سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

رسیدن به حجم ناشر پسند – بریدن از ساخت رمان

رسیدن به حجم ناشر پسند – بریدن از ساخت رمان

 

«شهناز و جغدان» را اسماعیل فصیح در آخرین سال‌های دهه شصت به بازار عرضه کرد. البته بعد از مدت‌ها توقف در وزارت ارشاد. فصیح زندگی روزانه خودش در سال‌های دهه شصت زیر بمباران و جنگ و ممنوعیت از کار و سانسور و تغییر فضای جامعه و فشار به روشنفکران و دگراندیشان در همان سال‌ها قلمی کرده و به زبان انگلیسی منتشر کرده است. این رمان احتمالاً همان رمانی است که در آن نوشته از گیر کردن آن در ارشاد گفته. این معرفی و نقد با امضای کیوان نریمانی در شماره پنجم نشریه گردون منتشر شده است.

«شهناز و جغدان» را اسماعیل فصیح در آخرین سال‌های دهه شصت به بازار عرضه کرد. البته بعد از مدت‌ها توقف در وزارت ارشاد. فصیح زندگی روزانه خودش در سال‌های دهه شصت زیر بمباران و جنگ و ممنوعیت از کار و سانسور و تغییر فضای جامعه و فشار به روشنفکران و دگراندیشان در همان سال‌ها قلمی کرده و به زبان انگلیسی منتشر کرده است. این رمان احتمالاً همان رمانی است که در آن نوشته از گیر کردن آن در ارشاد گفته. این معرفی و نقد با امضای کیوان نریمانی در شماره پنجم نشریه گردون منتشر شده است.

 

 

معرفی داستان

در این داستان نیز اسماعیل فصیح، چون رمان‌های دیگرش به سراغ خانواده‌های آریان می‌رود.

جلال آریان مریض احوال و کتف و دست شکسته، مهندس شرکت نفت با هواپیما راهی تهران است. در هواپیما دختر دوست قدیمیش سیروس روشن را پس از نه سال می‌بیند. سیروس روشن نقاش زبردست نام‌آوری است. دختر اینک خانمی زیباروی شده است. جلال در می‌یابد در این مدت دوستش طلاق گرفته و نه ماه است آفتابی نمی‌شود. در تهران به خانه برادرش که استاد بازنشسته فلسفه و عرفان از دانشگاه سن خوزه کالیفرنیاست می‌رود و به تدریج درگیر مسئله سیروس می‌شود.

صبح پس از رفتن به بیمارستان شرکت نفت به اردشیر ملک آبادی -وکیل سیروس- برمی‌خورد و چیزهایی از او در این باره می‌شنود: پوران محمدی –معشوقه سیروس- نیز از او خبری ندارد. آذر زن سابقش با شاعر و مترجم و نویسنده‌ای سرشناس به نام احمد افشار نجفی ازدواج کرده و …

جلال آریان با دکتر بهرام آذری دوست صمیمی‌اش تماس می‌گیرد. بهرام آذری در مراحل بعدی داستان حضوری فعال دارد. او هم با سیروس آشناست و حتی در مراسم چله مادرش شرکت کرده است.

 

جلال شب در یک مهمانی پر زرق و برق باز به طور اتفاقی پروین را می‌بیند. طرح دوستی عمیق‌تر آن ریخته می‌شود. دختر از او می‌خواهد کمکش کند پدرش را بیابد.

پوران محمدی به قتل می‌رسد و پای سرهنگ آهی از خویشان بهرام آذری به میان می‌آید. به سیروس ظن می‌برند. غلامعلی خان برادر پوران در پی انتقام است. به خانه جلال می‌رود و برادرش را با کارد می‌زند. پس از چندی غلامعلی نیز مسموم می‌شود و جان می‌سپارد.

