وقتی چشمانتان باز باشد، زیبایی را در همهچیز میبینید
«هنر میتواند کمک کند» در مجموع شامل سی یادداشت کوتاه در باب ارزش نگریستن است. آدامز در هریک از این یادداشتها به یک نقاشی یا عکس از هنرمندانی مانند ادوارد هاپر، ریچارد راتمن، ادوارد رنی، جولیا مارگارت کامرون، آبلاردو مورل، دوروتی لانگ و … پرداخته است. یادداشتهای او ما را وا میدارند که لَختی آرام بگیریم و با مداقهی بیشتری به این تصاویر بنگریم.
هنر میتواند کمک کند
نویسنده: رابرت آدامز
مترجم: شیوا نوروزی
ناشر: اورکا
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۹۶
شابک: ۹۷۸۶۲۲۹۹۹۹۶۰۸
«هنر میتواند کمک کند» در مجموع شامل سی یادداشت کوتاه در باب ارزش نگریستن است. آدامز در هریک از این یادداشتها به یک نقاشی یا عکس از هنرمندانی مانند ادوارد هاپر، ریچارد راتمن، ادوارد رنی، جولیا مارگارت کامرون، آبلاردو مورل، دوروتی لانگ و … پرداخته است. یادداشتهای او ما را وا میدارند که لَختی آرام بگیریم و با مداقهی بیشتری به این تصاویر بنگریم.
هنر میتواند کمک کند
نویسنده: رابرت آدامز
مترجم: شیوا نوروزی
ناشر: اورکا
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۹۶
شابک: ۹۷۸۶۲۲۹۹۹۹۶۰۸
وقتی چشمانتان باز باشد، زیبایی را در همهچیز میبینید
کتاب هنر میتواند کمک کند ترجمهای است از کتاب Art Can Help که نگارخانهی دانشگاه ییل در سال ۲۰۱۷ چاپ کرده است. این کتاب که نوشتهی رابرت آدامز، عکاس آمریکایی است، در سال ۲۰۱۷، از نگاه مجلهی فوتو ـ آی (Photo-Eye) بهترین کتاب سالِ عکاسی معرفی شد. و در سال ۲۰۱۸، جایزهی دوم کتاب سال انجمن موزهی انگلستان را از آن خود کرد.
از رابرت آدامز پیشتر دو کتاب زیبایی در عکاسی و چرا مردم عکس میگیرند به فارسی ترجمه شده و هنر میتواند کمک کند سومین کتاب از دهها کتاب این نویسنده و عکاس پرکار آمریکایی است که به فارسی ترجمه شده است. کتاب حاضر در مجموع شامل سی یادداشت کوتاه در باب ارزش نگریستن است.
آدامز در هریک از این یادداشتها به یک نقاشی یا عکس از هنرمندانی مانند ادوارد هاپر، ریچارد راتمن، ادوارد رنی، جولیا مارگارت کامرون، آبلاردو مورل، دوروتی لانگ و … پرداخته است. یادداشتهای او ما را وا میدارند که لَختی آرام بگیریم و با مداقهی بیشتری به این تصاویر بنگریم. خواندن آنها همچون مراقبهای است که به ما نشان میدهد نهفقط پسِ پشتِ هر اثر هنری، که حتی در پیشِپاافتادهترین تصاویر روزمره هم میتواند کشف و شهودی به انتظار نشسته باشد؛ اگر فقط لحظهای بایستیم، از خودمان فاصله بگیریم و بهدور از هر نوع جانبداری، فقط «نگاه کنیم».
رابرت آدامز را با عکسهای سیاه و سفیدش میشناسیم. در بیشتر این عکسها شاهد طبیعت مسحورکنندهای هستیم که به دست انسان مدرن تخریب شده؛ درختان قلعوقمعشده، جادههایی تا بینهایت خالی و پر از ردِ لاستیک ماشینها، خانههای متروک و ساکت و گاهی زنان درخود فرورفته با چهرههایی رخوتزده.
انسان در عکسهای آدامز ـ حتی عکسهایی که در آنها هیچ خبری از حضور عینیِ انسان نیست ـ مغموم و ناامید است، ویرانگر و درعین حال مغلوب، اما زیباست. به زعم او همهچیز در نور زیباست. چون آدامز هم مانند چسلاو میلوش «به نوری که از تصاویر زمینی میتابد» اعتماد دارد و همچون آنتونی هرناندز میداند که «وقتی چشمانتان باز باشد، زیبایی را در همهچیز میبینید». (ص ۸۰)
آدامز شیفتهی عکاسی سیاه و سفید است. اما همّ و غم او، چه در نوشتهها و چه در عکسهایش، نمایش سیاهی نیست، دعوت به تماشای نور و روشنی است، دعوت به امید است. ازاینروست که در دل یادداشتهای این کتاب هم، در پس تیرهترین جملهها، نوری سوسو میزند که راه به امید دارد. آنجا که در توصیف نقاشی هاپر، ما را متوجه رخوت و ملال شهر در یک روز تعطیل میکند، همین که میرویم تا از دست این بیهودگی و بطالت زندگی روزمره برای خودمان مرثیه سر دهیم، درست چند خط پایینتر مینویسد:
«تنها نقطهی رهایی این بنا، یک عامل کمی خندهدار در تصویر است، یک میلهی آرایشگری دارای کلاهک که با رنگهای ملی پوشیده شده است.» (ص ۱۹)
و این جمله ما را متوجه تنها عنصر متحرک تصویر میکند. وسط آنهمه سکون و سکوت، این میلۀ کوچک، با آن رنگآمیزی اریب و مواج، گویی دخترکی در پیراهن تابستانی است که به تنهایی، وسط شهر بازی تعطیلی که وسایل بازیاش خاموش و ساکناند، زیر نور جانبخش خورشید میرقصد.
چند صفحه جلوتر، در عکسی از مارک رووِدِل سگی را پشت وانتی میبینیم که انگار برای عکاس ژست گرفته و زل زده به دوربین. این عکس در نگاه اول چیز زیادی به ما نمیگوید. صرفاً سگی است که قلادهاش نشان میدهد صاحبی دارد و بیلبورد بزرگ پسزمینه که تبلیغ چیپس است حکایت از آن دارد که اینجا احتمالاً باید فروشگاهی باشد.
اما شاید اگر داستان خود رووِدِل را بشنویم ماجرا کمی برایمان عوض شود. آدامز میگوید که روودل برایش تعریف کرده که وقتی برای خرید رفته بوده این عکس را گرفته؛ ماشینش را که پارک میکند، این وانتی که در عکس میبینید از راه میرسد و درست کنار او پارک میکند، راننده پیاده میشود و به سگ میگوید همانجا بماند و خودش داخل فروشگاه میرود. سگ جَلدی پایین میپرد، چرخی دور و بَر میزند، داخل مغازه سَرَک میکشد و چند ثانیه پیش از برگشتن صاحبش به پشت وانت برمیگردد.
با شنیدن این داستان، حالا عناصر عکس به چشممان آشنا میآیند، احساس میکنیم این سگ و صاحبش را میشناسیم. صاحب سگ چهرهای در ذهنمان پیدا میکند و حتی دلمان میخواهد دستی به سر و گوش سگ بکشیم و اسمش را بدانیم. همینجا رابرت آدامز از ما میپرسد «آیا این یک عکس هنری است؟» و بعد خود پاسخ میدهد «شاید نه، ولی داستان آن واقعاً یک شروع خوب است، چنان که گاهی خندهدار هم هست.
جیمز تربر فکاهینویس احتمالاً عاشق آن بود. همینطور باستر کیتون» (ص ۵۳). آدامز با همین جملهی به ظاهر ساده توجه ما را به داستانی جلب میکند که میتواند پشت هر تصویر پنهان شده باشد و ما را برمیانگیزاند که برای تصاویر پیرامونمان داستانسرایی کنیم. همهی ماجرا همان ایستادن و خوب نگاه کردن است. آدامز مینویسد که بارها از او پرسیدهاند که چطور میداند کجا باید عکسهایش را بگیرد و او پاسخ داده «جایی که به اندازهی کافی توقف کنید». (ص ۴۱)
اما آدامز در آخرین یادداشت کتاب (ص ۹۱) برای حسن ختام، یک پیشنهاد درخور، بهجا و دیدنی برای خوانندگان دارد؛ مستندی به نام «آفتاب درخت بِه»۱. این مستند دربارهی چگونگی مواجههی فروتنانهی هنرمند نقاش، آنتونیو لوپز گارسیا، با نقاشیای است که او سه ماه آزگار، روز و شبش را به کشیدنِ آن اختصاص میدهد. با یک جستوجوی ساده میتوان فیلم را پیدا کرد و به تماشا نشست.
شاید اگر مترجم محترم هم فیلم را دیده بود، آنوقت دیگر نام فیلم را «خورشید درخت بِه» ترجمه نمیکرد. البته کمدقتی در ترجمهی کتاب حاضر به همین یک مورد ختم نمیشود.
گرچه مترجم پیش از این نیز چند کتابی در حوزهی هنر ترجمه کرده و در این کتاب هم کوشیده تا حال و هوا و مرتبهی زبانیِ یادداشتهای آدامز را به خوانندهی فارسیزبان منتقل کند، اما به نظر چندان موفق نبوده و متن کتاب پر است از گرتهبرداریهایی که شاید اگر با تأمل و بردباری بیشتری ترجمه میشد، از صافیِ ویرایش گذر میکرد و بازخوانی میشد، متن سالمتر و روانتری به دست خوانندگان میرسید.
برای نمونه، جملههایی مانند «مارک روودل به حق به عنوان یک منظرهساز خوب شناخته شده است، ولی یک عکاس سگ خوب هم هست. من چندین کارتپستال سگ از او دارم …»(ص ۵۳)، «بارها گفته شده که بعد از جنگ داخلی آمریکا از نظر تأثیرات مخرب در ایالات متحده، جنگ ویتنام قرار دارد.» (ص ۶۳)، «زیبایی برای بسیاری از هنرمندان، صدایی است که از گردباد بیرون میآید» (ص ۳۳) کافی است تا ذوق خواندنتان را تاحدی کور کند. جز نکتههای زبانی و محتوایی، کتاب از نظر نحوهی ارجاعدهی نیز بسیار پریشان است.
نبودِ شیوهی مشخص و یکسان در ارجاعات، از اعتبار کتاب پیش چشم خوانندهی جدی و دقیق کاسته است. اما از آن هم مهمتر، پیدا نیست که چرا مترجم محترم ارجاعات انگلیسی را ترجمه کرده است. حقیقتاً اگر خوانندهای بخواهد به یکی از این منابع رجوع کند، ترجمهی منبع مورد نظر چه کمکی میتواند به او بکند وقتی اساساً ترجمهی چنین کتاب یا مقالهای به فارسی موجود نیست؟!
نمونهی دیگری از این دست لغزشها، پانویس نشدنِ معادل انگلیسیِ کتابهایی است که آدامز در یادداشتهای خود به آنها ارجاع داده است. گویی اساساً نحوهی ارجاعات این کتاب به شکلی بوده که سرنخی به دست خوانندهی بختبرگشتهی کنجکاو و علاقمند ندهد. به نظر میرسد مترجم و ناشر محترم هم اسیر همان چیزی شدهاند که آدامز میکوشد ما را از آن برهاند: توقف نکردن به قدر کافی، تأمل نکردن و خوب ندیدن.
در مجموع نشر اورکا کوشیده کتاب را با کیفیت ظاهری تقریباً قابل قبولی به دست مخاطب برساند. چاپ تصاویر رنگی سبب شده دستکم خوانندگانی که برایشان تصویر بر متن مرجح است کمتر از کتاب ناامید شوند.
اما این کتاب مناسب چه کسانی است؟ اگر عکاس حرفهای هستید و به دنبال کتابی دربارهی تحلیلهای عکاسانه، این کتاب مناسب شما نیست. اگر فعالیت حرفهای شما در حوزهی هنر است و در پی کسب اطلاعاتی در باب زیباییشناسی تصویر و مباحث تخصصیای از این دست، باز هم این کتاب به کارتان نمیآید.
اما اگر خسته و بیحوصلهاید، اگر دنیا دیگر برایتان رنگی ندارد و هر تصویری از دنیای بیرون کپیِ همهی چیزهایی است که پیش از این هم دیدهاید، اگر حس میکنید حتی دنیای هنر هم دیگر چیز تازهای برای عرضه ندارد، اگر کلافهاید از ملالِ زندگی روزمره و همهچیزِ دنیای پیرامون در چشمتان بهغایت زشت و تهوعآور است و کورسوی امیدی حتی به هنر هم نیست که نجاتمان دهد، شاید بد نباشد دو ساعتی را صرف خواندن این یادداشتهای کوچک و غرق شدن در عوالم آدامز و تصاویر کتاب بکنید.
آنوقت شاید سرتان را از پنجره بیرون کنید و در تصویر دودکش خمیدهی خانهی همسایه چیزی ببینید که تا پیش از این ندیده بودید!
پینوشت:
The Quince Tree of The Sun: این مستند را میتوانید از کانال تلگرامی نشریهی حرفه هنرمند با زیرنویس فارسی دانلود کنید و ببینید.