نوبل و ژان پل سارتر
ژان پل سارتر اولین برنده نوبل بود که از پذیرفتن آن سر باز زد. در سالهای اخیر یکبار دیگر نوبل ادبیات با عدم تمایل برندهای دیگر روبرو شد که باب دیلن ترانهسرا باشد. اما سارتر چرا این جایزه را نپذیرفت؟ خود این فیلسوف-نویسندهی فرانسوی در بیانیهای که در مطبوعات سوئد منتشر شد نوشت نمیخواهد به خوانندگانش فشار بیاورد و امضای او به عنوان «ژان پل سارتر» با امضای او به عنوان «ژان پل سارتر، برندهی جایزه نوبل» یکسان نیست. اما بعدها در مصاحبهای گفت بورژوازی با این جایزه میخواست او را بخرد. اما به نظر میرسد؛ هیاهو و اعتراض نسبت به نپذیرفتن یک جایزه تفاوت زیادی با هیاهو و ایراد گرفتن درمورد پذیرش آن ندارد.
(مترجم)
(مترجم)
ژان پل سارتر اولین برنده نوبل بود که از پذیرفتن آن سر باز زد. در سالهای اخیر یکبار دیگر نوبل ادبیات با عدم تمایل برندهای دیگر روبرو شد که باب دیلن ترانهسرا باشد. اما سارتر چرا این جایزه را نپذیرفت؟ خود این فیلسوف-نویسندهی فرانسوی در بیانیهای که در مطبوعات سوئد منتشر شد نوشت نمیخواهد به خوانندگانش فشار بیاورد و امضای او به عنوان «ژان پل سارتر» با امضای او به عنوان «ژان پل سارتر، برندهی جایزه نوبل» یکسان نیست. اما بعدها در مصاحبهای گفت بورژوازی با این جایزه میخواست او را بخرد. اما به نظر میرسد؛ هیاهو و اعتراض نسبت به نپذیرفتن یک جایزه تفاوت زیادی با هیاهو و ایراد گرفتن درمورد پذیرش آن ندارد.
جایزه نوبل با وجود منشا تاریکش، بالاترین افتخار است برای یک نویسنده. اما در میان برندگان مختلف آن استثناهایی وجود دارد – افرادی که نه فقط برای کاری که سزاوار جایزه بود، بلکه به دلیل جایگاه غیرمعمولشان درحوزه نوبل مستثنی بودند: «ماری کوری» نه تنها اولین زنی بود که برنده جایزه نوبل شد، بلکه همچنین اولین و برای دههها تنها کسی بود که موفق به دریافت نوبل در دو زمینه علمی متفاوت شده. «آنگ سان سوچی» تنها برندهای است که در حبس خانگی جایزه را دریافت کرده است. «ارنستهمینگوی» سخنرانی کوتاه و تندوتیزی کرد که خود شایسته جایزه است.
اما بزرگترین استثنا فیلسوف، نویسنده و فعال سیاسی- فرانسوی ژان پل سارتر است (۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ – ۱۵ آوریل ۱۹۸۰).
در سال ۱۹۶۴ به او جایزه نوبل ادبیات اعطا شد و او اولین کسی است که آن را نپذیرفت. (تنها شخص دیگر تا به امروز «لوداک تائو» است که جایزه صلح ۱۹۷۳ برای نقش او در توافقنامه صلح پاریس که در پی برقراری صلح در ویتنام بود، به او اعطا شد، اما آن را رد کرد، زیرا عملاً در ویتنام صلحی نبود. موضعگیری ستودنی که گفتهی معروف ماری کوری را به خاطر میآورد: «هیچ کس به آنچه که انجام شده توجهی نمیکند، آدمی فقط آنچه را که باید انجام شود، میبیند.»
