ستونهای زمین
مدتها بود که هر وقت هوس خواندن یک رٌمان خوب به سرم میزد سراغ آثار قدیمی میرفتم و کتاب خوانده شدهای را دوباره مرور میکردم که صد البته لذت خواندن یک اثر تازه را نداشت اما از هیچ بهتر بود. چون تا جایی که بنده اطلاع دارم، یک سالی میشود که ناشران ایرانی که در حوزهی ادبیات داستانی ایران و جهان کار میکنند، همگی یک پا خبرهی جراحی ادبی شدهاند، و در یک دست قلم و در دست دیگر مشغول قورمه، قورمه کردن و به عبارت دیگر پاکسازی و بهینهسازی داستانهای بلند یا کوتاه نویسندگان داخلی یا خارجی هستند.
این تازه در حالی است نویسنده یا مترجم با جان کندن بسیار و خیر و شر کردن فراوان و تا دلتان بخواهد «خودسانسوری و دیگر سانسوری» اثر بخت برگشته را به ناشر سپرده است. ناشر هم که از همان اول سنگ خود را با صاحب اثر واکنده با همان قیچی و قلم که قبلاً عرض شد خدمت اثر رسیده و پس از حذف تمامی حرامیها و جملات و عباراتی که حدس میزده ممکن است به مذاق باریکبین بررس محترم خوش نیاید، و گهگاه جایگزین کردن جملات مناسب به جای عبارات مورد دار اصلی، به خیال خودش یک کار شسته رُفتهی کاملاً پاک به اداره کتاب تحویل داده و سپس با صبر ایوب و اجرای برنامهی «امروز برو، فردا بیا» به انتظار صدور مجوز پیش از چاپ نشسته است. تا اینکه روزی شفاهاً و یا برروی یک برگ کاغذ بینام و نشان خبرش کردهاند که به رغم همهی بریدنها و جرح و تعدیلها، رُمان یا مجموعه داستان «مردود» است و یا آنقدر «مورد» برایش ردیف کردهاند که ناشر خودش کتاب را مردود کرده و از خیر چاپش گذشته است. البته در این میان به ندرت اثری به چاپ رسیده که محصول مشترک ناشر، بررس محترم اداره کتاب و اندکی هم از نویسنده یا مترجم بوده است. این را داشته باشید تا عرض کنم.
میگویند نقد ادبیات در ایران، پیش از آن که تجزیه و تحلیل یک اثر ادبی و بررسی ساخت و فرم و محتوا باشد، نوعی بده، بستانِ رفیقانه یا خصمانه نه با اثر که با صاحب اثر- یعنی نویسنده و مترجم است. دوستی یا دشمنی آنها و گاهی هم با ناشر انگیزه میشود تا کسی از اهل قلم به خود زحمت دهد و کتابی را که رستموار از هفت خان نشر گذشته و به زیور طبع آراسته و یا به قولی پیراسته شده است، سکهی یک پول کند یا به عرش برساند. اما راقم این سطور که از بخت بد خودش هم ناشر است، از همین حالا اعتراف میکند که انگیزهاش از نوشتن این مختصر، رقابت و یا بهتر بگویم حسادت حرفهای است. با اعتراف شجاعانه به این انگیزه که پس از خواندن رُمان بسیار جذاب و پرکشِشِ «ستونهای زمین» اثر «کن فالت» به وجود آمده، باعث شده که نک مدادش را تیز کند و زیر پارهای خطوط کتاب یاد شده را (به خصوص پس از کشف نام ناشر) خط قرمز بکشد و نق بزند که:
قربان برم خدا را، یک بام و دو هوا را !!
اما چون با هر نوع ممیزی در آثار ادبی، آن هم ادبیات جهان که امانت نزد ماست، مخالف است، این خطوط را برای آن نکشیده که زبانم لال اداره کتاب را به اِعمال ممیزی بیشتر در چاپهای بعدی «ستونهای زمین» ترغیب کند، بلکه امیدوار است محک و میزان جدیدی در سال جاری برای بررسی ادبیات داستانی یافته باشد.
بنابراین، به ناشران ادبیات داستانی پیشنهاد میکند که از این پس «ستون های زمین» را به عنوان یک معیار اندازهگیری برای بررسی به اداره کتاب ببرند و ضمن عرض تبریک به ناشر محترم برای چاپ چنین رمان حجیم (سه جلدی-1423 صفحه) و در عین حال بسیار جذاب و خواندنی، که در آن از حذف و بریدنهای اثر خراب کن نشانی نیست، از مسئولین آن اداره بخواهند که دست کم درباره تمام کتابهای رمان و داستان کوتاه، همین روش اعمال شود.
