سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

آی بی کلاه، آی با کلا

آی بی کلاه، آی با کلا

 

هوشنگ حسامی مترجم و روزنامه‌نگار در نشریه آرش نقدی نوشته است بر نمایش «آی بی کلاه، آی با کلاه» جعفر والی که در آن سال‌ها با بازی عزت الله انتظامی، علی نصیریان و پرویز فنی زاده روی صحنه رفته بود. نقدی که البته بنا به عرف رایج آن سال‌ها بیشتر درمورد نمایشنامه‌نویس است تا نمایش. در این نقد می‌خوانید: «(ساعدی) آرام و اندیشیده شده به عریان کردن آدم‌ها می‌پردازد، از این مترسک‌های معصوم چیزی باقی نمی‌گذارد، به ریش همه‌شان می‌خندد، خواب زدگی‌شان را به باد نفرین می‌گیرد و هشدار می‌دهد. درام به شکلی کمیک گونه به پیش می‌رود اما در بطن (تراژدی) گونه‌ای‌ست و تماشاگر غافل چه خنده‌های اندوهگنانه‌ای دارد!»

هوشنگ حسامی مترجم و روزنامه‌نگار در نشریه آرش نقدی نوشته است بر نمایش «آی بی کلاه، آی با کلاه» جعفر والی که در آن سال‌ها با بازی عزت الله انتظامی، علی نصیریان و پرویز فنی زاده روی صحنه رفته بود. نقدی که البته بنا به عرف رایج آن سال‌ها بیشتر درمورد نمایشنامه‌نویس است تا نمایش. در این نقد می‌خوانید: «(ساعدی) آرام و اندیشیده شده به عریان کردن آدم‌ها می‌پردازد، از این مترسک‌های معصوم چیزی باقی نمی‌گذارد، به ریش همه‌شان می‌خندد، خواب زدگی‌شان را به باد نفرین می‌گیرد و هشدار می‌دهد. درام به شکلی کمیک گونه به پیش می‌رود اما در بطن (تراژدی) گونه‌ای‌ست و تماشاگر غافل چه خنده‌های اندوهگنانه‌ای دارد!»

 

 

نمایش‌نامه «آی بی کلاه آی با کلاه» نوشته گوهرمراد (دکتر ساعدی)

کارگردان: جعفر والی

بازیگران: عزت الله انتظامی، پرویز فنی زاده، علی نصیریان، منوچهر فرید، میهن شهابی و جمعی دیگر

 

دکتر ساعدی، بی شک از درام نویسانی‌ست که باو سخت امید بسته‌ایم و این امید چندان بی‌اساس نیست چرا که با هر نمایشی که می‌نویسد بیان تئاتری روان‌تری می‌گیرد و پرداخت (حادثی) درام‌هایش شکل جامع‌تر و روشن‌تری می‌یابد.

«آی بی کلاه، آی با کلاه» او با آن که در آغاز اندکی ناباورانه و غیرمنطقی‌ست می‌تواند به عنوان یک درام (متفکرانه‌ی حادثی) تلقی گردد و یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌هائی که تاکنون در این ملک نوشته‌اند.

«آی بی کلاه، آی با کلاه» قضاوت صریح و روشنی‌ست از یک (جامعه کوچک) تمثیلی و آدم‌هایی که هرکدام نماینده طبقه‌ای از طبقات جامعه. در نخستین قسمت درام همه این آدم‌ها، در این جامعه تمثیلی گرد می‌آیند و یک ناظر که می‌تواند نویسنده باشد -آن‌ها را به بازی هوشیارانه‌ای می‌گیرد تا تلنگری زده باشد به آن‌ها و از وحشتی که درون آن‌ها را پر کرده است بکاهد (ناظر) از بالا -و نه خیلی بالا- دقایقی از زندگی این آدم‌ها را می‌چرخاند. نیت سوئی ندارد، چیزهایی می‌داند. و مبهم، البته- و این دانایی درحدی‌ست که حتی روشنفکر جامعه تمثیلی نیز از درک واقعیت آن عاجز است.

(ناظر) از خطری که دیر یا زود گریبان‌گیر جامعه‌اش می‌شود آگاه است ولی تلاش او برای انتقال این آگاهی به جایی نمی‌کشد و به نوعی ناباوری در جمع منتهی می‌شود. صحبت از (تاراج) است و (دزدهایی) که به کمین نشسته‌اند.

(ناظر) همه را محکوم می‌کند، جز پیرمردی را که از سر (کابوسی نزدیک شده به واقعیت و تجربه) تصور (تاراج) را دارد.