در بیانیهای که ۲۲ اکتبر ۱۹۶۴ درمطبوعات سوئد منتشر شد، سارتر یادداشتی اعتراضی نوشت که تنها با نامه تکاندهنده «آدرین ریچ» (شاعرهی آمریکایی ۲۰۱۲-۱۹۲۹) قابل مقایسه است، زیرا او تنها فردی بود که مدال ملی هنر را رد کرد و در محکومیت آن نامهای به رئیسجمهور وقت نوشت.
سارترنوشت:
«من در آن زمان نمیدانستم که جایزه نوبل بدون مشورت با نظر دریافتکننده اعطا میشود و فکر میکردم زمان برای جلوگیری از این اتفاق وجود دارد. اما اکنون میدانم وقتی آکادمی سوئد تصمیمی گرفت، بعداً نمیتواند آن را لغو کند. همانطور که در نامه خود به آکادمی توضیح دادم، دلایل من برای رد این جایزه مربوط به آکادمی سوئد و جایزه نوبل نیست. در آن نامه به دو نوع دلیل اشاره کردم: شخصی و عینی.
دلایل شخصی این موارد است: امتناع من یک رفتار هیجانی نیست، من همیشه افتخارات رسمی را رد کردهام. در سال ۱۹۴۵ پس از جنگ هنگامی که لژیون افتخار به من پیشنهاد شد، من آن را رد کردم، اگرچه با دولت همدل بودم. به همین ترتیب با وجود پیشنهاد بعضی از دوستان، من هرگز به دنبال ورود به کالج فرانسه نبودم.
این نگرش براساس برداشت من از کار نویسنده است. نویسنده ای که مواضع سیاسی؛ اجتماعی یاادبی اتخاذ میکند، فقط باید با ابزاری که متعلق به خودش است -یعنی کلمات نوشتهشده- رفتار کند. تمام افتخاراتی که ممکن است کسب کند، خوانندگانش را در معرض فشاری قرار میدهد که من مطلوب نمیدانم. امضای من با عنوان «ژان پل سارتر» برابر با امضای من با عنوان «ژان پل سارتر، برنده جایزه نوبل» نخواهد بود.»
اما در گزیده کوتاهی از مستند فلسفه BBC ، Human، All Too Human ، سارتر توضیحی ارائه میدهد که از نظر سیاسی از صحت کمتری برخوردار است:
«از آنجا که من از نظر سیاسی درگیر بودم، بورژوازی میخواست «خطاهای گذشته» مرا بپوشاند. حالا مرا میپذیرفتند و به من جایزه نوبل میدادند. آنها مرا «عفو» کردند و گفتند که من لیاقتش را دارم. هولناک بود!»
با این وجود نمیدانم آیا این هیاهوی تبلیغاتی لازم بود؟ بعدها ریچارد فاینمن فیزیکدان -که یک سال پس از سارتر برنده جایزه نوبل شد، دربیانیه فصیح جوایز حق مطلب را ادا کرد:
«من بیمعنا میدانم؛ کسی در آکادمی سوئد تصمیم بگیرد که این کار آن قدر با ارزش است که جایزهای دریافت کند -من قبلاً جایزهام را گرفتهام. این جایزه لذت یافتن و مبادرت به کشف چیزی است و دیدن اینکه مردم از آن بهرهمند میشوند- اینها واقعی هستند. افتخارات در نظر من غیرواقعی هستند و من به آنها اعتقادی ندارم.»
به نظر میرسد؛ هیاهو و اعتراض نسبت به نپذیرفتن یک جایزه تفاوت زیادی با هیاهو و ایراد گرفتن درمورد پذیرش آن ندارد. اگر کسی واقعاً تمایل به رهایی از سیستم دارد، این سروصداها جایزه را واقعیتر از آنچه که لازم است، میکنند. چرا لذت پنهان دریافتن و کشف چیزها کافی نیست؟ با جایزه یا بدون جایزه؟
متن کامل این یادداشت را میتوانید در اینجا بخوانید.