سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

یک قتل، یک مسأله‌ی ریاضی

یک قتل، یک مسأله‌ی ریاضی


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

در فداکاری مظنون ایکس مسأله بر سر گره‌‌گشایی یک قتل همپای حل یک مسأله‌‌ی قدیمی ریاضی است. کیگو هیگاشینو، از مهم‌‏ترین جنایی‌‏نویسان ادبیات ژاپن در این کتاب ماجرای زنی را نوشته که به کمک همسایه‌ی ریاضی‌دانش می‌خواهد بر روی ماجرای قتل همسرش سرپوش بگذارد. داستانی که در آن خواننده مثل یک توپ پینگ پونگ بین کاشف حقیقت و طراح قتل دائماً رفت و آمد می‌کند.

فداکاری مظنون ایکس

نویسنده: کیگو هیگاشینو

مترجم: محمد عباس آبادی

ناشر: چترنگ

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۳۷۶

در فداکاری مظنون ایکس مسأله بر سر گره‌‌گشایی یک قتل همپای حل یک مسأله‌‌ی قدیمی ریاضی است. کیگو هیگاشینو، از مهم‌‏ترین جنایی‌‏نویسان ادبیات ژاپن در این کتاب ماجرای زنی را نوشته که به کمک همسایه‌ی ریاضی‌دانش می‌خواهد بر روی ماجرای قتل همسرش سرپوش بگذارد. داستانی که در آن خواننده مثل یک توپ پینگ پونگ بین کاشف حقیقت و طراح قتل دائماً رفت و آمد می‌کند.

فداکاری مظنون ایکس

نویسنده: کیگو هیگاشینو

مترجم: محمد عباس آبادی

ناشر: چترنگ

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۳۷۶

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

جذبه‌‌ی جادویی ریاضیات (علم‌‌الاعداد) از دیرباز دست‌‌مایه‌‌ی ساخت داستان‌‌های زیادی بوده است. از دنیای پر رازورمز آونگ فوکو (امبرتو اکو) گرفته تا جهان برنامه‌‌نویسی شده‌‌ی ماتریکس و ریاضی‌‌دان دیوانه‌‌ی فیلم پی (آرنوفسکی) که به دنبال کشف عدد حقیقی کائنات مجبور به انهدام مغز خود می‌‌شود.

وقتی صحبت کشف‌الاسرار و حل مسائل پیچیده‌‌ی انتگرال وسط می‌‌آید ناخودآگاه یاد قهرمان فیلم ذهن زیبا (ران هاوارد) می‌‌افتم و وقتی دستنویس معادلات دو مجهولی را روی طرح جلد رمان فداکاری مظنون ایکس می‌‌بینم توقع دارم که نقش اول کتاب، نابغه‌‌ی مجنونی شبیه به پیرمرد کتاب پروفوسور و خدمتکار (یوکو اوگاوا ترجمه کیهان بهمنی) باشد.

 

کیگو هیگاشینو
کیگو هیگاشینو

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اما ایشیگامی شبیه کدام یکی از این آدم‌‌هاست؟ معلم ریاضیات مدرسه‌‌ی خصوصی که قد بلند و شانه‌‌های پهنی دارد و صورت گرد و یغور چشم‌‌هایش را درست مثل دوتا نخ نشان می‌‌دهد. همیشه همان اورکت نخ‌‌نما را روی پلیور قهوه‌‌ای رنگش به تن می‌‌کند و زیاد توجهی به مد روز ندارد.

دانشجوی سابق ریاضیات عادت دارد هر روز برای رسیدن به مدرسه راهش را به سمت رستوران بنتن‌‌تی کج کند. جایی که نهار بسته‌‌بندی خانگی لذیذ‌‌ش را می‌‌خرد و البته به قاعده‌‌ی هر روز می‌‌تواند چند جمله‌‌ی کوتاه با یاسکوی زیبا و مهربان که همسایه‌‌ی دیواربه‌دیوارش است، ردوبدل کند.

نویسنده‌‌ی داستان با هوشمندی زیادی مسیر پیاده‌‌روی ایشیگامی تا رستوران را از کنار پل کیوسو نشان می‌دهد و نتیجه‌‌گیری‌‌های منطقی ایشیگامی را در قضاوت مردم عادی محل و کارتن‌‌خواب‌‌های تکراری زیر پل برای مخاطب بازگو می‌‌کند. نتایجی استدلالی که نشان ‌‌می‌دهند ایشیگامی چطور درباره‌‌ی شکل لباس یک مرد ولگرد یا محتویات خرید روزانه‌‌ی پیرزن گرداننده‌‌ی سه سگ فکر می‌‌کند.

 

اما طبق معمولِ رمان‌‌های ژاپنی، قرار نیست داستان کش پیدا کند و حوصله‌‌ی خواننده سر برود. برای همین بعد از خرید نهار بسته‌‌بندی شده و گم‌‌شدن دست‌‌وپای ایشیگامی هنگام سلام و احوال‌‌پرسی روزانه، دوربین نویسنده، ایشیگامی را ترک می‌‌کند و کنار یاسکو در بنتن‌‌تی می‌‌ماند.

دختر به تازگی به خواهش آقا و خانوم صاحب‌‌مغازه کارش را در کلوپ شبانه‌‌ ترک کرده و به رستوران آنها آمده چون از کار کردن در آن فضای شلوغ و پر دود خسته شده و مهم‌‌تر از آن با بزرگ شدن دخترش که حالا دوازده سال دارد، هر روز بیشتر از روز قبل احساس خطر می‌‌کند. اما گویا به این آسانی هم نمی‌‌شود از دست داستان‌‌های کلوپ‌‌شبانه خلاص شد.

هنوز فصل اول به پایان نرسیده که یاسکو به طور اتفاقی برای دفاع از دخترش میساتو، مجبور به کشتن همسر سابق خودش و ناپدری زورگیر دخترش می‌‌شود. هفت هشت سال پیش با شینجی ازدواج کرده چون فکر می‌کرده آدم موفقی است. فروشنده‌‌ی خودروهای وارداتی که زندگی پر تجملی داشته و گشتن با همچین آدمی حس زندگی مرفه و بی‌دغدغه‌‌ای را به یاسکو می‌‌داده اما به زودی با کشف اختلاس شینجی از شرکت ورق برمی‌‌گردد و با اخراج شدن از شرکت بالاخره شینجی چهره‌‌ی واقعی خودش را بعد از مدت کوتاهی نشان می‌دهد.

 

قتل خیلی ساده اتفاق می‌‌افتد بدون هیچ برنامه‌‌ریزی قبلی و کاملاً بر اساس حادثه‌‌ای غیرقابل پیش‌‌بینی. اینجاست که دوباره پای ایشیگامی به داستان باز می‌‌شود. نابغه‌‌ی ریاضی قصه‌‌‌ی همکاری در این جنایت را به ساده‌‌ترین شکل بیان می‌‌کند. «اگه می‌‌خواین به پلیس زنگ بزنین، خب اشکالی نداره، من چیزی در موردش نمی‌‌گم. اما اگه نمی‌‌خواین این کار را بکنین، داشتم فکر می‌‌کردم شاید من بتونم کمکتون کنم.»

یاسکو در موقعیت بحرانی عجیبی سر می‌‌کند. اگر جریان را به پلیس لو بدهد پای میساتو به عنوان مشارکت در قتل گیر است و اگر بخواهد جنازه را مخفی کند احتیاج به کمک دارد. پس قید بی‌‌اعتمادی به همسایه‌‌ی ناشناسش را می‌‌زند و تصمیم می‌‌گیرد همکاری‌اش را قبول کند.

خصوصاً وقتی می‌‌فهمد که این جوان سربه‌‌زیر و کم حرف چطور تنها با یک نگاه راز قتل را به این زودی کشف می‌‌کند و برمی‌‌گردد.

«چند دقیقه پیش که در زدم بوی سیگار می‌‌اومد. با خودم گفتم مهمون دارین، کنار در دنبال کفش گشتم ولی کفشی ندیدم. یه نگاهی به اتاق انداختم و متوجه شدم ظاهراً یه نفر زیر کوتاتسوی برقی‌‌تونه. سیم کوتاتسو از پیریز درآمده بود ولی اگه یه نفر می‌‌خواست قایم بشه می‌‌تونست بره تو اتاق عقبی که یعنی کسی زیر کوتاتسو قایم نشده بلکه اونجا قایمش کردن. وقتی اینارو با سروصداهایی که شنیدم کنار هم گذاشتم و اینکه موهاتون بدجوری ژولیده بود…»

 

آنها به کمک هم جنازه را دست‌‌کاری می‌‌کنند و صحنه‌‌ی جرم جدیدی در سمت توکیویه رودخانه‌‌ی ادوگاوا برپا می‌‌کنند. اما نگران نباشید! قرار نیست کل داستان را تعریف کنم. درست از همین فصل است که موتور دراماتیک رمان به کار می‌‌افتد و با ورود یوکاوا تربیع جنایت کامل می‌‌شود.

کوساناگی کارآگاه تازه کار پرونده عادت دارد غروب‌‌ها سری به این دوست منزوی خودش بزند و احتمالاً خیلی زود در بازی شطرنج روزانه کیش و مات بشود. یوکاوا در آزمایشگاه شماره‌‌ی سیزده دانشکده‌‌ی فیزیک امپریال کار می‌‌کند و یکی از سرگرمی‌‌های موردعلاقه‌اش کمک‌‌کردن در گره‌‌گشایی از پرونده‌های لاینحل جنایی دوست جوانش است. با ورود این تازه‌‌وارد حالا قدرت هر دو طرف ماجرا برابر می‌‌شود. یعنی کسی که به کاراگاه کمک می‌‌کند قدرتی برابر با کسی دارد که قدم‌‌به‌‌قدم همراه قاتل پیش می‌‌رود و قانون را دور می‌‌زند.

اما نویسنده‌‌ی این رمان پا را از این هم فراتر می‌‌گذارد و پیچیدگی داستان را وقتی بیشتر می‌‌کند که می‌‌فهمیم یوکاوا و ایشیگامی در گذشته‌‌ی نه چندان دور سر یک کلاس می‌‌نشستند و گویا در سبقت گرفتن از نبوغ هم رقابت سنگینی داشته‌‌اند. از این لحظه دوئت چالش‌برانگیزی بین این دونفر در حال شکل‌گرفتن است و به زودی پای یک مسأله‌‌ی حل‌‌نشده‌‌ی ریاضی به میان می‌‌آید که مربوط به همان سال‌‌های دانشگاه می‌‌شود.

 

 یوکاوا بدون اینکه هیچ ایده‌‌ای درباره‌‌ی مشارکت در قتل داشته‌‌باشد از سر کنجکاوی سری به هم‌‌دانشگاهی قدیمی می‌‌زند و جریان قتل شوهر سابق همسایه را با ایشیگامی درمیان می‌‌گذارد. از این مرحله به بعد رمان تبدیل به یک جدال دوگانه‌‌ی استدلالی می‌‌شود فورومی که در داستان‌‌های پلیسی-جنایی به «تعلیق معکوس» معروف است.

در این فوروم خواننده به دنبال کشف قاتل و انگیزه‌‌ی قتل نیست بلکه گام‌‌به‌‌گام کنار قاتل حرکت می‌‌کند و شاهد چگونگی باطل کردن آگاهی و گمراه کردن ذهن کارآگاه خواهد بود و شاید در پایان کار دلش به گیر افتادن قاتل رضا ندهد. البته در این ژانر جنایی هم رمان‌‌های درخشان زیادی به رشته‌‌ی تحریر درآمده‌‌اند و اگر من تنها غرامت مضاعف و پستچی همیشه دوبار در می‌‌زند ( جیمز ام کین) را مثال می‌‌زنم به خاطر این است که نمونه‌‌های سینمایی درخشانی از روی این رمان‌‌ها ساخته شده‌‌اند.

 

با این حال به نظرم تنها زیبایی‌شناسی ذهن نویسنده‌‌ی ژاپنی است که توانایی کنار هم قراردادن قاتل و بازرس در چنین وضعیت پیچیده‌‌ای را دارد. شکلی از داستان که باعث می‌‌شود خواننده دقیقا در بطن یک جنایت قرار بگیرد و مثل توپ پینگ پونگ بین کاشف حقیقت و طراح قتل در رفت و آمد باشد. برای اینکه فکر نکنید غلوی در کار است پیشنهاد می‌‌کنم انیمه‌‌ی بلند دفترچه‌‌ی مرگ را ببینید چون به نظرم ساختار داستانی این سریال بی شباهت به ارتباط یوکاوا و ایشیگامی در رمان فداکاری مظنون ایکس نیست.

در آنجا هم جنایت‌‌کار نابغه‌‌ی داستان کنار کارآگاه اعجوبه‌‌ی بین‌‌المللی قرار می‌‌گیرد و چه‌‌بسا در پیدا کردن قاتل به این کارآگاه کمک می‌‌کند. شاید هم درست باشد بگویم در پیدا نکردن قاتل. با این تفاوت که در فداکاری مظنون ایکس مساله بر سر گره‌‌گشایی یک قتل همپای حل یک مساله‌‌ی قدیمی ریاضی اتفاق می‌‌افتد.

فداکاری مظنون ایکس
ادبیات ژاپن

  این مقاله را ۶۱ نفر پسندیده اند

2 دیدگاه در “یک قتل، یک مسأله‌ی ریاضی

  1. رهگذر می گوید:

    متن خوبی است. با تشکر از نویسنده محترم. ذکر یک نکته لازم است که در ابتدای متن آمده قهرمان فیلم ذهن زیبا (ران هاوارد) بوده، درحالیکه او (جان نش) نابغه ریاضیات بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *