صداهایی از چرنوبیل؛ من چرا شبیه دیگران نیستم؟
صداهایی از چرنوبیل نه شاهکار ادبیست که از ذهن خلاق یک نویسنده خوشفکر تراویده و نه متن پژوهشی- تحقیقی که معیارهای علمی امروزی را دارد؛ بلکه تکگویههایی از زبان صدها بازمانده، پزشک، خلبان، پاکسازی کننده، نیروی ارتش و دانشمندان و خبرنگارانِ است که چشمدیدها و سرگذشتهای خود را از انفجار اتمی چرنوبیل بازگو کردهاند. من به عنوان روزنامهنگار که در این سالها سرهای بریدهی زیاد را دیدهام باور دارم که روایت دردهای بشر ناممکن است و دنیای ستمدیدگان را باید خودشان روایت کنند.
صداهایی از چرنوبیل نه شاهکار ادبیست که از ذهن خلاق یک نویسنده خوشفکر تراویده و نه متن پژوهشی- تحقیقی که معیارهای علمی امروزی را دارد؛ بلکه تکگویههایی از زبان صدها بازمانده، پزشک، خلبان، پاکسازی کننده، نیروی ارتش و دانشمندان و خبرنگارانِ است که چشمدیدها و سرگذشتهای خود را از انفجار اتمی چرنوبیل بازگو کردهاند. من به عنوان روزنامهنگار که در این سالها سرهای بریدهی زیاد را دیدهام باور دارم که روایت دردهای بشر ناممکن است و دنیای ستمدیدگان را باید خودشان روایت کنند.
دردها روایت شدنی نیستند، واژهها نمیتوانند اندوه بشر را بازگو کنند، چطور میشود جسم سوختهی یک کودک را روایت کرد که از مادرش میپرسد؛ چرا من شبیه دیگران نیستم؟ زنی که نمیتواند ازدواج کند، مردی که نمیتواند عاشق چشمهای اغواگر یک زن شود و منتظر است که چه زمانی مرگ به سراغش میآید، چطور بدنش میپوسد و حتی کسی به خاکسپاریاش نمیآید.
همه اینها یک پرسش دارند، ما چرا شبیه دیگران نیستیم؟ چرا نمیتوانیم عاشق شویم؟ چرا جسممان میپوسد؟ چرا همه از ما فرار میکنند؟ انگار ترسناکایم، هیولایی که برای دیگر خطرناک و مصیبتبار است. ما کی هستیم؟
«جهان دو بخش دارد، یک طرف ماییم، چرنوبیلیها و طرف دیگر شما ایستادهاید؛ دقت کردهاید، اینجا هیچکس نمیگوید بلاروسی، اوکراینی یا روسی است، ما خودمان را چرنوبیلی مینامیم، ما چرنوبیلی هستیم، من چرنوبیلیام؛ انگار مردم دیگر و ملت نو» مردم که زادهی یک فاجعهی اتمی است، هویت مرگبار که از خشونت و جنگ زاده شده و موجودی که شبیه هیچکس نیست.
آنقدر تشعشع در جسم نازکاش فرو رفته که لبخند را فراموش کرده، عشق را از یاد برده و امید را جاگذاشته است. آرزو میکنند که زودتر بمیرند، گاهی مرگ آرامش بخش است و با گلوله مردن یک امتیاز دستنیافتنی. اکثر سربازان که در چرنوبیل حضور داشتند؛ تجربه جنگ در افغانستان را داشته و برای گسترش کمونیسم به این کشور آمده بودند.
«صداهایی از چرنوبیل؛ تاریخ شفاهی یک فاجعه اتمی» نوشتهی سوتلانا آلکسیویچ در واقع تاریخ ملت چرنوبیلیها را بازگو میکند که بر آنها چه رفته است. روایتی از رنج انسانها که به تعبیر نویسندهاش فقط بازگو کرده و از میانه رنج و مصیبت سفر کرده است، اما من باور دارم که واژهها توانایی حمل مصیبتهای آدمی را ندارند و اندوهی پسربچهای که جسماش سوخته در قالب کلمات نمیگنجد.
باید درد را حس و اندوه را زندگی کرد که بدانی درد چیست و اندوه نفهته در رگهای انسان چرنوبیلی چه معنا دارد. به این جمله توجه کنید: گربهها و اسبها و گاوها را کشتیم و حیوانات زیادی از گرسنگی مردهبودند.
من به عنوان روزنامهنگار که در این سالها سرهای بریدهی زیاد را دیدهام باور دارم که روایت دردهای بشر ناممکن است و دنیای ستمدیدگان را باید خودشان روایت کنند نه روزنامهنگار و ادبیاتپژوه و نویسنده که از بیرون به آنها نگاه میکند.
ما هیچ وقت نمیتوانیم دنیای ستمدیدگان و مصیبتزدگان تاریخ را به گونه باید و شاید بازگو کنیم و اندوه مادری را بنویسیم که پسرش جزغاله شده است. به این فکر کردهاید که چطور باید دردها را روایت کرد و اندوه را به تصویر کشید؟ صدای از چرنوبیل همه حکایت از رنج و جنگ و مصیبت دارد و تصویر از زبان بازماندههای نبرد اتم با انسان که در آن انسان شکست خورده را میبینیم.
صداهایی از چرنوبیل نه شاهکار ادبیست که از ذهن خلاق یک نویسنده خوشفکر تراویده و نه متن پژوهشی- تحقیقی که معیارهای علمی امروزی را دارد؛ بلکه تکگویههایی از زبان صدها بازمانده، پزشک، خلبان، پاکسازی کننده، نیروی ارتش و دانشمندان و خبرنگارانِ است که چشمدیدها و سرگذشتهای خود را از انفجار اتمی چرنوبیل بازگو کردهاند. این کتاب روایت از زبان مردم میکند که در انفجار اتمی چرنوبیل چه گذشته است.
چطور روستاها تخلیه شدند، چطور مردم آواره شدند، چطور زنان و کودکان به یکبارگی مردند و اتم و علم و تکنولوژی با بشر چه کرده است. پاکسازی کننده میگفت وقتی اسبها را میکشتیم؛ نمیتوانستم به چشمهاشان نگاه کنم؛ آنها میدیدند که چطور شلیک میکنیم.
در سال 1986 تاسیسات اتمی چرنوبیل که ساخت شوروی بود در اثر چند انفجار سهمگین تخریب شد که این انفجار بعدها لقب فاجعه تکنولوژیک قرن بیستم را به خود گرفت. مکان مشخص فاجعه چرنوبیل در بلاروس و در شمال منطقه اسمولنسگ موقعیت دارد؛ جایی که هزاران انسان زندگی و خانه خود را از دست دادند و هزاران انسان و جاندار دیگر مردند.
آلکسیوچ خواننده را در عمق چرنوبیل میبرد، صحنهها و تصویرهای شفافتری قاب میکند و برای انسانهای بازمانده و عصر ما یادآوری میکند زیادهخواهی و فزونطلبی چه بر سر نسل بشر میآورد. من به عنوان خواننده این کتاب بارها از خودم پرسیدهام که چرا نوبل ادبیات به این کتاب رسیده است؟ اما به پاسخ درخور و قانعکننده نرسیدهام.
این پرسش به معنای کماهمیت خواندنِ این کتاب است. صداهایی از چرنوبیل در سادهترین توصیفاش یک واقعنگاری از زبان هزاران انسان است که با چرنوبیل رابطه داشتند و نویسنده برای جمعآوری این مطالب زحمات فراوانی بر شانه انداخته است.
اما عنوان برنده نوبل ادبیات به باور من بر شانههای این کتاب سنگینی میکند. آلکسیویج بانی ژانر نوپایی بنام رمان جمعی یا رمان-سند است. این ژانر روایتکننده واقعی زندگی انسانهاست و بیشتر برای به تصویر کشیدن دنیایی واقعی از آن کار گرفته میشود و از سوی دیگر چون درباره یک فاجعه اتمی در شوروی سابق است شاید از دلایلی باشد که عنوان برنده جایزه نوبل را با خود حمل میکند و داوران نوبل را واداشته که به این کتاب نوبل بدهند.
سوتلانا آلکسیویچ از پدر بلاروسی و مادر اوکراینی در ایوانو-فرانکو اوکراین متولد شده و سالها به عنوان روزنامهنگار و واقعنگار در ژانر رمان جمعی یا تکگویه کار کرده است. تابوتهای روئین و چهره غیرزنانه جنگ از مشهورترین نوشتههای او در ژانر رمان جمعی است که به فارسی برگردان شده است. کتاب صداهایی از چرنوبیل؛ تاریخ شفاهی یک فاجعه اتمی را حدیث حسینی به فارسی برگردان و توسط نشر کولهپشتی در 318 صفحه به چاپ رسیده است. البته چندین ترجمه دیگر از آن هم به بازار کتاب آمده.
شاید وقتی این کتاب را میخوانید بارها این پرسش به ذهنتان بیاید که چرا این را میخوانم؟ خواندن سرگذشت ستمدیدگی انسانها چی حرف در اکنون ما دارد؟
«اغلب فکر میکردم حقیقت ساده، حقیقت ماشینی محض؛ بیشتر از یک احساس مبهم، شایعه و خیال به حقیقت نزدیک است. چرا در بازگویی حقیقت احساسات انسانی را پنهان میکنند؟ طرح این احساسات، بیرون کشیدنشان از پس حقایق، چیزیست که مرا مجذوب میکند.
من سعی کردم آنها را پیدا، گردآوری و حفاظت کنم. این مردم چیزی را دیدهاند که برای بقیه مردم هنوز ناشناخته است؛ و من احساس میکردم در حال ثبت آیندهام» (آلکسیویچ، ص 318). آلکسیویچ باور دارد که حقیقت همیشه او را جذب میکرده و برای پیدا کردن تلاش کرده، تلاش کرده و تلاش کرده است. صداهایی از چونوبیل نتیجه تلاشهای خستگیناپذیر این نویسنده بلاروسی است.
صداهایی از چرنوبیل؛ من چرا شبیه دیگران نیستم؟
2 دیدگاه در “صداهایی از چرنوبیل؛ من چرا شبیه دیگران نیستم؟”
خیلی ممنون
عالی بود قاطع بلند کوبند و دقیقا به هدف خورد
سپاس
ممنون و چه خوب