یادداشتی بر کتاب راهنمای بازدید از موزه کمونیسم
راهنمای بازدید از موزه کمونیستم به واقع اسم مناسبی برای کتاب است، زیرا درست مانند حرفهای یک راهنمای موزه، که دچار ملال و تکرار است، بسیاری از نکتهها مغفول میماند و روایت ها جذابیت آنچنانی ندارد و نیز منبع معتبری نیز بر نکات ذکر شده معرفی نمیشود، هرچند هیچ مطلبی در کتاب ذکر نشده که پیش از این در آثاری مثل 1989، ادبیات علیه استبداد، کیش شخصیت در قرن بیستم و کتابهای دیگر در مورد کشورهای کمونیستی، گفته نشده باشد.
راهنمای بازدید از موزه کمونیستم به واقع اسم مناسبی برای کتاب است، زیرا درست مانند حرفهای یک راهنمای موزه، که دچار ملال و تکرار است، بسیاری از نکتهها مغفول میماند و روایت ها جذابیت آنچنانی ندارد و نیز منبع معتبری نیز بر نکات ذکر شده معرفی نمیشود، هرچند هیچ مطلبی در کتاب ذکر نشده که پیش از این در آثاری مثل 1989، ادبیات علیه استبداد، کیش شخصیت در قرن بیستم و کتابهای دیگر در مورد کشورهای کمونیستی، گفته نشده باشد.
راهنمای بازدید از موزه کمونیسم
در سالهای اخیر کتابهای زیادی درباره کشورهای جهان دوم ترجمه و چاپ شده است. از موضوع کیش شخصیت رهبران کشورهای کمونیستی گرفته تا خاطرات روزمره مردم معمولی. داستانهای بسیاری نیز پیش از این در انتقاد از نظام سوسیالیستی و کمونیستی نوشته شده که به مدد ترجمه به دست خواننده فارسیزبان رسیده است.
با خواندن خاطرات واقعی نویسندگان بلوک شرق، معروفترین این داستانها که دنیای قشنگ نو و یا قلعه حیوانات باشند در ذهن تداعی میشود و جابهجای کتاب موید اینهمانی روایتهای واقعی و قصهها است. راهنمای بازدید از موزه کمونیسم از زبان حیواناتی است که درهشت کشور تحت لوای شوروی زندگی کردهاند.
نام کتاب راهنمای بازدید از موزه کمونیسم از روایت اول گرفته شده است که از زبان یک موش و در کشوری چکسلواکی و پیش از تقسیم کشور به جمهوری چک و اسلواکی است. روایت بعدی از زبان یک طوطی است که در کاخ مارشال تیتو در کرواسی زندگی کرده، روایت سوم را خرسی بلغارستانی از زمان تودور ژیوکف میگوید، روایت چهارم به عهدهی گربهای لهستانی و ساکن ورشو است، پنجمین فصل را موش کوری از دیوار برلین و آلمان شرقی تعریف میکند و پس از او یک خوک آشپز و مجارستانی کتاب را پیش میبرد.
قصه هفتم از زبان سگی است بخارستی و ماجرای آلبانی کمونیستی را میگوید و در نهایت کلاغی که به جان آمده و دیوانه شده کتاب را به پایان میرساند.
فاصله تاریخ و محو شدن خاطرهها
اسلاونکا دراکولیچ پیش از این نیز کتابهایی برای آشنا کردن مردم دنیا با نظام کمونیستی نوشته است و این کتاب در مقایسه کمونیسم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدم که من از وی خواندهام، اطلاعات بسیار کمتری را در مورد نظام کمونیستی در اختیار خواننده قرار میدهد.
حتی به دلیل نوع روایتها و تردید راویان در نقل هر موضوعی، خواننده نمیداند که آیا باید به آنچه گفته میشود اعتماد کند یا ممکن است این یک تخیل باشد. هرچند واقعیت چیزی بسیار سهمگینتر و تلختر است اما اگر این یکتا کتابی باشد که کسی در مورد نظامهای کمونیستی میخواند او را با این فضا آشنا میکند و البته برایش شک و تردید در مورد صحت ماجراها نیز میسازد.
راهنمای بازدید از موزه کمونیستم به واقع اسم مناسبی برای کتاب است، زیرا درست مانند حرفهای یک راهنمای موزه که دچار ملال و تکرار است، بسیاری از نکتهها مغفول میماند و روایتها جذابیت آنچنانی ندارد و نیز منبع معتبری نیز بر نکات ذکر شده معرفی نمیشود. هرچند هیچ مطلبی در کتاب ذکر نشده که پیش از این در آثاری مثل 1989، ادبیات علیه استبداد، کیش شخصیت در قرن بیستم و کتابهای دیگر در مورد کشورهای کمونیستی، گفته نشده باشد.
تسویهحساب با کمونیستها و غیر کمونیستها
دراکولیچ علاوه بر معرفی اجمالی آنچه که در کشورهای بلوک شرق رخ داده، موضع خود را نسبت به نظام سرمایهداری و مصرفگرایی نیز روشن میکند؛ آنجا که درباره برلین غربی اینطور میگوید: «تازه واردها از بخشی از دنیای روی زمین میآمدند که در آن تمام ادیان اگر نه ممنوع، دستکم منفور بودند. اما در آن زندان سایق، یعنی برلین غربی، معابد مصرفگرایی به هیچ وجه مکانهای ممنوعهای نبود.
برعکس همه جا میشد آنها را دید… در آن معابد عظیم (که مراکز خرید نام داشتند) هرچه میخواستی پیدا میشد. حتی لازم نبود برای به دست آوردن جنس دلخواهت دعا کنی. … این دین به مومنان خود حقهای هم میزد: ورود به معابد آزاد بود، اما خروج از آنها نه! … هر مرکز خرید تحت نظارت دستگاههای سوراخداری اداره میشود به اسم صندوق. این دستگاهها را نه در ورودی معبد که درست جلو در خروج نصب کردهاند.
هرگاه مومنی با سبدی پر از کالاهای دلخواه –که قرار است عطش مالکیت او را فرو بنشانند- به یکی از این دستگاهها نزدیک شود، دستگاه او را به دقت وارسی میکند. به گمانم نوعی آزمون ایمان است چون فقط اگر مومن مخلص باشی، میگذارد رد شوی و بیرون روی. برای اینکه خلوص ایمانت را نشان بدهی باید یک کارت پلاستیک را در سوراخ دستگاه فرو کنی یا تکه کاغذهای نمادین یا ژتونهای فلزی را به کسی بدهی که معمولا زن است…» (ص 111 و 112)
راهنمای بازدید از موزه کمونیسم سال 2009 نوشته شده است و شاید به همین دلیل، یعنی فاصله 20 ساله از فروپاشی شوروی نگاه نویسنده نیز کمتر معطوف به جزئیات است و نوعی تسویه حساب با کمونیسم و انحرافات آن به حساب میآید، البته نظام غیرکمونیستی نیز به طبع نویسنده چندان خوش نیامده است.