سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

خر بهتر است یا پالانش؟

خر بهتر است یا پالانش؟

 

یادش بخیر مرحوم دیل کارنگی برای نسل ما متولدین دهه‌ی سی توصیه می‌کرد که دوستانمان را با فرستادن کارت تبریک و شاخه‌گل و نامه بیشتر به یاد آوریم و مِهرمان را در دلشان روزافزون کنیم. توصیه‌ی ته‌نشین شده‌ی دیل کارنگی در نسل جدید تبدیل شده به قطع دیدوبازدید و تقویت روابط پست ِکاغذی و پست الکترونیکی. یک متن را برای تبریک آماده می‌کنیم و به ده‌ها نفر فوروارد می‌کنیم! فلهّ‌ای! دیل کارنگی بی‌نوا نمی‌دانست در دهه‌های آینده خر را ول می‌کنیم و پالانش را می‌چسبیم!

یادش بخیر مرحوم دیل کارنگی برای نسل ما متولدین دهه‌ی سی توصیه می‌کرد که دوستانمان را با فرستادن کارت تبریک و شاخه‌گل و نامه بیشتر به یاد آوریم و مِهرمان را در دلشان روزافزون کنیم. توصیه‌ی ته‌نشین شده‌ی دیل کارنگی در نسل جدید تبدیل شده به قطع دیدوبازدید و تقویت روابط پست ِکاغذی و پست الکترونیکی. یک متن را برای تبریک آماده می‌کنیم و به ده‌ها نفر فوروارد می‌کنیم! فلهّ‌ای! دیل کارنگی بی‌نوا نمی‌دانست در دهه‌های آینده خر را ول می‌کنیم و پالانش را می‌چسبیم!

 

 

خر بهتر است یا پالانش؟

 

 

به مناسبت نزدیک شدن نوروز

 

 

 

چه مهارتی پیدا کرده‌ایم در تهیه‌ی اعلامیه‌ی مجلس ختم و هفت و چهلم و اولین سالگرد و چندمین یادبود. انگار کامپیوترهای شخصی (Personal computer) فقط برای همین کار اختراع شده‌اند. هنوز مُرده روی زمین است و آمبولانس بهشت زهرا در راه که اعلامیه‌ها، شیک و خوش‌ رنگ و رو، از دمِ در تا چندین کوچه و خیابان آن سوتر به پرواز درمی‌آیند و زینت در و دیوار می‌شوند. نگاه‌ها به خواندشان راغب‌اند. انگار همه‌ی پرسش‌های فلسفی‌شان را لابلای سطور آن جملات نخ‌نما می‌جویند.

 

 

 در مجتمع‌های مسکونی  نصب این نوع اعلامیه‌ها را در تابلوی اعلانات، همان جایی که قبض آب و برق و تلفن و صورت‌حساب هزینه‌های ساختمان را می‌زنیم حق مسلم خود می‌دانیم و از همسایه‌ها حتی آن‌ها که فقط در حد سلام و خداحافظی می‌شناسیم، توقع داریم در مجالس عزاداری‌مان شرکت کنند و اگر نکنند از آن‌ها می‌رنجیم و بعد از آن موقع رد شدن در راهرو، سرِ پیچ پلکان یا توی آسانسور چشم غرّه‌ای به آن‌ها می‌رویم که کمی تا قسمتی تهدیدآمیز است، یعنی باید منتظر کارشکنی‌هایی در مواقع اضطراری باشیم.

اما در همین مجتمع‌های مسکونی دیدار از همسایه‌ها را، حتی در ایام نوروز و سالی یکبار نیز روا نمی‌داریم. خیلی که همت کنیم در پارکینگ یا راه‌پله‌ها لبخندی تحویل هم می‌دهیم و سال نو را تبریک می‌گوییم؛ البته اگر اصلا در شهر و دیارمان موجود باشیم! معمولا ترجیح می‌دهیم فلنگ را ببندیم. فراموش کرده‌ایم عید، مجموعه‌ای از رسوم است. آن را تبدیل کرده‌‌ایم به تعطیلات برای سفر رفتن و ندیدن ریختِ یکدیگر، برای پناه بردن به انزوای خانواده، متشکل از خودمان، بچه‌های خودمان و عادات همیشگی خودمان.

 

 

نمی‌دانیم که دلخوشی‌هایمان را از دست داده‌ایم. دلخوشی‌های کوچک و ساده‌ای مثل خریدن گلدانی که در فلان مغازه دیده‌ایم به امید این که عید وقتی کسی به خانه‌ی ما می‌آید بگوید: “چه قشنگ! این را از کجا خریده‌ای؟” یا کتاب‌هایی را که تازه به قفسه‌ی کتابخانه‌ی ما اضافه شده، نگاه کند و بپرسد که “کدام بهتر است؟ این یکی را به من امانت می‌دهی؟” و زیباتر از همه باخبر کردن یکدیگر از مصایب یکدیگر. همان که دغدغه‌ی گوستاو فلوبر هم بود و آن را درایتِ ارتباط می‌نامید. این نویسنده‌ی شهیر در نامه‌ای به دوستی می‌نویسد: “همدردی! همین. من نه عشق می‌خواهم، نه ثروت و نه شهرت. همدردی؛ این چیزی‌‌ست که هر چه از آن داشته باشیم کم داریم”.

 

 

همکار روزنامه‌نگاری می‌گفت: “مرده شوی ببرد این عادات نوروزی را! ظهرمی‌روی خانه‌ی یکی، غروب می‌آید دیدارت را پس می‌دهد. آدم حالش به هم می‌خورد از تکرار”. غافل بود که دیدار فقط محدود به چشم و دماغ و دهن نیست. در دید و بازدیدها در واقع نزدیکانمان را در محیط زندگی‌شان ملاقات می‌کنیم. حضورِ ما و نگاهمان، در و دیوار خانه‌شان را  تازه می‌کند. ستون‌های خانه را از  پوسیدگی و  ارواح‌مان را از سرگردانی نجات می‌دهد. باور کنید.

 

 

دو هفته مانده به عید، خانه را برق می‌اندازیم اما روز اول عید در جاده‌ها هستیم. خانه‌ی تمیز و خالی را تنها می‌گذاریم و تنهای تنها، در حسرت دیدن اهل خانه دور سفره‌ی هفت‌سین؛ در حسرت دیدار دوست و آشنا در مشیت گل‌ها و لبخندها و روسری‌ها و مانتو‌های شاد و گل‌دار و کت و شلوارهای سرحال و نو.

 

 

شده‌ایم ارواح سرگردانی که در فیلم”دیگران” خیال می‌کردند زنده‌‌اند! چقدر ترسناک شده‌ایم و نمی‌دانیم.

 

 

در عوض بازار کارت‌تبریک‌های کاغذی و الکترونیکی سال‌به‌سال پررونق‌تر است. آن‌ها متنوع‌تر شده‌اند؛ کوچک و سوپرکوچک تا حد شوخی، و بزرگ و سوپربزرگ تا حد پوستر. همه‌جور درمی‌آیند مزین به نقاشی‌ها، طرح‌های گرافکی و انواع و اقسام ابتکارهای تازه و تماشایی. آن‌ها را می‌خریم تا پُست کنیم. به جای ما آن‌ها به دیدوبازدید می‌روند و قصدشان تحکیم روابط است. روابطی که لابد باید خیلی جاها خارج از ضابطه عمل کند.

 

 

چقدر نرخمان پائین آمده! با یک کارت‌پستال خودمان را خریدو روش می‌کنیم. یادش بخیر مرحوم دیل کارنگی برای نسل ما متولدین دهه‌ی سی توصیه می‌کرد که دوستانمان را با فرستادن کارت تبریک و شاخه‌گل و نامه بیشتر به یاد آوریم و مِهرمان را در دلشان روزافزون کنیم. توصیه‌ی ته‌نشین شده‌ی دیل کارنگی در نسل جدید تبدیل شده به قطع دیدوبازدید و تقویت روابط پست ِکاغذی و پست الکترونیکی یعنی e-mail. یک متن را برای تبریک آماده می‌کنیم و به ده‌ها نفر فوروارد می‌کنیم! فلهّ‌ای! و سالی یک‌بار روابط کاغذی و کامپیوتری را تحکیم می‌بخشیم. در واقع سالی یک‌بار  سروکله‌مان، کاغذی و اینترنتی  پیدا می‌شود؛ عین حاجی فیروزه سالی یکروزه!

 

دیل کارنگی بی‌نوا نمی‌دانست در دهه‌های آینده خر را ول می‌کنیم و پالانش را می‌چسبیم!

 

 

 

 

 

نوروز

  این مقاله را ۵ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *