داستان یا ناداستان؛ مسئله این نیست
«تغییر» آنقدر فراگیر است که میتواند هم داستان باشد، هم ناداستان، هم خودزندگینامه، هم رمان، هم جستارِ روایی، هم تاریخنگاریِ کشورِ چین در دورهای مهم، که یکی از اساسیترینِ مؤلفههای مشترک در آن دوران و در جایجای این متن، تغییر است. تغییر از ترجمهی انگلیسیِ کتابی با عنوان «Change» ترجمهی هوارد گلدبارت به فارسی برگردان شده است، تغییر از ترجمهی انگلیسیِ کتابی با عنوان «Change» ترجمهی هوارد گلدبارت به فارسی برگردان شده است،، روایتگر تغییراتِ سیاسی و اجتماعیِ چین بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۲۰۰۹ است، که مو یان آنها را در قالب داستانهایی خواندنی به تصویر کشیده است
«تغییر» آنقدر فراگیر است که میتواند هم داستان باشد، هم ناداستان، هم خودزندگینامه، هم رمان، هم جستارِ روایی، هم تاریخنگاریِ کشورِ چین در دورهای مهم، که یکی از اساسیترینِ مؤلفههای مشترک در آن دوران و در جایجای این متن، تغییر است. تغییر از ترجمهی انگلیسیِ کتابی با عنوان «Change» ترجمهی هوارد گلدبارت به فارسی برگردان شده است، تغییر از ترجمهی انگلیسیِ کتابی با عنوان «Change» ترجمهی هوارد گلدبارت به فارسی برگردان شده است،، روایتگر تغییراتِ سیاسی و اجتماعیِ چین بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۲۰۰۹ است، که مو یان آنها را در قالب داستانهایی خواندنی به تصویر کشیده است
اگر نام شخصیت اصلیِ کتابِ «تغییر» نوشتهی مو یان، نویسندهی چینی، مو یان نبود، میشد آن را در زمرهی ناداستان و خودزندگینامه طبقهبندی کرد؟ یا اگر نویسنده جایی در فصل اول پرانتز باز نمیکرد که
«اگر در حال خواندنِ این متن هستید، لطفاً مرا به خاطر پرچانگیام ببخشید. سر من پر است از این خاطراتِ درهمآمیخته و اصلاً فصدِ نوشتنِ همهی آنها را ندارم. خودشان سر خود سرریز میشوند.» (صفحه ۲۳)،
همچنان میشد گفت که فصلهای مختلفِ این کتاب جستارهایی رواییاند که در قالب خاطره نوشته شدهاند. شاید میشد، شاید هم نه. ولی به نظرِ من داستان یا ناداستان بودنِ این کتاب مسئلهی مهمی نیست. «تغییر» آنقدر فراگیر است که میتواند هم داستان باشد، هم ناداستان، هم خودزندگینامه، هم رمان، هم جستارِ روایی، هم تاریخنگاریِ کشورِ چین در دورهای مهم، که یکی از اساسیترینِ مؤلفههای مشترک در آن دوران و در جایجای این متن، تغییر است.
«تغییر» نووِلایی است خواندنی با داستانهایی که نویسنده به لطفِ تواناییِ چشمگیرش در روایتگری، آنها را طوری برای خواننده تعریف میکند و پیش میبرد که به سختی میتوان دنبال نکردشان و در پی اتفاقات بعدی و سرانجام و عاقبت شخصیتها نبود. این کتاب اولین بار در مجموعهای با عنوان «کمونیسم چه بود» در سال ۲۰۱۰ توسط انتشاراتِ دانشگاه مطبوعاتِ شیکاگو منتشر و سال گذشته با ترجمهی سیمین زرگران توسط نشر چشمه وارد بازار کتاب کشور شد. البته همانطور که در بخش مشخصات کتاب اشاره شده، ترجمهی فارسیِ دیگری از کتاب هم موجود است.
ولی نویسندهی این یادداشت، فقط ترجمهی اشارهشده را خوانده و امکان و قصدِ مقایسهی این دو ترجمه در این یادداشت وجود ندارد. هرچند اشارهی اجمالی به این نکته را لازم میدانم که ترجمهی سیمین زرگران ترجمهای روان است که بدون شک به حفظ جذابیت روایتهای کتاب برای خوانندهی فارسیزبان کمک میکند.
تغییر از ترجمهی انگلیسیِ کتابی با عنوان «Change» ترجمهی هوارد گلدبارت به فارسی برگردان شده است، و همانطور که از نام آن برمیآید، روایتگر تغییراتِ سیاسی و اجتماعیِ چین بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۲۰۰۹ است، که مو یان آنها را در قالب داستانهایی خواندنی به تصویر کشیده است. داستانی که از کودکی او و اخراج غیرموجهاش از مدرسه آغاز میشود و در جایی به پایان میرسد که یان دیگر نویسندهای مشهور است و برای داوریِ مسابقاتِ اجرای اپرای مائوچیانگ به چین دعوت شده است.
قرار گرفتنِ نسخهی اصلیِ کتاب در مجموعهی «کمونیسم چه بود» شاید باعثِ این گمان شود که تغییر نوشتاری سیاسی است. ولی چنین نیست. البته همانطور که اشاره شد یان در این کتاب توجهی ویژه به تغییراتِ سیاسیِ کشورش، مخصوصاً حزب کمونیست دارد، ولی با توجه به سابقهی نویسندگیِ او و وجودِ عناصری همچون تعلیق، شخصیتپردازی، و از همه مهمتر روایتگری و قصهگویی، تغییر بدونِ شک بیش و پیش از هر چیز، متنی ادبی است.
همانطور که در ابتدای این یادداشت اشاره شد، تغییر را به سختی میتوان در قالب و ژانرِ مشخصی قرار داد. ولی به هر حال این کتاب حاصلِ خاطرات و مشاهدات مو یان است، و حتی با وجود این که نویسنده با چیرهدستی کاری کرده که این کتاب از خاطرهنگاریِ صرف و شخصی، که ممکن است جذابیتی برای خواننده نداشته باشد و اصطلاحاً چیز خاصی به او ندهد، فراتر برود و برعکس بسیار جذاب باشد و چیزهای زیادی برای طیفی گسترده از خوانندگان داشته باشد، نمیتوان منکر این موضوع شد که تغییر خودزندگینامه است.
حتی اگر تمام ویژگیهای یک نوولا یا رمانی کوتاه را داشته باشد. ولی سؤال مهم شاید این باشد که نویسنده چه کرده که این خاطرهنگاری تا این حد فراگیر شده که هم میتواند در ژانرهای گوناگون طبقهبندی شود و هم اینقدر خواندنی باشد، و در نهایت خودِ کتاب و داستانهایش باشند که اهمیت دارد و میدرخشد، نه ژانر و قالبی که در آن قرار میگیرد.
به هر حال مو یان نویسنده است. تحصیلات او در زمینهی نویسندگی خلاق بوده و روایتگری و ایجاد تعلیق و جذبِ مخاطب را بلد است، و بخشی از این جذابیت و فراگیری، به داستانهای خواندنیای برمیگردد که روایت میکند؛ داستانهایی که مثل هر داستانِ خوبی شخصیتپردازی، فرازوفرود، تراژدی، و البته طنزی بینظیر دارند. طنزی که گاهی فقط به موقعیتی خاص برمیگردد، گاهی شخصیتپردازی میکند و گاهی اشاره به موضوعات فرهنگی و اجتماعی دارد. گاهی بسیار تلخ است و گاهی بهغایت شیرین.
اما جذابیت و فراگیریِ تغییر فقط به قصهگوییِ آن برنمیگردد و یکی دیگر از این جذابیتها به نظر من این است که میدانیم مشغولِ خواندنِ خاطراتِ یک نویسندهایم، و همین جذابیتِ داستان را بیشتر هم میکند. اما باز هم به همان سؤال قبلی برمیگردم؛ این جذابیت چطور به دست آمده و نویسنده برای ساختن و پرداختن آن جدا از قصهگویی و بهرهگیری از طنزی فوقالعاده چه کرده است.
در خاطرهنگاری – حتی در بهترین انواع آن که قصهگوست و تا حد زیادی به رمان و داستان نزدیک میشود – معمولاً روایت به شیوهی اول شخص است و نویسنده خاطراتش را برای خواننده تعریف میکند.
دیگر بستگی به خلاقیت و تجربهی نویسنده دارد که تا کجا بتواند از خود فاصله بگیرد و روایت را از سطح ذهنی به سطح عینی ببرد و کاری کند که برای خواننده هم جذابیت داشته باشد و موضوع و مضموناش نهفقط شخصی که جهانی و فراگیر باشد، یا اینکه در همان سطح ذهنی بماند و از خود فاصلهی چندانی نگیرد و بیشتر به خاطره نزدیک باشد تا داستان؛ بیشتر روایتگر واقعیتها و بدیهیات باشد، تا بسطدهندهی ایدهها و ترکیبشان بهطور منطقی و باورپذیر با تخیل. ولی در هر دو صورت راوی «من» است و برای ما – خواننده – روایت میکند.
