چرا میخواهیم مرگ طبیعی هنرمندان را خودکشی جا بزنیم؟
این تلقی که هنرمند اگر سرش به تنش بیرزد نباید حالش خوب باشد و باید با پوچی و مرگ و نیستی پیوندی نزدیک داشته باشد از کجا آمده؟ هدایت خودش را کشت؛ اما گلستان، گلشیری، ساعدی، صادقی، آل احمد، شاملو و خیلی از نویسندههای درجه یک دیگر خودشان را نکشتند؛ بله، بسیاریشان به دلیل اعتیاد به الکل یا مخدر به مرگی زودرس مُردند؛ اما اعتیادشان ربطی به نویسنده بودنشان نداشت؛ به نویسندهی خوب یا بد بودنشان و به اینکه بیشتر از بقیهی آدمهای دنیا میفهمیدهاند هم ربطی نداشت.
این تلقی که هنرمند اگر سرش به تنش بیرزد نباید حالش خوب باشد و باید با پوچی و مرگ و نیستی پیوندی نزدیک داشته باشد از کجا آمده؟ هدایت خودش را کشت؛ اما گلستان، گلشیری، ساعدی، صادقی، آل احمد، شاملو و خیلی از نویسندههای درجه یک دیگر خودشان را نکشتند؛ بله، بسیاریشان به دلیل اعتیاد به الکل یا مخدر به مرگی زودرس مُردند؛ اما اعتیادشان ربطی به نویسنده بودنشان نداشت؛ به نویسندهی خوب یا بد بودنشان و به اینکه بیشتر از بقیهی آدمهای دنیا میفهمیدهاند هم ربطی نداشت.
آمار خودکشی در جامعهی هنرمندان بالاتر است یا – مثلا – در جامعهی مهندسین یا کارگران؟ بعضی از نویسندگان و هنرمندان به مرگی خودخواسته مردهاند. بسیاریشان هم تا لحظهی آخر دست از جان نشُستند. هنرمندانِ نود ساله و صد ساله هم مثل سیاستمداران نودساله و صد ساله کانون توجهند؛ آدمها از آنها متنفرند یا بهشان عشق میورزند؛ آدم وقتی میبیند یک سیاستمدار یا هنرمندِ منفور توی صد سالگی سر و مر و گنده است و دستآخر هم به مرگی آرام میمیرد ممکن است به این فکر کند که نکند راستی راستی عقوبتی در کار نباشد؟
مرگ یک مهندس یا کارمندِ نود ساله برای کسی به جز خویشاوندانش اهمیت ندارد؛ مگر اینکه کارمند یا مهندسِ منحصربهفردی باشد و وجههی هنری و سیاسیاش به وجههی علمیاش بچربد. این پیشفرضِ عمومی که هنرمندان بیشتر از باقی مردم خودکشی میکنند شاید از اساس غلط باشد؛ دوتا از پسرعموهای من خودشان را کشتند؛ هیچکدامشان هم چهار تا کتاب توی زندگیشان نخوانده بودند. کافکا و هدایت را هم نمیشناختند. (البته کافکا خودش را نکشت؛ با بیماری مرد.) هر دو تا هم آدمهای نازنینی بودند.
یکی از دوستانم هم همین اواخر خودش را کشت. خودکشیاش ربطی به هنرمند بودنش نداشت؛ هنرمند هم نبود. اصلا وقتی میگوییم هنرمند یا نویسنده منظورمان چیست؟ اگر آدمی که کارش مهندسی است و دو تا مجموعه داستان هم چاپ کرده است خودش را بکشد یک مهندس خودش را کشته است یا یک نویسنده؟ این تلقی که هنرمند اگر سرش به تنش بیارزد نباید حالش خوب باشد و باید با پوچی و مرگ و نیستی پیوندی نزدیک داشته باشد از کجا آمده؟
هدایت خودش را کشت اما گلستان، گلشیری، ساعدی، صادقی، آل احمد، شاملو و خیلی از نویسندههای درجه یک دیگر خودشان را نکشتند. بله، بسیاریشان به دلیل اعتیاد به الکل یا مخدر به مرگی زودرس مُردند اما اعتیادشان ربطی به نویسنده بودنشان نداشت، به نویسندهی خوب یا بد بودنشان و به اینکه بیشتر از بقیهی آدمهای دنیا میفهمیدهاند هم ربطی نداشت. بیشتر آدمهای معتادی که میشناسم در زندگیشان کتابی نخواندهاند.
چرا میخواهیم مرگ طبیعی هنرمندها را خودکشی جا بزنیم و خودکشی باقی آدمها را مرگ طبیعی؟ (میگویند وقتی تختی خودکشی کرد آلاحمد گفت: «تختی را خودکشی کردند.»)
برای من که حالم آنقدرها هم بد نیست گفتن این حرف که «هرچقدر هم حالتان بد است یا اوضاعتان وخیم است خودتان را نکشید» خیلی راحت است؛ به نظر من آدم برای زنده ماندن نیازی به دلیل ندارد؛ همهی موجودات زنده به طور طبیعی میل به زنده بودن دارند؛ برای مردن است که باید دلیل پیدا کنند. سخت میشود برای مردن دلیل گیر آورد، خیلی سخت.
باور کنید بیشتر آدمهایی که خودشان را کشتند برای کارشان دلایل سست و مبتذلی داشتند؛ بهخصوص آنها که احوال جسمیشان وخامتِ خاصی ندارد و سر و مر و گندهاند؛ این دست از آدمها اگر خودشان را بکشند خیلی حیف است. برای انتقام گرفتن از زندهها راههای دیگری هم وجود دارد؛ باور کنید خودکشی راه حل هیچ چیزی نیست.
چرا میخواهیم مرگ طبیعی هنرمندان را خودکشی جا بزنیم؟
5 دیدگاه در “چرا میخواهیم مرگ طبیعی هنرمندان را خودکشی جا بزنیم؟”
سلام
ممنون که با وجود تمام زخم های عمیق جامعه و البته زخم هایی که هر فرد به همراه داره با مسائلی به این شکل برخوردی منطقی دارید
امیدوارم اشخاصی که همچین مشکلاتی وارد ذهنشون شده بتونند از این مراحل عبور کنند و به آرامش برسند
برای جناب ملکشاه آرزوی سلامتی و صبر می کنم
سپاس
سپاس
بلی حتما ممنون
سلام. باتشکر از مطالبی که عنوان کردین. خواستم یک نکته خدمتتون بگم.لطفا هشدار درباره فکر به خودکشی رو هم به مطالب اینچنین اضافه کنید.ممنون