 

در قسمت دوم (ناظر) با واقعیت روبروست و پیرمرد نیز. اما دیگران همچنان گرفتار (زندگی). ناظر این بار حتی به میان آنها نیز می‌رود و با دشنام و بی‌اعتنایی جمع هم روبرو می‌شود اما دست از تلاش برنمی‌دارد. جمع آدم‌ها (ناباور) است و نمی‌تواند به (لمس حقیقت) نزدیک شود، روشنفکر جمع که لامحاله می‌بایستی به بیداری جمع کمک کند خود به (خواب کردن) آنها مشغول می‌شود -سند محکومیت روشنفکرانی که خود را فروخته‌اند و سرشان را از توبره‌ای که برایشان ساخته‌اند بیرون نمیاورند!

فریاد دیوانه‌وار (ناظر) به جائی نمی‌کشد همه را خواب می‌کنند و او حداقل کارش این است که (بیدار) بماند و از (تاراج) حرامی‌ها بگریزد و دیگران سرنوشت معلومی دارند!

(ساعدی) حادثه را به گونه‌ای آغاز می‌کند که از دید و شکل (درامی) اساسی نمی‌تواند داشته باشد، غیرمنتظره، باورنکردنی و عجولانه است اما این چیزی‌ست که می‌توان به سادگی از آن گذشت چرا که تعجیل در خدمت دید و تفکری‌ست سخت با ارزش و عاری از هرگونه شعار و رذالتی که با کوچکترین لغزش درام‌نویس، او را به مرز (صفر) نزدیک می‌کرد.

(ساعدی) آرام و اندیشیده شده به عریان کردن آدم‌ها می‌پردازد، از این مترسک‌های معصوم چیزی باقی نمی‌گذارد، به ریش همه‌شان می‌خندد، خواب زدگی‌شان را به باد نفرین می‌گیرد و هشدار می‌دهد. درام به شکلی کمیک گونه به پیش می‌رود اما در بطن (تراژدی) گونه‌ای‌ست و تماشاگر غافل چه خنده‌های اندوهگنانه‌ای دارد!

(ساعدی) آدم‌های بازیش را وامی‌دارد تا (زندگی) را در صورت تماشاگر (قی) کنند و از این رهگذر امیدش آن که شاید او، تماشاگر از ملوث شدن لباسش، لامحاله، به خود آید و تکانی بخورد و به تاسف، حتی تماشاگر روشنفکر هم همان‌قدر ابلهانه می‌خندد که تماشاگر عادی و خالی از ادعا!

بیان (ساعدی) در این درام بالنسبه شکل گرفته و کامل، روان و ساده و سالم است و همین مایه‌ای برای درام‌های بعدیش که بی‌شک در شکل جهانی قابل ارائه خواهد بود. در مورد ساعدی و این درام او حرف‌های بسیاری دارم که به تاسف مجال اندک است و باشد برای فرصتی بهتر و بیشتر تا بتوانم به نمود گوشه‌های اساسی درام او بپردازم.

 

کارگردانی

(والی) لاقل تا آن‌جایی که من می‌دانم ادعایی ندارد ولی از آدم‌های خوب و موثر تئاتر ماست. از او قبلاً دو سه کاری دیده‌ام ولی با اطمینان می‌گویم که «آی بی کلاه، آی با کلاه» بهترین کار اوست. والی جز دو سه مورد که پرداخت و شکل غیر منطقی به صحنه می‌دهد، در ارائه درام موفق است و یک ایراد کلی هم دارم و آن انتخاب محمد علی جعفری است برای نمایش (دکتر)- یک آدم موثر درام – که در بسیاری دقایق (افت) درام را سبب می‌شود.

این حضرت دیگر ساخته شدنی نیست و تلاش بیهوده‌ای‌ست اگر بخواهید او را از فرمی که به خود گرفته است خارج کنید!

والی در گرفتن بازی‌های خوب از بازیگرانش سخت توفیق دارد و کوشیده است تا زوایای درام را به تماشاگر بنماید.

 

بازی‌ها

انتظامی به‌عنوان هسته اصلی درام، می‌درخشد، بازیگری‌ست که ذره‌ی بازیگری دارد و بر خود و صحنه و تماشاگر مسلط. شیرین است و آدم بازی را شناخته شده نشان می‌دهد. خوب جای ساعدی حرف می‌زند، فریاد او را منعکس می‌کند و راحت و آسوده، بر صحنه زندگی را جاری می‌سازد!

علی نصیریان در نمایش (پیرمرد کابوس زده) توفیق دارد و گاه می‌درخشد که باورکردنی نیست! مثل همیشه به این بازیگر مستعد و آگاه [توصیه] می‌کنم که جز درام ایرانی نقشی نگیرد چرا که از ارزش کار خود می‌کاهد.

پرویز فنی زاده بازیگری‌ست که تقریباً در هر قالبی که او را دیدم موفق بوده است. استعداد و توانایی خاصی دارد و اگر این توانایی را با آگاهی بیشتری نسبت به تئاتر همراه سازد، بی شک از بهترین بازیگران و آدم‌های تئاتر این ملک خواهد بود.

 

آی بی کلاه، آی با کلا

 

 

  این مقاله را ۲ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *