محاکمه درونی آقای یوزف کا
محاکمه، نقدی شگرف بر سیستمِ قضاییِ پیچیدهای است که گرچه تا حدی کارآمد است، اما ضعفهایی نیز دارد؛ «[…] زیرا بیآنکه از او [یوزف کا.] خطایی سر زده باشد، یک روز صبح بازداشت شد.» آیا سیستمِ پیچیدهی قضا ایرادی دارد که چنین خطایی از آن سر زده؟ یا «محاکمه» تمثیلی است برای واکاویِ یک «سیستمِ» پیچیدهی دیگر، مثلاً روانِ انسان؟
محاکمه
نویسنده: فرانتس کافکا
مترجم: علی اصغر حداد
ناشر: ماهی
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۸۷
تعداد صفحات: ۲۷۲
شابک: ۹۷۸۶۰۰۷۲۲۸۹۵۱
محاکمه، نقدی شگرف بر سیستمِ قضاییِ پیچیدهای است که گرچه تا حدی کارآمد است، اما ضعفهایی نیز دارد؛ «[…] زیرا بیآنکه از او [یوزف کا.] خطایی سر زده باشد، یک روز صبح بازداشت شد.» آیا سیستمِ پیچیدهی قضا ایرادی دارد که چنین خطایی از آن سر زده؟ یا «محاکمه» تمثیلی است برای واکاویِ یک «سیستمِ» پیچیدهی دیگر، مثلاً روانِ انسان؟
محاکمه
نویسنده: فرانتس کافکا
مترجم: علی اصغر حداد
ناشر: ماهی
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۸۷
تعداد صفحات: ۲۷۲
شابک: ۹۷۸۶۰۰۷۲۲۸۹۵۱
محاکمه درونی آقای یوزف کا
رمانِ ناتمامِ محاکمه یکی از مشهورترین آثار فرانتس کافکا، نویسندهی آلمانیزبان است. رمانی که نوشتن آن در پاییزِ سالِ ۱۹۱۴ آغاز و در زمستانِ سالِ ۱۹۱۵ (حدود ۱۰۵ سال پیش) نیمهکاره رها شد. محاکمه، نخستین بار در سالِ ۱۹۲۵ (۱۰ سال پس از نگارش و ۱ سال پس از مرگِ نویسندهاش) منتشر شد. فرانتس کافکا نوشتههایش را به دوستِ نزدیکِ خود ماکس برود -که او هم نویسنده و یهودیتبار بود- سپرد و به او گفت که آنها را نخوانده بسوزاند؛ اما خوشبختانه، برود وصیتِ دوستش را نادیده گرفت.
اگر اندکی روی اصالتِ اثرِ هنری وسواس داشته باشید، خواندنِ این اثر چالشی بزرگ برای شما خواهد بود. چه بسا نظرتان را دربارهی اصالتِ یک داستان تغییر دهد. قصهای که نویسندهاش میگوید: «باید چنان نوشت که انگار در تونلِ تاریکی هستی. بیآنکه بدانی شخصیتها چگونه شکل میگیرند.»
بخشهایی جداگانه که حذف شده، فصلهای نیمهتمامی که در متن نیامده و یک پارهنوشته، نشان میدهند که نویسنده هر فصل را از ابتدا تا انتها ننوشته، بلکه بخشهای ابتدایی و انتهایی فصلها را نوشته و سپس اتفاقات بین این دو رویداد را در زمانهای مختلف به آنها اضافه میکرده است. همهی اینها نشان میدهد که با یک اثرِ یکپارچه و ساده روبرو نیستیم.
خلافِ رویهی معمولِ رمانها که تصور میشود نویسنده، آگاهانه و قصدمند خطِ داستان را پیش میبرد، انگار که در محاکمه اینطور نیست. کافکا جایی در یادداشتهای روزانه خود مینویسد:
«رمان من! پریشب اعلام کردم که به طور کامل بر من پیروز شده است. سرنخش دارد از دستم درمیرود.»
