بستر امن ادبیات
ادبیات بستری است امن برای تجربهی هر چیز ناخوشایندی که در دنیای بیرون میگذرد. مخاطب میتواند تجربهی خودش را در کتاب بخواند و ببیند قهرمان آن چطور توانسته این شرایط را پشت سر بگذارد، تجربههایی که به او کمک میکند خودش را جای دیگران بگذارد و اگر روزی در مدرسه با دانشآموزی قلدر مواجه شد، شاید بتواند راه تعامل با او را پیدا کند. نمایش خشونت در کتابهای کودک و نوجوان، به معنای ترویج آن نیست، نمایش خشونت دقیقا بر ضد خشونت عمل میکند، نمایش خشونت در جستوجوی جهانی پر از صلح است و عاری از خشونت.
ادبیات بستری است امن برای تجربهی هر چیز ناخوشایندی که در دنیای بیرون میگذرد. مخاطب میتواند تجربهی خودش را در کتاب بخواند و ببیند قهرمان آن چطور توانسته این شرایط را پشت سر بگذارد، تجربههایی که به او کمک میکند خودش را جای دیگران بگذارد و اگر روزی در مدرسه با دانشآموزی قلدر مواجه شد، شاید بتواند راه تعامل با او را پیدا کند. نمایش خشونت در کتابهای کودک و نوجوان، به معنای ترویج آن نیست، نمایش خشونت دقیقا بر ضد خشونت عمل میکند، نمایش خشونت در جستوجوی جهانی پر از صلح است و عاری از خشونت.
من پسری را میشناسم که سر همکلاسیاش را به جدول خیابان کوبید و بعد در دادگاه محکوم شد، محکوم شد که به یک جزیره تبعید شود تا در خلوت دوباره خودش را پیدا کند.
من دختری را میشناسم که به دلیل معلولیت جسمانی نمیتوانست درست راه برود، مادرش او را در خانه حبس کرده بود و دختر روزها از پنجره با حسرت بیرون را تماشا میکرد. دختر یک روز دست برادرش را گرفت و از خانه بیرون زد تا از بمباران جنگ فرار کند و البته از مادرش.
من دختری را میشناسم که مجبور شد پیانویش را، پیانوی عزیزش را به خاطر جنگ وسط بیابان رها کند. چون ماشینشان جای بردن پیانو را نداشت و او باید تصمیم میگرفت آدمها را نجات دهد یا سازش، کوکو را.
من کودکانی را میشناسم که در زیرزمینهای تاریک و نمور قالی میبافتند، با مزد ناچیز و غذای اندک.
من دخترانی را میشناسم که به خاطر فقر خانوادههاشان خرید و فروش میشدند، دخترانی که معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظارشان است.
من پسری را میشناسم که از سرزمینش فرار کرد، در جستوجوی روزهای بهتر. چون در سرزمین خودش مجبور بود به هر چیزی که برایش تعیین میکردند تن بدهد، از غذا گرفته تا تفریح و شغل. پسری که حق انتخابی نداشت تا روزی که تصمیم گرفت همه چیز را رها کند و برود جایی که زیر نظر حکومتی مستبد زندگی نکند.
من کودکانی را میشناسم که در خیابانها زندگی میکنند، کودکانی که در خیابانها کار میکنند، در خیابانها میخوابند، در دستشوییهای عمومی دوش میگیرند و در جستوجوی غذا سطلهای زباله را میگردند.
من پسری را میشناسم که در مدرسه به همه زور میگوید و بقیه را آزار میدهد، شاید چون خودش در خانه آزار میبیند. پسری که هیچکس او را و خواستههایش نمیبیند.
من پسری را میبینم که پدرش را از دست داده و عاصی است، دوست دارد از تمام جهان انتقام بگیرد و میخواهد راهی برای مهار این خشم پیدا کند.
من دختری را میشناسم که نمیتواند سراغ خواستههایش برود، دختری که حس میکند امکانات محدود خانواده در اختیار خواهر زیبایش است و او از همه چیز محروم مانده.
من دختران و پسران بسیاری میشناسم که جنگ آوارهشان کرده، که در خانه از والدینشان کتک میخورند، که در مدرسه به دیگران زور میگویند یا زور میشنوند، که قوانین حاکم بر جهانشان ظالمانه است. دختران و پسرانی که نمیخواهند تسلیم شوند، دنبال راهی میگردند تا طور دیگری زندگی کنند، چون میدانند جهان میتواند بهتر از این باشد. جهان میتواند بدون جنگ، بدون کتک و بدون زورگویی باشد.
من این دختران و پسران را از کتابهای مختلف میشناسم. از کتاب دردسرساز(بن میکائلسن/ پروین علیپور/ نشر چشمه)، جنگی که نجاتم داد(کیمبرلی بروبیکر بردلی/ مرضیه ورشوساز/ نشر پرتقال)، عاشقانههای یونس در شکم ماهی(جمشید خانیان/ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان)، بچههای قالیبافخانه(هوشنگ مرادی کرمانی/ نشر معین)، لالایی برای دختر مرده(حمیدرضا شاهآبادی/ نشر افق)، بخشنده(لوئیس لوری/ کیوان عبیدی آشتیانی/ نشر چشمه)، آسفالتیها(تاد استراتر/ ناصر زاهدی/ نشر افق)، ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر(لوئیس سکر/ پروین علیپور/ نشر افق)، وحشی(دیوید آلموند/ دیو مککین/ نسرین وکیلی/ نشر آفرینگان)، یعقوب را دوست داشتم(کاترین پترسون/ بیتا ابراهیمی/ نشر پیدایش).
ادبیات زندگی این کودکان و نوجوانان را به من نشان داد، من در رمانهایی که خواندم خشونت عریان را، بلای جنگ را، زورگویی در مدرسه را، تبعیض جنسیتی و … را تجربه کردم.
و این قدرت ادبیات است. ادبیات آینهای است برای کودکان و نوجوانانی که در معرض خشونتهای گوناگون هستند یا ممکن است با آن مواجه شوند. ادبیات میتواند به مخاطبش نشان دهد که در دنیا چه میگذرد، میتواند همدلی را در مخاطبش ایجاد کند، مخاطبی که شاید جنگ را تجربه نکرده اما با خواندن یک رمان کاملا درک میکند جنگ چگونه میتواند زندگی را نابود کند، مخاطبی که رویای صلح برایش پررنگ میشود.
ادبیات بستری است امن برای تجربهی هر چیز ناخوشایندی که در دنیای بیرون میگذرد. علاوه بر اینکه مخاطب میتواند تجربهی خودش را در کتاب بخواند و ببیند قهرمان آن چطور توانسته این شرایط را پشت سر بگذارد، تجربههای دیگران را هم میخواند. تجربههایی که به او کمک میکند خودش را جای دیگران بگذارد و اگر روزی در مدرسه با دانشآموزی قلدر مواجه شد، شاید بتواند راه تعامل با او را پیدا کند.
نمایش خشونت در کتابهای کودک و نوجوان، به معنای ترویج آن نیست، نمایش خشونت دقیقا بر ضد خشونت عمل میکند، نمایش خشونت در جستوجوی جهانی پر از صلح است و عاری از خشونت.
بستر امن ادبیات