نمایشنامه خاطرات هنرپیشه نقش دوم
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
بزودیبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
ایران کتاب 30book انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودیبهرام بیضایی «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» را سال 1362 و در نشر دماوند منتشر کرد. در این نقد کوتاه مرتضی ثقفیان به اصلیترین ویژگیهای این نمایشنامه اشاره میکند. بیضایی در پیشدرآمد نمایشنامه نوشته بود: «در تابستان 1358، در فرصت کوتاهی که به دست آمده بود، نویسنده کوشیده طرح این نمایشنامه را پایه یک کار گروهی و آفرینشی بازیگران قرار دهد ولی بازیگران در صحنههای دیگری مشغول بازی بودند.»
خاطرات هنرپیشه نقش دوم
نویسنده: بهرام بیضایی
ناشر: روشنگران و مطالعات زنان
نوبت چاپ: ۵
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۰۰
شابک: ۹۷۸۹۶۴۱۹۴۱۴۱۵
بهرام بیضایی «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» را سال 1362 و در نشر دماوند منتشر کرد. در این نقد کوتاه مرتضی ثقفیان به اصلیترین ویژگیهای این نمایشنامه اشاره میکند. بیضایی در پیشدرآمد نمایشنامه نوشته بود: «در تابستان 1358، در فرصت کوتاهی که به دست آمده بود، نویسنده کوشیده طرح این نمایشنامه را پایه یک کار گروهی و آفرینشی بازیگران قرار دهد ولی بازیگران در صحنههای دیگری مشغول بازی بودند.»
خاطرات هنرپیشه نقش دوم
نویسنده: بهرام بیضایی
ناشر: روشنگران و مطالعات زنان
نوبت چاپ: ۵
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۰۰
شابک: ۹۷۸۹۶۴۱۹۴۱۴۱۵
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
بزودیبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
ایران کتاب 30book انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودینمایشنامه خاطرات هنرپیشه نقش دوم
موهبت و ذوالفقار برای پیدا کردن کار به تهران میآیند و پس از دربهدریهای بسیار به وسیله ایادی دولت اجیر میشوند تا با گروهی دیگر در قالب کارگران، دانشجویان، معلمین و … تظاهرات و میتینگهای فرمایشی برگزار کنند یا به تظاهرات مخالفین دولت حمله کنند.
آنها با بلقیس، زنی که جزو همین اجیرشدههاست آشنا میشوند. او به موهبت و ذوالفقار کمک میکند تا بتوانند در محلهای فقیرنشین نزدیک آلونک خودش اتاقی اجاره کنند. ذوالفقار به بلقیس علاقهمند میشود. اما این علاقه هیچگاه صریحاً مطرح نمیگردد. موهبت نیز به گونهای متفاوت این علاقه را در خویش احساس میکند.
در تظاهراتی که توسط دانشجویان برگزار میشود دختری دانشجو کشته میگردد. بلقیس با در آغوش کشیدن جسد دختر و ابراز حس مادری به او، دستگیر میشود ولی پس از آزادی نه تنها به گروه اجیرشدهها باز نمیگردد بلکه با پولی که سالها برای پسانداز آن دست به هر کاری زده است، برای افرادی که در میتینگهای مخالفین دولت شرکت میکنند، نان و خرما تهیه میکند.
موهبت نیز که خانوادهاش به تهران آمدهاند از گروه اجیرشدهها بیرون میآید و مشغول کار در یک کارگاه موزاییکسازی میشود. ذوالفقار که از طرفی سردسته گروه اجیرشدههاست و از طرفی به بلقیس و موهبت علاقهمند است، دچار دوگانگی میشود و هنگامی که اجیرشدهها به تظاهرات معلمین حمله کردهاند در حالیکه پرچم معلمین را به دوش میکشد گلوله میخورد و کشته میشود…
***
بهرام بیضایی در نمایشنامه «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» نیز همان تکنیکی را به کار گرفته است که در نمایشنامه «مرگ یزدگرد» به اوج خود رسیده بود. نمایشنامه با مونولوگی آغاز میشود که موهبت روایت آمدن خود و ذوالفقار را به تهران و ماجراهایی که بر آنها گذشته و مرگ ذوالفقار را در آن شرح میدهد؛ روایتی که به طور مرتب بازی میشود، بازیهایی که از دل بازیهای دیگر بیرون میآیند.
زمان و مکان و حوادث از ترتیب خاصی برخوردار نیستند: گذشته، حال و آینده مدام جا عوض میکنند. مکانها نیز، ولایت، تهران (محله فقیرنشین، دانشگاه، خیابانها و…) جایشان را به راحتی به هم میسپارند بدون اینکه سرنخ حوادث گم شود یا سکتهای در کار ایجاد گردد و این را باید مدیون تکنیک موفق بیضایی دانست.
زبان نمایشنامه خاطرات هنرپیشه نقش دوم از ویژگی خاصی برخوردار است که در این میان میتوان به صحنهای بودن کلام و موفقیت نمایشنامهنویس در ایجاد لحنهای مناسب برای اشخاص نمایشنامه اشاره کرد. نکته دیگری که جای بحث دارد نگرش بیضایی به مسائل اجتماعی است. بیضایی در این نمایشنامه همه انسانها را بازیگرانی مینمایاند که برای آمدن به روی صحنه کارگردانی میشوند؛ چه گروه اجیرشدهها، چه کارگران، چه معلمین و دانشجوبان و…
اگر ذوالفقار پرچم معلمین را بر دوش میکشد و کشته میشود فقط و فقط نقش خویش را در قالب معلم به پایان میبرد و موهبت که مدتی است در کارگاه موزاییکسازی مشغول به کار بوده است برای شرکت در راهپیمایی میگوید: «من باید میرفتم کارگاه. قرار بود صاحبکار تصمیم بگیره که ما چهار تا کارگر صنفی حرکت میکنیم یا فردی. قرار بود بفهمیم ما اصلا کارگریم یا چیز دیگر.»
یعنی موهبت کارگر را نیز، صاحبکار است که کارگردانی میکند یا اصلا به او میگوید که چه کاره است. بیضایی در این نگرش تا آنجا پیش میرود که در سرودی که در پایان نمایشنامه آمده است این تفکر را بر تمام جزئیات زندگی تعمیم میدهد. وی هم چنین در پیشدرآمدی بر نمایشنامه مینویسد؛
«در تابستان 1358، در فرصت کوتاهی که به دست آمده بود، نویسنده کوشیده طرح این نمایشنامه را پایه یک کار گروهی و آفرینشی بازیگران قرار دهد ولی بازیگران در صحنههای دیگری مشغول بازی بودند.»
ظاهرا آقای بیضایی گاهی زندگی را با بازی عوضی میگیرند.