند و حالا هر کدام، قبری در بهشت زهرا دارند. محسن مفتاح، پسرکی درس خوانده که در دانشگاه تهران ادبیات عرب می‌خوانَد و در سودای مهاجرت به بیروت و ادامه‌ی تحصیل، از راه خواندن نمازهای قضا، قرائت قرآن و رسیدن به قبر مردگان، برای خودش پس‌اندازی دست و پا می‌کند، مامور شده است تا هر هفته سر مزار این پنج برادر رفته و به تفصیل برای‌شان قرآن بخواند. داستان هم از همین جا شروع می‌شود و کم کم به سراغ هر یک از برادران سوخته می‌رود.

 

سرنوشت ناصر، مسعود، منصور، محمود و طاهر سوخته، به جایی در پاییز سال ۶۰ گره خورده است. پسران پدری فرصت طلب و دله، که نفت و زغال می‌فروشد و بیش از هر چیز از اجاره دادن حجله‌هایش به خانواده‌ی جوانانی که دسته دسته شهید می‌شوند، کسب درآمد می‌کند اما حالا هیچ نمی‌داند که هر کدام از پسرانش، به چه شکلی به مرگ مشغولند.

پاییز سال ۶۰ است و ناصر در کلیسایی در اصفهان قبری باستانی را مخفیانه حفاری می‌کند، مسعود زنانی سفیدپوش و ترس خورده را در گیر و دار حصر آبادان نجات می‌دهد، منصور در سودای راهبه‌ای لال است، محمود در کنار معشوقه‌ی توده‌ای‌اش در کلیسایی در مشهد مخفی شده و طاهر، هنوز در شکم مادرِ پا به سن گذاشته است.

 

داستان، با تمام پیچ و خم‌هایش پیش می‌رود و مهم نیست که چه اتفاقی قرار است بیفتد. «خون‌خورده»، اصلا داستان پایان‌ها نیست. داستان عبور است. عبور مکرر. در نتیجه حتی اگر ابتدا و انتهای هر کدام از تکه‌های داستان را بدانیم، چیزی از کشش آن کم نمی‌شود. این کتاب را، مثل دو کتاب قبلی یزدانی خرم، می‌توان در سه ویژگی خلاصه کرد: خرده‌روایت‌های تودرتو و مرتبط، چنگ زدن‌های مداوم به دل تاریخ و البته ماندن در شک همیشگی واقعی یا ساختگی بودن روایت‌ها و شخصیت‌ها.

 

سیال بودگی سیر روایی «خون‌خورده»، تنها به نثر به‌خصوص یزدانی خرم محدود نمی‌شود. این، خود روایت‌ها هستند که به یکدیگر می‌پیوندند. لحظه‌ای از یک غروب سودازده در بیروت سال ۶۰، ذوب می‌شود در کارت پستالی که بعدها جلوی کلیساهای جهان فروخته می‌شود و بعد کافی است کتاب را ببندیم تا تصویر قاب شده‌ی راهبه‌ی لال را که موضوع اصلی کارت پستال است، روی جلد همین کتاب ببینیم.

یا مثلا شمایل فرشتگان مقرب الهی را که با تعداد بال‌های متغیر، هم در جیب مسعود از عملیات برگشته موجود است در دل آبادان، هم در تصویری محو در کلیسایی در مشهد، هم مجسمه‌ی باشکوه یکی از آن‌ها، بعد از اصابت موشک الحسین به کلیسایی در محله‌ی نارمک تهران، سر پدر خاچیک را در حال غسل دادن نوزادی مسیحی از تنش جدا می‌کند و هم، راوی اصلی داستان یکی دیگر از آن‌هاست.

نشانه‌هایی از داستان‌هایی که به ظاهر تمام شده‌اند، در قصه‌ای تازه سر بر می‌آورند و هرچه در این قصه‌ی تازه می‌بینیم، در دل روایتی دیگر ادامه دارد. درست مانند آن تکه پارچه‌ی ابریشمی که متعلق به جد آن روح خبیث خالدار بود، سرباز خراسانی صلاح الدین ایوبی. بعدتر روانداز زینش شد و بعدتر کفنش. در آسمان، از او جدا شد و دورتر از جسدش که بر بلندای کلیسایی از هم دریده شد، افتاد به خورجین یک صلیبی فقیر و در حیفا به یک فرانسوی جنس‌شناس رسید.

 

ارواح به انسان‌ها متصل‌اند، کلیساها به یکدیگر و ادیان، سرهای بریده، پارچه‌های رها شده در باد، سیگارها و تصاویر اسپری شده‌ی استالین در جای‌جای تهران تشنه‌ی ایدئولوژی در دهه‌ی ۶۰ هم به یکدیگر. همه چیز امتداد دارد و خواننده کم کم شک برش می‌دارد که نکند خود او هم، داستانی است در دل داستانی دیگر.

 

عنصر دوم، طبیعتا تاریخ است. یزدانی خرم در دو کتاب پیشین خود نیز ثابت کرده که عاشق تاریخ معاصر است یا حداقل تسلط خوبی بر آن دارد. این بار اما، از گذر دو روحی که در کتاب‌های پیشینش هم حضوری فعال و روایتگر داشتند، کمی عقب‌تر هم می‌رود و سه زمان مختلف را نشان‌مان می‌دهد. یکی زمان حال، که محسن مفتاح در آن بر سر قبر مردگان قرآن می‌خواند، یکی دهه‌ی ۶۰ شمسی در گیر و گرفت انقلاب و جنگ، سرگردان در بین شهرها و خیابان‌ها، و آخری در آستانه‌ی جنگ‌های سوم صلیبی جایی در کنار صلاح الدین ایوبی.

 

و نهایتا عنصر سوم، سرگردانی خواننده بین واقعیت و ساخته های ذهن نویسنده است. یزدانی خرم، به عادت، ابتدای «خون‌خورده» هم نوشته: «از نو باید تاکید کنم که نام‌ها، مکان‌ها، جان‌ها، ارواح، مردگان و رنگ‌های این رمان کاملا واقعی هستند. هرگونه شباهت میان این تکه‌ها با کسانی که آن‌ها را می‌خوانند، عمدی است و اگر کسی گمان کند که در این رمان قصه‌ی او روایت شده، رستگار است» و پس از آن، هر شخصیتی، روحی، خیابانی، پاره‌ی روزنامه‌ای، قفل پوسیده‌ای، حتی جوی روانی از خون اُ منفی، همه و همه واقعی به نظر می‌رسند.

و از طرف دیگر پیش می‌آید که در دل داستانی عجیب و دور از ذهن غرقید که از ابتدای داستان، فرعاً همراهتان آمده که ناگهان در صفحه‌ی بعد، به بریده‌ی روزنامه‌ای از همان سال، با همان اسامی و همان داستان برمی‌خورید مثلا از کیهان یا اطلاعات. نویسنده، دوست دارد که تا آخر، خواننده‌اش را در این سردرگمی و تردید نگه دارد و ناگهان بی هیچ توضیحی رهایش کند.

 

در نهایت اگر قضاوت‌های تاریخی گاه به گاه را کنار بگذاریم و از چند روایت میانی بگذریم که کمکی به پیش‌برد داستان نمی‌کنند، می‌توان گفت که روی هم رفته، «خون‌خورده» نیز مانند دو اثر پیشین مهدی یزدانی خرم، کتاب قابل دفاعی است. روایتی جذاب که توسط نویسنده‌ای نوشته شده که کارش را بلد است.

 

ادبیات ایران

  این مقاله را ۲۵ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *