یادداشتهای یک کتابفروش
چه کتابی برای خواندن به مراجعین پیشنهاد کنم؟ کتابها را طبق چه ترتیبی بچینم؟ به سوالهای غریبِ مشتریان عجیب چه جوابی بدهم؟ اینها و خیلی بیش از اینها دغدغههای روزانه یک کتابفروش در شغلش است. مهدی ملکشاه در یک مجموعه یادداشت به همین بهانه در شغلش و در کار کتاب غور کرده است. پرونده این هفته ما مجموعه چهار یادداشت او برای وینش است که با عنوان کلی «یادداشتهای یک کتابفروش» گرد آوردهایم.
چه کتابی برای خواندن به مراجعین پیشنهاد کنم؟ کتابها را طبق چه ترتیبی بچینم؟ به سوالهای غریبِ مشتریان عجیب چه جوابی بدهم؟ اینها و خیلی بیش از اینها دغدغههای روزانه یک کتابفروش در شغلش است. مهدی ملکشاه در یک مجموعه یادداشت به همین بهانه در شغلش و در کار کتاب غور کرده است. پرونده این هفته ما مجموعه چهار یادداشت او برای وینش است که با عنوان کلی «یادداشتهای یک کتابفروش» گرد آوردهایم.
پرونده این هفته ما مجموعهای است از چهار یادداشت مهدی ملکشاه، نویسنده کتابهایی چون «نیروانای ناممکن ما» و «توتفرنگیهای اهلی»، که سالها تجربه کتابفروشی داشته است. این یادداشتها را میتوان جستارهایی کوتاه توصیف کرد که با به یاد آوردن یک مشتری و سوالی که پرسیده آغاز میشوند اما در ادامه از همین سوال راهی به بحثهایی عمقیتر در خصوص کتاب، آدمها یا فضایی به نام کتابفروشی میگشایند.
مثلاً در اولین یادداشت، رایجترین سوال از هر کتابفروش آغازگر متن است: «آقا، به نظرتان کدامیک از این دو تا کتاب را انتخاب کنم؟» اما کتابفروش چه پاسخی به چنین سوالی بدهد وقتی مشتری را به اندازه کافی نمیشناسد؟
#مهدی-ملکشاه با لحنی آمیخته به طنز مینویسد: «مثل این است که یک فروشندهی لباس بپرسد مادرتان معمولاً چه لباسهایی میپوشند و من بگویم: «همه جور: چادر، مانتو، پیراهن، مایو.» شاید بهنظر برسد جوابی که من میدهم احمقانه است، اما در واقع سوال فروشنده چرند است؛ واضح است که توی استخر چادر سر نمیکنند. فروشنده باید بگوید: «ببخشید خانم/آقا، ما کیفوکفشِ ورزشی میفروشیم. اگر کیفوکفشِ ورزشی میخواهید میتوانیم کمکتان کنیم، اگرنه بروید سپهسالار.»
اما خب کتابفروش را برای همین گذاشتهاند آنجا. که به همین جور سوالها پاسخ بدهد. حالا یادداشت «چرا کتابفروش بودن سخت است؟» را بخوانید.
چرا کتابفروش بودن سخت است؟چه کتابی انتخاب کنم؟ این اولین سوالی است که یک کتابفروش با آن روبهرو میشود. اما چطور به این سوال پاسخ بدهد وقتی نه طرف مقابلش را میشناسد (مگر اینکه به یک تخمین شتابزده با توجه به ظاهر و صحبتهای او اکتفا کند) و نه میداند قبل از آن چه خوانده و نه اینکه در کتابها دنبال چیست؟ اما خب راهنمای کتابفروشی را آنجا گذاشتهاند برای پاسخ دادن به همین سوال. مهدی ملکشاه در این یادداشت (و یادداشتهای دیگری که به زودی منتشر میکنیم) کلنجار ذهنی یک کتابفروش را روایت میکند. اولین یادداشت درباره این است که به مشتری جزء از کل را پیشنهاد کند یا شوهر آهو خانم را، و اصلاً این توصیه چه معناهایی دارد. |
یادداشت دوم با این سوال آغاز میشود: «آقا، کتاب ها را طبق چه قاعدهای چیدهاید؟» بله، نقش کتابفروش در اینجا اصلاً ناچیز نیست. اوست که تعیین میکند کدام کتابها بروند آن بالا، کدام کتابها تبعید شوند آن پایین، و کدام کتابها با قرار گرفتن در ارتفاع چشم انسان (آی لِوِل) عزیز داشته شوند. به این معنا کتابفروش اولین منتقد کتاب است و تعیین میکند کی چقدر دیده شود. سوال یک مشتریِ شبیه یورگن کلوپ، جرقهی یک سری فکرها را در سر نویسندهی پرونده ما میزند.
