خواندنی و دیدنی، با ترجمهی شتابزده
فرانتس کافکا: انسان زمان خود و زمان ما (۲۰۱۷) دریچهای است برای ورود به دنیای این نویسندهی نامدار، کتابی کمحجم و مصور که خوانندهی نهچندان آشنا با کافکا را، بیآنکه بترساند یا (بهقول مترجم) گرفتار «جملات کشدار و ثقیل» کند، با شخصیت، خانواده، سبک زندگی، و مهمترین کارهای او آشنا میکند. کتاب، همان اندازه که خواندنی است، «دیدنی» هم هست. درواقع، سهم تصویرگر (رناتا فوچیکوا) اگر بیش از سهم نویسنده (رادک مالی) نباشد، کمتر هم نیست؛ اغلب صفحههای کتاب مصور است و بسیاری از آنها هم کاملاً به تصویرسازیهای سیاهوسفید فوچیکوا، با حالوهوای «کافکایی»، اختصاص یافته.
فرانتس کافکا: انسان زمان خود و زمان ما (۲۰۱۷) دریچهای است برای ورود به دنیای این نویسندهی نامدار، کتابی کمحجم و مصور که خوانندهی نهچندان آشنا با کافکا را، بیآنکه بترساند یا (بهقول مترجم) گرفتار «جملات کشدار و ثقیل» کند، با شخصیت، خانواده، سبک زندگی، و مهمترین کارهای او آشنا میکند. کتاب، همان اندازه که خواندنی است، «دیدنی» هم هست. درواقع، سهم تصویرگر (رناتا فوچیکوا) اگر بیش از سهم نویسنده (رادک مالی) نباشد، کمتر هم نیست؛ اغلب صفحههای کتاب مصور است و بسیاری از آنها هم کاملاً به تصویرسازیهای سیاهوسفید فوچیکوا، با حالوهوای «کافکایی»، اختصاص یافته.
فقط چهار سال مانده است تا یک قرن از درگذشت فرانتس کافکا (۱۸۸۳ ـ ۱۹۲۴) بگذرد، ولی نهتنها نوشتههای او کهنه نمیشود، بلکه کتابهای تازه و متنوعی هم دربارهاش، برای طیفهای گوناگون خوانندگان، منتشر میشود.
فرانتس کافکا: انسان زمان خود و زمان ما (۲۰۱۷) دریچهای است برای ورود به دنیای این نویسندهی نامدار، کتابی کمحجم و مصور که خوانندهی نهچندان آشنا با کافکا را، بیآنکه بترساند یا (بهقول مترجم) گرفتار «جملات کشدار و ثقیل» کند، با شخصیت، خانواده، سبک زندگی، و مهمترین کارهای او آشنا میکند. کتاب، همان اندازه که خواندنی است، «دیدنی» هم هست.
درواقع، سهم تصویرگر (رناتا فوچیکوا) اگر بیش از سهم نویسنده (رادک مالی) نباشد، کمتر هم نیست؛ اغلب صفحههای کتاب مصور است و بسیاری از آنها هم کاملاً به تصویرسازیهای سیاهوسفید فوچیکوا، با حالوهوای «کافکایی»، اختصاص یافته.
روایت نویسنده هم گرم و صمیمانه است، سرراست و خالی از رودهدرازی و حاشیهپردازی. رادک مالی، در جایجای کتاب، بهمناسبت، تکههای جذابی از نوشتههای کافکا برگزیده و نقل کرده است، بهویژه از یادداشتهای شخصی او یا نامههایی که برای نزدیکانش مینوشته. بنابراین، میشود گفت با روایتی «دستاول» سروکار داریم که خواننده را با شیوهی نوشتن و اندیشیدن کافکا هم، تاحدودی، آشنا میکند.
مزیت دیگر کتاب هم معرفی پنج نوشتهی معروف کافکاست، چهار داستان کوتاه («حکم»، «مسخ»، «برگ قدیمی»، «هنرمند گرسنگی») و یکی دیگر از نوشتههای مشهورش: نامه به پدر.
این معرفیهای مصور، با فاصلههای مناسب از هم و به فراخور مباحث کتاب، طوری لابلای وقایع زندگی کافکا چیده شده است که خواندن کتاب را جذابتر میکند، کتابی که کافکا را «معروفترین شهروند پراگ» معرفی میکند، پس عجیب هم نیست که با وصف پراگ و تاریخچهی اقامت یهودیان در آن آغاز شود و با تأثیرات کافکا بر فرهنگ و ادبیات چک، و پراگِ این روزگار به پایان برسد.
معلوم است که کتاب حاصل پژوهشی درازدامن در زندگی و نوشتههای کافکاست، اما هوشمندی نویسنده در انتخاب فرمِ فروتنانه و زبان خودمانی است که خواندنیاش میکند، و البته در تصویری که از کافکا ساخته و کوشیده است او را انسانی مثل انسانهای دیگر معرفی کند، با خصوصیاتی که برخی از آنها را در خود یا اطرافیانمان سراغ داریم: مردی دوستدار ورزش و سینما، عاشق سفرهای هوایی و دریایی، که با چای و قهوه هم، مثل الکل و سیگار، میانهای ندارد (ص ۳۸).
دربارهی حلقهی پراگ، ماکس برود، و چهار زنی که هرکدام زمانی درحکم معشوقهی کافکا بودهاند هم اشارات مختصر و مفیدی در کتاب هست، مثلاً داستان معروف نامههایی که کافکا از قولِ عروسکی گمشده برای دختربچهای که صاحبش بوده مینوشته است تا او را تسلی دهد. چنانکه در کتاب میخوانیم، این ماجرا فقط یک راوی دارد (چهارمین و آخرین زن از زنان محبوب کافکا) و معلوم نیست واقعی باشد.
کتاب، کمتر از سه سال پس از انتشار در چِک، از زبان اصلی (زبان چک) به فارسی برگردانده و منتشر شده است. مترجمش سالهاست در پراگ زندگی میکند و زبان چک را بهخوبی میشناسد؛ در ترجمه و نوشتن هم تازهکار نیست.
متن فارسی، درمجموع، ساده و مفهوم است و جملههای معیوبش زیاد نیست، ولی مترجم انگار فقط در قید برگرداندنِ معنای جملهها بوده و چندان به بهتر و خوشخوانتر کردن نثرش اعتنا نکرده است. این نقص در برگرداندنِ نقلقولهای کافکا و در ترجمهی داستانها بیشتر به چشم میآید، جاهایی که انتخاب دقیقترین و مناسبترین تعبیر اهمیت دوچندان دارد.
از چهار داستانی که در کتاب معرفی شده، چند ترجمهی فارسی موجود است (از معروفترینها شاید نزدیک به ۱۰ ترجمهی مختلف در کتابها و مجلههای قدیم و جدید). مترجم میتوانست، اگر نه تمام ترجمهها، دستکم دو یا سه ترجمه از هر داستان را بخواند و با یکدیگر بسنجد و از حاصل کوششهای پیشینیان بهره بگیرد، یا حتی عین ترجمههای دیگران را، با ذکر مأخذ، نقل کند.
ترجمهی کتاب از زبان اصلی، در کنار تمام مزایایش، خالی از اشکال نبوده است؛ درست است که خود کافکا اهل چک بوده اما دستکم «کافکای نویسنده» آلمانیزبان بوده و داستانهایش را به آلمانی نوشته است، پس برگرداندن نامها مطابق تلفظ چک برای خوانندهی فارسیزبان درست نیست، چون فارغ از غرابت و دشواری تلفظها با ضبطهای اصلی (نوشتهی خود کافکا) هم مطابقت ندارد.
مثلاً نوشتن نام شخصیت اصلی داستان مسخ بهصورت «رهورژ» (آن هم بدون حرکتگذاریای که نشان بدهد چطور بخوانیمش) هیچ توجیهی ندارد، چون همان «گرِگور» به تلفظ آلمانیاش نزدیکتر است. از آن بدتر، نام شخصیت اصلی رمان امریکا «چارلز» ترجمه شده اما صورت اصلی (آلمانی)اش «کارل» است.
آسمان به زمین نمیآید، ولی بسیاری از محققان و منتقدانی که رمانهای کافکا را بررسی کردهاند، از این نکته که نامهای شخصیتهای اصلی هر سه رمان (مثل اسم خود «کافکا») باK (تلفظ آلمانی: «کا») شروع میشود، نتیجه گرفتهاند شخصیتهای داستانی کافکا بیشباهت به خود او نیستند و نویسنده از وقایع زندگیاش در پرداختن آنها الهام گرفته است.
کتاب، با تمام ایجازش، شاید برای خوانندهی اهل چک خالی از ابهام نباشد ولی لااقل برخی مطالبش برای خوانندهی فارسیزبانِ ناآشنا با کافکا توضیح میخواهد. مترجم در کل کتاب فقط یک توضیح (دربارهی ترجمهی عنوان داستان کوتاه «حکم») از خودش افزوده و در آن هم مرتکب اشتباهی فاحش شده است: «در ترجمههای فارسی، Ortel [احتمالاً عنوان داستان به زبان چک] “محاکمه” ترجمه شده، که تااندازهای نارسا و خارج از مضمون داستان است» (ص ۲۲).
محاکمه (Der Prozess) عنوان اولین رمان کافکاست و «حکم» (Das Urteil) عنوان داستان کوتاهی که کافکا دو سال قبل از آن رمان نوشته است. این دو داستان را مترجم یکی پنداشته و عجیبتر آنکه در فصل معرفی رمانهای کافکا (ص ۹۲) هم محاکمه را همان حکم ترجمه کرده است، بیاعتنا به خلاصهی چندسطریِ رمان در همان صفحه که ماجرایش با آن داستان کوتاه (صص ۲۴ ـ ۲۹) بکلی فرق میکند. اینها نشان میدهد مترجم، علاوه بر آنکه چندان با نوشتههای کافکا آشنا نبوده، کار را چنان ساده گرفته که حتی به قرائن موجود در متن هم، برای اصلاح خطاهایش، توجه کافی نکرده است.
ناشر معتبر و خوشنام هم، هرچند در چاپ تصویرها سنگ تمام گذاشته، اهتمام کافی به متن نداشته است. تعداد خطاهای چاپی بیش از آن است که برای متنی با این حجم (کمتر از ۵۰ صفحه متن خالص) قابل گذشت باشد. خطا و آشفتگی در ضبط نامهای خاص هم نشان میدهد کتاب نهتنها از ویرایش که حتی از نمونهخوانیِ درست هم بیبهره بوده است.
نامهای بسیاری از شهرها و شخصیتها، در سراسر متن، یکدست نیست، مثلاً اسم خواهر محبوب کافکا به صورتهای «اتلا» (۳۲)، «اتو» (۴۰)، «اوتلیه» (۴۲)، «اوتیله» (۴۳)، «اوتو» (۶۸)، و «اتل» (۶۸) ثبت شده است. احتمالاً یکی از صورتها نام خودمانی و یکی دیگر هم نام اصلی اوست، ولی بهجای دو اسم با شش اسم روبهروییم، یعنی کار از «دودستی» گذشته و به «ششدستی» رسیده است.
از آشفتگیهای متعدد دیگر که بگذریم، آوردن ضبطهای اصلی در خودِ متن، داخل پرانتز، هم خواننده را آزار میدهد. مصور بودن کتاب البته پانوشت دادن را سخت میکند، اما چارهاش این نیست که در هر صفحه چند اسم عجیب و غریب، آن هم با حروف ناآشنای زبان چک، بیاوریم. ممکن است برخی مصوتهای زبان چک را نشود با حرکتگذاری (فتحه و کسره و ضمه و علامت سکون) نشان داد، اما تا حد ممکن باید از همین علامتها بهره گرفت، وگرنه روشن است خوانندهای که زبان چک نمیداند شیوهی تلفظ اسامی را از روی ضبط اصلی نمیفهمد.
مشکل چنددست بودن نامها بهراحتی، با تنظیم نمایه، برطرفشدنی است. در فرایند استخراج و تنظیم نمایه، آشفتگیها بهچشم میآید و میشود یکدستشان کرد. در نمایهی چنین کتابهای کمحجمی، ضبط اصلی اسمها را هم میتوان در کنار شمارهی صفحه آورد تا متن فارسی چشمنواز بماند.
فرانتس کافکا: انسان زمان خود و زمان ما، با تمام این حرفها، کتاب بدی نیست؛ هم از تصویرهایش لذت میتوان برد هم متنش به کار خوانندهی ناآشنا با کافکا میآید، اما فایدهاش با ویرایش اساسی در چاپهای بعد بیشتر میشود.
#کافکافرانتس کافکا (زاده ۳ ژوئیهٔ ۱۸۸۳ – درگذشته ۳ ژوئن ۱۹۲۴)، یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان در قرن ۲۰ میلادی بود. آثار کافکا در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب بهشمار میآیند.
خواندنی و دیدنی، با ترجمهی شتابزده