چند سال پیش یکی از بنگاههای خبریِ مشهور، خبری با عنوانِ «تمامِ محاکمه» و مضمونِ نمایشِ نسخهی کاملِ این رمان در نمایشگاهی در مارباخِ آلمان منتشر کرد. شاید کافکا به دلیلِ وسواسِ فکری، بارها و بارها نوشتههایش را خوانده و چون آنچه که میخواسته نشده، حکم به سوزاندنشان داده است.
اگر کافکا، محاکمه را دوباره میخواند و ویرایش میکرد و خودش آن را منتشر میکرد، در آن صورت «تمامِ محاکمه»، نسخهی موزه بود یا نسخهی ویراستِ جدیدِ کافکا؟ امروز کدام نسخهی اصلی است، نسخهی برود، دست نوشتههای خطخطی شده، پاراگرافهای حذف شده و ناتمام، نامههای مفقودهای که احتمالاً اشارههایی به محاکمه هم دارد، یا اصلاً نسخهی اصلی در کار نخواهد بود؟ شاید با بررسیِ روندِ قصه سرنخی که کافکا از دستش در رفته را پیدا کنیم.
شخصیتِ اصلیِ رمانِ محاکمه، آقای کا.، صبحِ نخستین روزِ سی سالگیاش با دو غریبه در اتاقِ خوابش روبرو میشود که به او اعلام میکنند بازداشت است. اعلامکنندگان طبقِ معمول، مأمورند و معذور و نه تنها در آغاز، بلکه تا پایانِ داستان هم معلوم نمیشود که جرمِ این مشاورِ ارشدِ بانک (یوزف کا.) چیست. در ادامه، آقای کا. به دنبال اثباتِ بیگناهیِ خود درگیرِ ماجراهایی میشود و کمکم پای شخصیتهای دیگر نیز به قصه باز میشود.
زنانِ اغواگر، خویشانِ نگران، مجریان و خدمتگزاران و مدافعانِ قانون، در بافتاری پیچیده و مبهم تظاهر به کمک میکنند. بعضی هیچ ایدهای ندارند که سیستم چگونه کار میکند و بعضی خیال میکنند که میدانند و میتوانند کا. را از عواقبِ گناهی که نمیداند چیست و کِی مرتکب شده برهانند.
محاکمه، نقدی شگرف بر سیستمِ قضاییِ پیچیدهای است که گرچه تا حدی کارآمد است، اما ضعفهایی نیز دارد؛ «[…] زیرا بیآنکه از او [یوزف کا.] خطایی سر زده باشد، یک روز صبح بازداشت شد.» آیا سیستمِ پیچیدهی قضا ایرادی دارد که چنین خطایی از آن سر زده؟ یا «محاکمه» تمثیلی است برای واکاویِ یک «سیستمِ» پیچیدهی دیگر، مثلاً روانِ انسان؟
به مجموعهای که با هم کار میکند «سیستم» میگویند؛ مثلِ همزنِ برقی. سیستمهایی که با استفاده از اطلاعاتِ محیط، رفتار خود را تنظیم میکنند، سیستمِ پیچیده هستند؛ مثلِ بخاریِ ترموستاتدار. به سیستمِ پیچیدهای که نسبت به شرایطِ اولیهی خود بسیار حساس است و تغییراتِ اندک در آن غیرقابل اغماض باشد به طوری که چنان تصادفی به نظر برسد که پیشبینیِ رفتارِ آن غیرممکن بنماید، سیستمِ آشفته میگویند؛ مثلِ اقتصاد، جامعه و روانِ انسان.
دانشمندانِ علومی که به سیستمهای آشفته میپردازند، با استفاده از احتمالات تلاش میکنند سیستمِ آشفته را به سیستمِ پیچیده نزدیک کنند تا بتوانند رفتارِ آن را پیشبینی کنند. مثلاً اقتصاددانها برای پیشبینیِ قیمتِ دلار، با استفاده از تحلیلِ اطلاعاتِ بازار حدس میزنند که احتمالاً فردا قیمتِ دلار فلان قدر است.
پیشبینیِ دقیق ممکن نیست، به این دلیلِ ساده که اگر پیشبینی کنند که «قطعاً فردا دلار گران میشود» مردم برای خریدِ دلار هجوم میآورند و همین امروز دلار گران میشود. سیستمهای اجتماعی (جوامعِ انسانی) نیز مانندِ سیستمِ اقتصاد عمل میکنند. سیستمِ قضاء یک سیستمِ اجتماعی است. تصمیمِ قاضی به هزاران دلیل بستگی دارد که از بیشترِ آنها بیخبریم.
شاید برخی از آنها تعجبآور باشد؛ مثلاً مطالعات نشان میدهند که میزانِ قندِ خونِ قُضات با میزانِ تخفیفی که به مجرمانی با جرمهای یکسان میدهند ارتباطِ مستقیم دارد. در چنین سیستمی که انگار نامعلومهایش بیشتر از معلومهایش است، یوزف کا. «در پیشگاهِ قانون»، مشغولِ تقلا برای رهایی است.
ناگزیر آقای کا. ناامید از همهجا با کشیشی ملاقات میکند تا راه احتراز از دادگاه را به او بیاموزد. کشیش به کا. میگوید که تو دربارهی ماهیتِ دادگاه اشتباه میکنی و داستانی برایش تعریف میکند؛ داستانِ کوتاهی که کافکا پیشتر با عنوانِ در پیشگاه قانون نگاشته است:
قانون در اتاقش است و مردی روستایی تلاش میکند که به دیدنش برود. اما نگهبان به او اجازه نمیدهد و میگوید حالا نمیتوانی وارد شوی. ضمناً درهای دیگری هم هست و با اینکه من دونپایهترین نگهبانم اما نیرومندم. مرد همانجا منتظر مینشیند تا پیر میشود.
بارها میکوشد اجازه بگیرد اما موفق نمیشود. سرانجام در لحظهی مرگ از دربان میپرسد همه در جستجوی قانوناند پس چرا مدتی که من اینجا بودم کس دیگری به سراغش نیامد؟ دربان پاسخ میدهد: «از این در جز تو کسی نمیتوانست وارد شود. این مدخل تنها برای تو در نظر گرفته شده بود. اکنون من آن را میبندم.»
نقطهی عطفِ محاکمه، دیالوگِ آخر داستانِ کشیش است. انگار میتوان همهی قصه را از ابتدا با این تمثیل بازخواند. حال این یک دادگاهِ درونی است. کا. در پیشگاهِ روانِ خودش گناهکار است. گناهی نادانسته و حتی شاید ناکرده. عذابِ وجدانی که از ذهنِ حساسِ نویسنده به قصه راه یافته است. میتوان سیستمِ آشفته و غیرقابلِ پیشبینیِ روانِ انسان را به مثابه سیستمِ آشفتهی قضاء در نظر گرفت.
انگار نهتنها نمیتوانیم بر احساساتمان مسلط باشیم که حتی نمیتوانیم آنها را ردیابی کنیم و یا علت آنها را پیدا کنیم (اگر لزوماً علتی داشته باشند). احساسِ گناهِ درونیِ کافکا، با تمثیلِ دادگاه، در گناهِ بیرونیِ کا. بازنمایانده میشود؛ هر دو متناقضنما، هر دو غیرقابلِ ردیابی و هر دو گناهکار، محکوم.
#کافکافرانتس کافکا (زاده ۳ ژوئیهٔ ۱۸۸۳ – درگذشته ۳ ژوئن ۱۹۲۴)، یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان در قرن ۲۰ میلادی بود. آثار کافکا در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب بهشمار میآیند.
2 دیدگاه در “محاکمه درونی آقای یوزف کا”
بسیار عالی ممنون از توضیحات کامل
قصد دارم این کتاب را تهیه کنم خیلی ممنون