یونگ و فرویدتان کجاست؟کتابفروش، مثل یک مامور تعیین قیمت، مشخص میکند کدام کتابها در قفسههای بالایی (که دست کسی بهشان نمیرسد) باشند و کدام کتابها در قفسههای پایینی (که فقط آدمهایی که انگیزه و توان خم شدن دارند بهشان دسترسی خواهند داشت) و کدام کتابها در قفسههای همسطح ارتفاع چشم انسان (که مثل املاک مرغوب میمانند) و کدامها در ویترین یا روی میز تازهها (اینها سوگلی هستند). اما واقعاً کتابها را طبق چه قاعدهای میچینند؟ کتابفروش تنها چندثانیه فرصت دارد به این سوال پاسخ دهد. مهدی ملکشاه فکرهای این چندثانیهاش را در این یادداشت نوشته. |
هرکس که میآید کتابفروشی برای خریدن کتاب آمده؟ نویسنده یادداشت با ذکر خاطرهای از دوران کتابفروش بودنش یادآوری میکند که کتابفروشی، خیلی مواقع چیزی بیشتر از مکانی برای فروش کتاب است. یک جای عمومی است. جایی برای حرف زدن، دیدن جلد کتابها و گاه گفتن عقایدی با صدایی نه آنقدر بلند که باعث دردسر بشود و نه آنقدر آرام که در فضای خصوصی میشود گفت. یادداشت سوم در مورد کتابفروشی است به مثابه یک مکان عمومی، در روزگاری از تاریخ مملکت که هر روز بیشتر از روز قبل از فضاهای عمومی کاسته میشود.
کتابهای عرفان کیهانی را میخواهمهرکس که میآید کتابفروشی برای خریدن کتاب آمده؟ نویسنده یادداشت با ذکر خاطرهای از دوران کتابفروش بودنش یادآوری میکند که کتابفروشی، خیلی مواقع چیزی بیشتر از مکانی برای فروش کتاب است. یک جای عمومی است. جایی برای حرف زدن، دیدن جلد کتابها و گاه گفتن عقایدی با صدایی نه آنقدر بلند که باعث دردسر بشود و نه آنقدر آرام که در فضای خصوصی میشود گفت. فضاهای عمومی در ایران رو به تهدید و تحدیدند و در این میان بسته شدن کتابفروشی، به نفع فروش اینترنتی یا چیزی از این قبیل، چیزی بیش از بسته شدن مکانی برای یک نوع از فروش کتاب است. |
یادداشت چهارم درباره یک سنخ از مشتریان #کتابفروشی است: ویل دورانتخَرها! آنهایی که مشتری خرید یا فروش دورههای چند جلدی کتابهای خیلی معروف هستند. با دقیق شدن در احوال اینها هم میتوان به احوالاتی در زمینه سلیقه کتابخوانها رسید و هم نبض بازاری را گرفت که احوال خاص خود را دارد. خواندن این آخری را مضاعف توصیه میکنیم!
ویل دورانت بدون سانسوربعضی کتابها در حکم ابَرغذاهای صنعت نشر ایران هستند؛ پرایدهای سفید صندوقدارِ صنعتِ نشر: هر وقت اراده کنی که بفروشی مشتریاش هست، هر وقت بخواهی بخری هم فروشندهاش هست. بسته به سال تولید و میزان کارکرد و وضعیت ظاهری قیمتگذاری میشوند. معمولاً هم هرچه قدیمیتر باشند گرانترند؛ اگر مالِ قبل از سال 57 باشند که چه بهتر. «تاریخ تمدن» ویل دورانت از مهمترین این کتابهاست. اصلاً ویل دورانتخَرها ویژگیهای مشترکی دارند. در حدی که میتوان آنها را یک سنخ از مشتریان کتابفروشیها طبقهبندی کرد. |