زیرا راقم این سطور بعد از مدتها یک رمان جدید خوانده که در آن از تغییر و تبدیلهای تکان دهنده و بهتآور اثری نیست. کتابی که وقتی آن را به دست بگیرید، تا به پایان نرسانید به زمین نخواهید گذاشت.
کن فالت نویسندهی توانای رمان های تخیلی او اکثراً وجود خارجی نداشته و صرفا زاییدهی ذهن خلاق و پرتوان نویسنده هستند، اما زمینهی واقعیت تاریخی که او برای خلق داستان از آن بهره میگیرد به اثر او جنبهی روایی میدهد و به خواننده کمک میکند که قهرمان را در فضا و مکان واقعی حس کند و با آن رابطه برقرار نماید. هنر فالت در تلفیق تخیل و واقعیت ستودنی است، اما جذابیت نوشته نشأت گرفته از قلم توانای این نویسنده انگلیسی است که حتی آثار مستند او نظیر «پرواز عقابها» و «چشم سوزن» را نیز شامل میشود.
فالت در رُمان بلند «ستونهای زمین» جنبهی دیگری از توانایی داستاننویسی خود را به نمایش میگذارد و آن، احاطهی بیتردید نویسنده به هنر به ویژه معماری و حجاری قرون وسطای اروپا است که گویا مشغله ذهنی نویسنده در تمام زندگی ادبیش بوده است. تمامی ساختار رُمان سه جلدی ستونهای زمین حول محور ساختن کلیسای جامع شهر سالزبوری در جنوب انگلستان است که همچون نمونههای مشابه واقعی، ساختن آن بیش از نیم قرن به طول میانجامد.
زمان، قرن دوازده میلادی و یکی از پرحادثهترین ادوار تاریخی انگلستان است. در انگلستان و از قرن یازده میلادی به بعد کلیساهای جامع تنها بناهای مذهبی نبودند بلکه معنا و مفهوم شهرنشینی به شمار میآمدند. وجود کلیسای جامع ناحیهای را به شهر (CITY) تبدیل میکرد و برای شهروندان امکان برخورداری از مواهب اقتصادی بسیار و رونق داد و ستد و پیشرفت حرفه و صنعت را به ارمغان میآورد. درگیری قدرتهای مذهبی برای در اختیار گرفتن اداره کلیسای جامع و فئودالهای منطقه جهت برخورداری از امتیازهای اقتصادی که در حُسن جوار کلیسای جامع پدیدار میشد و در «ستونهای زمین» با توانایی هوشمندانه تصویر شده است، ارزش این اثر را تا حد یک رُمان جامعهشناسانه بالا میبرد. درگیری دربار و کلیسا، جنگهای سی ساله میان مدعیان تاج و تخت که سراسر انگلستان به خصوص نواحی جنوبی و دره نیوهمشایر را در خطر نابودی قرار داد و حماسه مرگ توماس بِکت، واقعیتهای تاریخی است که در کتاب با ظرافت خاص داستانگونه بنا شده است و همان بستر واقعی را که بخشهای تخیلی کتاب بر روی آن شکل گرفتهاند، میسازد.
در کنار ساخت و ساز جامعهشناسانه و تاریخی ماجراهای هیجان انگیز قهرمانی و عاشقانه و عاطفی که با قلم توانای فالت در کمال زیبایی و جاذبه بیان شدهاند، یک اثر خوب و به یاد ماندنی تقدیم خواننده میکند. هر چند ترجمه کتاب ایدهآل نیست و اندکی بوی ترجمه میدهد اما به نظر میرسد اشکال اصلی در فقدان ویرایش اساسی اثر پس از ترجمه باشد. زیرا مترجم از عهده ترجمه قسمت مشکل به خوبی برآمده و در استفاده از واژگان مناسب به خصوص در قسمت های مربوط به معماری و هنر تذهیب و حجاری موفق بوده است اما به گمان من، توفیق اساسی کتاب در برگرداندن فارسی، مرهون نجات از طریق ممیزی بوده و بس. تا نظر شما با اداره کتاب چه باشد.