پدرهای سوررئال
فاطمه ستوده پانزده روایت از تجربه پدر بودن را در قالب مجموعهجستار «پروژهی پدری» گردآوری کرده است. ستوده پیش از این نیز دبیریِ مجموعهجستارِ رواییِ «هفتهی چهلوچند» را بر عهده داشتهاست. این دو مجموعه را میتوان دوقلوهای مریخی-ونوسیِ روایتِ نو-والد بودن دانست. از خلال نوشتهها میتوان اینطور نتیجه گرفت که مردها –و بهبیان دقیقتر، پدرها- احتمالاً بهدلیل عدم تجربهی باروری و نیز تفاوت بنیادی در دریافتهای احساسی، تجربهی والدبودن –و بهبیان دقیقتر، پدری- را معمولاً با الگو و واسطه درک میکنند.
فاطمه ستوده پانزده روایت از تجربه پدر بودن را در قالب مجموعهجستار «پروژهی پدری» گردآوری کرده است. ستوده پیش از این نیز دبیریِ مجموعهجستارِ رواییِ «هفتهی چهلوچند» را بر عهده داشتهاست. این دو مجموعه را میتوان دوقلوهای مریخی-ونوسیِ روایتِ نو-والد بودن دانست. از خلال نوشتهها میتوان اینطور نتیجه گرفت که مردها –و بهبیان دقیقتر، پدرها- احتمالاً بهدلیل عدم تجربهی باروری و نیز تفاوت بنیادی در دریافتهای احساسی، تجربهی والدبودن –و بهبیان دقیقتر، پدری- را معمولاً با الگو و واسطه درک میکنند.
همه پدرها در پیامهای شادِ مناسبتی، شجاع، فداکار، تکیهگاه، حتی بعضاً کوه، دریا، آسمان و دشت هستند. آنها همچنین در آگهیهای تسلیت، مهربان و دلسوز هستند. غیر از این مناسبتها پدرهای زیادی دارای ویژگیها و رفتارهای نهچندان دلپسندی هستند. آنها کمحوصله، بداخلاق، رئیسمآب و در بسیاری از امورات تنبل هستند. حتی این احتمال وجود دارد بیمسؤولیت، معتاد و دارای خصائل نامناسبِ اخلاقی دیگر هم باشند. بدتر از اینها، چندان به اعتقادات مذهبی پایبند نباشند.
خوشبختانه هنوز پدرهای خوبی هم هستند که از چنین صفاتی کاملاً بَری هستند. آنها بدون اینکه ایمانشان متزلزل شود، عاشق همسرانشان هستند و در کنارش درس و شغلشان را به نحو احسن ادامه میدهند. خبر خوب اینکه فاطمه ستوده تجربهی پدریِ پانزدهتا از بهترینِ اینپدرها را در قالب مجموعهجستار «پروژهی پدری» گردآوری کرده است.
پیش از این نیز، ستوده دبیریِ مجموعهجستارِ رواییِ «هفتهی چهلوچند» را بر عهده داشتهاست. این دو مجموعه را میتوان دوقلوهای مریخی-ونوسیِ روایتِ نو-والد بودن دانست. البته بین این دو مجموعه تفاوتهای محتوایی قابلتوجهی نیز بهچشممیخورد. از خلال نوشتهها میتوان اینطور نتیجه گرفت که مردها –و بهبیان دقیقتر، پدرها- احتمالاً بهدلیل عدم تجربهی باروری و نیز تفاوت بنیادی در دریافتهای احساسی، تجربهی والدبودن –و بهبیان دقیقتر، پدری- را معمولاً با الگو و واسطه درک میکنند.
غالبِ مردهای کتاب پروژهی پدری، در ابتدا تجربهی پدری را از طریق یادآوری شخصیت و منش پدران خود (پدر مسؤولیتپذیر، پدر غیرتی، خشک، …) برای خود معرفه کردهاند. بعضی اوقات از طریق مقایسه با تجربهی زنان پیرامونشان.
این واسطهها که در واقع تم اصلی روایتهای «پروژهی پدری» را تشکیل میدهند، در مواردی متفاوت و جالب هم بهنظر میرسند: مثلاً چندتا از پدرها، از طریق داستانهای منوبابام (اثر اریش اُزِر)، معماری، حاج قاسم سلیمانی و کتاب سعی کردهاند تجربهپدری را برای خود ملموسکنند (نوشتهی خودِ فاطمه ستوده در هفتهی چهلوچند، جستاری است در گرامیداشت کتاب و تأثیر غیرقابلِ چشمپوشیِ آن بر تربیت کودک که کلمهی کتاب 84بار بهصورت مجرد و یا در ترکیبهای مختلف در آن آمدهاست).
پنجتا از این پانزده اثر، بهسبب ویژگیهای خاص نوشته و یا شخصیت نویسنده، نسبت به سایرین برجستهتر بهنظر میرسند. «دور اما نزدیک» جستاریاست که نویسنده بهخوبی توانسته تصاویر سینماییگونهی شفافی برای خواننده تدارک ببیند که با توجه به سینماگر بودن حسین جمشیدی گوهری منطقی است. او همچنین بهخوبی از پسِ تقسیمِ نوشته به سکانسهای دور و نزدیک (زمانی و مکانی) برآمده است.
گذشته از این، او به موضوع پدری از موضع مناسبی میپردازد: اینکه در کنار فرزندش حضور کافی ندارد و این کار را بدون افراط و تفریط و افتادن در چالههای احساسیِ رایج انجام میدهد. «من مدیر برنامهی رزا نیستم» نیز روایتی است پر از جزئیات مناسب که از مواجهههای نخستین کودک با فضای مجازی میگوید و اگر نویسنده تلویحاً القاء نمیکرد که چهقدر در اینزمینه کاردرست است، مخاطب را بیشتر بهخودش جذبمیکرد. در جستار «از راهآهن تا ترمینال جنوب» نوشتهی عقیل بهرا (معمار) نیز اینروحیهی کاردرستیِ نویسنده خیلی به چشممیآید:
«سالها نهتنها معنی متن داخل پرچم برزیل را میدانستم بلکه مدتها شعار نظم و پیشرفت شعار اصلی زندگیام بود. میتوانستم ادعا کنم اگر قرار باشد پرچمی برای کشور درونم داشتهباشم کلماتِ نظم، برنامه و ساختار رویش نقش بستهاند. من میخواستم برای همهچیز برنامهریزی کنم، بیش از هرچیز برای ارائه تصویری بدون عیب و نقص از خودم.»
دو اثر هم اختصاص به تجربهی پدریِ پدرانی دارد که فرزندشان دیگر در ایندنیا نیست؛ یکی در دوران جنینی («ما یک بچه داشتیم» از سید احسان عمادی) است. این جستار اگرچه چندان خوب آغاز نمیشود و خوب پیشنمیرود، اما در نیمهی دوم کار، نویسنده بالاخره موفق میشود همذاتپندارانه خواننده را با خود همراه کند. و دیگری عمادکوچولو که بعد از حدود یکسال فوتمیکند («ما با عماد دنیا را پیاده گز میکردیم» از یحیی شامخی).
هر دو توانستهاند خواننده را بهخوبی در درک عمیق این تجربهی کوتاهِ تمامشده همراه سازند تا این حقیقت تلخ بار دیگر اثباتشود که تجربههای ناخوشایند زندگی، ژرفای بیشتری به قدرت درک آدمی میبخشند. شایان ذکر است که مادر عماد -زینب آذرمند- به همراه همسرش یحیی شامخی (پسر هاله سحابی) پس از فوت عماد و بازگشت به ایران، نهاد خیریهی «خانهی عماد» را راهاندازی کردهاند.
اما شاید بتوان جستار «بچهی آدم» نوشتهی مهدی حمیدی پارسا را بهترین جستار کتاب پروژهی پدری دانست. نویسنده بدون کوچکترین تبختری به واکاوی جسورانه و صادقانهی رفتار تربیتی خود میپردازد و در آخر نیز معترف میشود که در اینزمینه –یعنی تربیت فرزند- به الگوی قابلتضمینی نرسیدهاست. اینها همانچیزهایی است که از یک جستار روایی شخصی انتظار میرود و ایننوشته را از سایرین متمایز میسازد.
در بیشترِ یادداشتهای اینمجموعه به برههای از تجربهی پدری پرداخته شده که شخصیت فرزندان هنوز شکلنگرفته، شناخته نشده و نسبت به عملکرد والدین عکسالعملی ندارند (مثلاً نوشتهی عقیل بهرا از این روال مستثنی است و از قضا جزئیات خوبی در این زمینه دارد). بنابراین انتظار میرفت شک و عدم اطمینان بیشتری نسبت به عملکردها در خودنگارهها لحاظ شود که البته در کمتر جستاری چنین مراعاتی بهچشم میخورد.
اینچنین واقعیتگرایی در ترسیم خودنگارهای خاکستری از پدر در یکی دو جای دیگرِ مجموعه هم مشهود است. یکی در «روشنشدن ماشین توطئهچینی» که قاسم فتحی در آن بهخوبی به التهابات فکریِ خود پیرامون مسألهی غیرتداشتن روی دخترش میپردازد و دیگری «پیچ چهارم گردنهی بدرانلو» که در آن، سلمان نظافت یزدی شایستگی خودش را برای پدربودن بهچالش میکشد؛ هرچند که نتیجه میتوانست خیلی بهتر از کار دربیاید.
به همینترتیب بعضی دیگر از نوشتهها هم میتوانست راضیکنندهتر باشد. مثلاً در «اتاق نمایش» نوشتهی سعید حسامیان، فلاشبکهای نامأنوس ریتم خواندن را مختل میکند. از این گذشته، شوخیهای کلامی، قدری دافعه ایجاد میکند. اما خوشبختانه از یکجایی بهبعد نویسنده با درگیرکردن احساسات خود در نوشته، یادش میرود که با مخاطب شوخی کند و اوضاع کمی بهتر میشود.
یا «نام پدر:» نوشتهی میثم قاسمی، آنقدر معمولی و بیهیچ جزئیات خاصی است که آنرا از سایر نوشتههای مجموعه قابل تفکیککند؛ یعنی بهحد کافی نوشته شخصیسازی نشدهاست و روایت فوقالذکر شاید برای هزاران پدر دیگر هم صِدقکند. «آبستنیِ مردانه» اثر حسامالدین ایپکچی هم چیزی بیش از یک دلنوشتهی تلویحاً گلایهآمیز نیست و نمیتوان با اطمینان آن را یک روایتِ مبتنی بر تجربهی واقعی بهشمار آورد.
هر پانزده پدرِ کتاب پروژهی پدری، در طیف خاص حرفهای و اجتماعی میگنجند. بیشترِ آنها فیلمساز، نویسنده، روزنامهنگار و فعال رسانهای هستند. عمدتاً جزء اقشار مذهبی و از خانوادههای سنتی جامعه هستند و اینطور که از نوشتههایشان برمیآید، مدعی پایبندی به اصول و مبادیِ آداب هستند. تصویری که آنها از شخصیت و شیوههای زیستیِ خود ارائهمیدهند بسیار شبیه شخصیتهای تلویزیونیِ وطنی –بهخصوص آنها که در ماه رمضان، بعد از افطار دنبالشان میکنیم- است.
لذا اینسؤال مطرحاست که آیا اساساً چنین مجموعهای میتواند تجارب حداکثریِ پدران این سرزمینِ متکثر را ایفاءکند یا بر الگوی پدریِ پدرانِ امروزی تا چهحد مؤثر است؟ پدرهای عصر حاضر که تحولات و فشارهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و هویتی آنها را از فرم پدرهای ایدئال، پدرهای روتین، پدرهای وظیفهشناس و مسؤولیتپذیر، پدرهای دلسوز و باحوصله، پدرهای متعهد و با اخلاق، پدرهای تلویزیونی و پدرهای سانتیمانتال ایرانی-اسلامی خارج کرده است.
پدرهای سوررئال