در «تغییر» هم داستان از همین قرار است، و راوی و شخصیتِ اصلی خود مو یان است. ولی سه شخصیت مهم و تأثیرگذار دیگر در داستان و زندگیِ او وجود دارند، که نویسنده با ظرافت، بهمنظورِ روایت کردن، از آنها بهره میگیرد. هی ژیوو و لو وِنلی دوستان و همکلاسیهای مدرسهاش که تا پایان داستان حضوری پررنگ و تأثیرگذار دارند، و شخصیت بیجان، ولی بسیار جاندارِ گاز ۵۱؛ کامیون پدر لو ونلی، که پسرها شیفتهی سرعت و قدرتِ آناند، و البته برای مو یان و هی ژیوو بهانهای است برای دوست داشتنِ خودِ لو.
کتاب با این جمله آغاز میشود: «درستش این بود وقایعی را نقل کنم که بعد از سال ۱۹۷۹ اتفاق افتادهاند، اما افکارم مدام مرا به زمانهای دورتر، به بعدازظهری پاییزی در سال ۱۹۶۹ میکشاند.» (صفحه ۱۱) و بعد از توصیفی از طبیعت در آن روز، نویسنده اینطور ادامه میدهد: «همین که به اینجا میرسم نمیتوانم از افکارم جدا شوم. خاطراتم ترکیبی از «منِ» آن روزهاست، پسری تنها که از مدرسه بیرونش انداختهاند، اما سروصدای حیاط مدرسه او را دوباره به سمتِ خودش میکشد.» (همان صفحه).
مو یان با این گشایش، هم خواننده را در این تعلیق فرو میبرد که چرا راوی را از مدرسه بیرون انداختهاند و سرانجام کارش به کجا میرسد، و هم اینکه بر اهمیت زمان و حافظه در این کتاب تأکید و مشخص میکند که نویسنده-راوی سالها بعد در حال به یاد آوردنِ خاطرات گذشته است و انگار هرچه را به یاد میآورد، مینویسد و خواننده را با خود همراه میکند، و این شیوهی روایت کردن بر جذابیت داستان میافزاید. یا در جایی دیگر باز نویسنده به شرح حال بودنِ این کتاب اشاره میکند و چنین مینویسد:
«…در حالی که این شرح حال و خاطره است و اگر همهی آن چیزی که مینویسم بر اساس مندرجات تاریخی صحیح نیست، به این خاطر است که بعد از آن سالها حافظهام کمی دچار رخوت شده است.» (صفحه ۲۲). باز هم تأکید نویسنده بر اهمیت حافظه. ولی این مرتبه نکتهای دیگر هم اهمیت پیدا میکند؛ نویسنده اذعان میکند که همهچیز را بهطور کامل به یاد نمیآورد و ظاهراً حفرههایی در حافظهی او به وجود آمده که بهتنهایی قادر به پر کردنِ آنها نیست.
شاید هم این شگرد مو یان است، و موضوع حافظه و حفرههای موجود در آن را پیش میکشد تا تعلیق و جذابیت داستاناش را بیشتر کند.
اما جواب سؤالی که کردم. مو یان برای اینکه خاطراتش ملالآور نباشند و روایتِ منِ راوی گزارشی نشود و تکصداییِ او خواننده را خسته نکند، سه شخصیتِ تأثیرگذار در زندگیاش را در فصل اول معرفی میکند و در فصلهای بعد بارها سراغشان میرود. مثلاً در همان آغاز کتاب گاز ۵۱ را چنین معرفی میکند: «چیز دیگری که لو ونلی را حتی جذابتر هم میکرد، این بود که پدرش رانندهی کامیون گاز ۵۱ مزرعهی اشتراکی بود که به چشم ما مثل برق تندرو بود و به طرز چشمگیری پرابهت. آن روزها رانندهکامیونها یک قدم با سلطنت فاصله داشتند.» (صفحه ۱۴)
که به نوعی معرفی لو ونلی و بیانگرِ علاقهی راوی به او نیز است. نویسنده در فصلهای بعد، گاهی داستان را در دیدار و گفتگو با هی ژیوو، لو ونلی، و حتی گاز ۵۱ که چند سالی است.
هی ژیوو آن را از پدر لو خریده، از زبان این شخصیتها روایت، و حفرههای حافظهاش را پر میکند. مو یان بهواسطهی این تمهید، با ظرافت، از خود (همان منِ راوی) فاصله میگیرد و با ایجادِ چندصدایی در روایت بر جذابیت داستانِ خاطراتِ زندگیِ خود و تغییراتِ اجتماعی و سیاسیِ کشورش میافزاید، و با چیرهدستی از تعریف کردنِ صرفاً خاطرات فاصله میگیرد، و متنی خواندنی و فراگیر با عنوانِ تغییر خلق میکند که در هر قالب و ژانری که قرارش دهیم، خواندناش باعث به وجود آمدنِ تغییر در حالوهوا یا اندیشهی خواننده میشود، و لذتی فراوان به او میدهد.