رابطه سیروس و پروین هر روز بهتر و بهتر می‌شود. جلال گذشته را به یاد می‌آورد. آشنایی‌اش با سیروس در نه سال پیش را در مسجد سلیمان و سپس برخورد دومش با او را در تهران در پنج سال گذشته گه‌گاه کسی که خود را سیروس روشن معرفی می‌کند، تلفنی با دکتر برادر جلال صحبت می‌کند و پیغام‌هایی می‌فرستد. قرار بوده است سیروس تمام دارایی‌اش را به فرزندانش واگذار کند و … وکالت‌نامه مجددی در نه ماه پیش به ملک آبادی داده است و احمد افشار هم شاهد بوده. قضیه گم شدن سیروس و قتل‌ها هر چه بیش‌تر با ملک‌آبادی گره می‌خورد.

معلوم می‌شود سیروس عنین بوده و بچه‌ها مال او نیستند. پروین این مطلب را نمی‌داند و همچنان به پدرش عشق می‌ورزد و در پی او می‌گردد. جلال و پروین علی‌رغم مخالفت‌های اولیه مادر با هم ازدواج می‌کنند و برای ماه عسل به اهواز می‌روند. در این هنگام ملک‌آبادی تلاش می‌کند کسی را که در قم خودسوزی کرده، سیروس معرفی کند. از این رو، جلال و پروین در میانه ماه عسل به تهران می‌روند. جلال و دکتر بهرام آذری هویت او را تایید نمی‌کنند.

 

پس از آن جلال آریان به منزل پوران محمدی نزد درویش می‌رود و دست خطی از سیروس بر پشت مثنوی معنوی می‌یابد و از مقایسه آن با نامه‌های اخیر به چیزهایی پی می‌برد. پلیس به خانه می‌ریزد در آنجا زیر خاک جسدی کشف می‌کند. مربوط به ماه‌ها پیش، تصور می‌کنند از آن زنی است، اما بعد درمی‌یابند جسد مردی بوده است.

سرانجام معلوم می‌شود قتل‌ها به توسط ملک‌آبادی صورت گرفته تا از دست سیروس و دردسرهایش و مشکلات مالی‌ای که ایجاد کرده، خلاصی یابد. خود سیروس را هم او در ماه‌ها پیش به قتل رسانده و در حیاط منزل پروین مخفیانه چال کرده است. تماس‌هایی هم که در این مدل با آن‌ها توسط تلگراف، نامه و یا تلفن به طور غیر مستقیم صورت می‌گرفته، کار ملک‌آبادی بوده است.

پروین از شنیدن خبر مرگ پدر به حال اغما می‌رود و فلج می‌شود و جلال در آخر با برادری بیمار که احتمالاً سرطان دارد و زنی رو به مرگ تنها می‌ماند.

 

 

 

بررسی رمان 

اسماعیل فصیح همچنان دل‌بسته داستان‌های پلیسی-عشقی است و در این عرصه بسیار تجربه‌ها آموخته است. «شهناز و جغدان» در نگاه نخست دارای ساخت و طراحی نسبتاً منسجم است. رمانی کلیدی “roman a clef” است که اوجش “climax” در انتهای آن است و از آن پس: گره‌گشایی denounement یا resolution می‌آید.

راوی، جلال آریان، مردی خوش باش hedonist است که با لحنی طنزآلود satirical و خواندنی ماجراها را تعریف می‌کند. مقدمه‌چینی‌ها و گره‌زنی‌های نخستین، به تدریج با چاشنی motif عشق در می‌آمیزد.

پروین 19 ساله در جستجوی تکیه‌گاهی است و با مادر خوش‌گذران و هوس‌بازش و شوهر نظر ناپاکش نمی‌سازد. جستجوی او برای یافتن پدر، که در واقع پدرش نیست و عشق تدریجی‌اش به جلال با لطافتی خاص نمایانده شده است و به ماجراها کشش بیش‌تر داده است. تعلیق‌های آگاهانه فصیح و خلق تورهای فرعی با استفاده از بازگشت به گذشته برای بازنمایی رابطه جلال و سیروس و توصیف شب‌گذرانی‌های جلال با دکتر آذری و گفت‌وگوی او با برادرش دکتر در کنار ماجرای عشقی‌اش چیده شده است.

نویسنده در داستان، برخی از شخصیت‌ها را به گونه‌ای پرداخته که بسیار آشنا جلوه می‌کنند. تکنوکرات‌ها و نیمچه اشراف‌ها و پایین شهری‌ها حضوری زنده در داستان دارند. وی گفت‌وگوها را خوب درمی‌آورد و این امر حاکی از انباشت تجربیات شخصی اوست. استفاده از دست‌مایه‌های روزمره با بیانی تاحدی بی‌طرفانه کار او را به سبک همینگوی نزدیک می‌کند. اما اگر با دقت بیش‌تری به کتاب بپردازیم، متوجه نکته‌هایی خواهیم شد که کل ساخت داستان  را در معرض خطر قرار می‌دهد:

 

جلال پس از آن که دست‌ خط سیروس را بر پشت مثنوی معنوی می‌بیند برای تعیین اصالت آن را به نزد ماموران می‌فرستد. در می‌یابند: «خط پشت مثنوی سیروس با خط ثبت با سند برابر است.»

«رسمی او در دفاتر رسمی برابری نمی‌کرد. ولی با نامه‌های اخیر سیروس برابری می‌کرد. وکالتنامه اول سیروس در دسترس نبود. ظاهراً منهدم شده بود.» (ص390)

اگر خط نامه‌های اخیر سیروس بدلی است و اردشیر ملک‌آبادی آن‌ها را نوشته است، چگونه است که «خط پشت مثنوی» با «نامه‌های اخیر» برابری می‌کند؟ در این صورت لزوم پیدا شدن آن خط پشت مثنوی برای گره‌گشایی ماجراها بی‌مورد جلوه می‌کند؛ چون دست‌اندرکاران می‌توانستند با مقایسه خط نامه‌ها و وکالتنامه دوم پی به جعلی بودن نامه‌ها ببرند و پیش‌تر از آن، تلاش‌هاشان را متوجه آن فرد مشکوکی کنند که این نامه‌ها را نگاشته است. حتی اگر بگوییم اشتباه چاپی است و جمله بدین صورت بوده:

«خط پشت مثنوی برابری می‌کرد، ولی با نامه‌های اخیر سیروس برابری نمی‌کرد …»

باز هم نیازی به وجودش نیست، چرا که همان مدارک موجود برای کشف جعلی بودن نامه‌های اخیر کفایت می‌کند. حال چرا این اشتباه به ظاهر ساده این‌قدر مهم می‌شود، شاید علت در این است:

  1. اگر خیلی زودتر از این‌ها گره‌گشایی صورت می‌گرفت و قاتل زودتر به دام می‌افتاد، حجم کنونی رمان به نصف تقلیل می‌یافت.
  2. این گمان به ذهن می‌آید که چون فصیح نتوانسته برای در پرده ماندن هویت قاتل دلیل موجهی بیابد، شگردی شتاب‌زده و سهل‌انگارانه تراشیده است.
  3. اگر چنین باشد به نتیجه‌ای تا حدی نگران‌کننده خواهیم رسید که نکند فصیح برای پرفروش‌تر و حجیم‌تر کردن عمدی رمان این‌گونه تمهیدی به کار برده است؟ و محورهای فرعی را برای پرکشش ساختن داستان و منحرف کردن ذهن خواننده از ردیابی اصل ماجرا آورده است.

 

علاوه بر این‌ها، مشکل اساسی‌تر، دلیل قتل‌های پی‌در‌پی است. چه عواملی باعث می‌شود ملک‌آبادی سیروس روشن را به قتل برساند؟ هیچ دلیل محکمه‌پسند و قانع‌کننده‌ای نمی‌توان یافت. اگر مساله بالا کشیدن ثروت در میان بود، پس چرا همین ملک‌آبادی حتی در آخرین مراحل تلاش می‌کند وکالتنامه را به امضای پروین برساند و قال قضیه را بکند. می‌توانست زودتر از این، چنین کند! دیگر حتی لازم نبود سیروس روشن پول بر باد ده و مزاحم را بکشد و بعد برای “تفنن” مرتکب قتل‌های بعدی شود.

از سوی دیگر، حتی اگر نخستین برخوردهای اتفاقی جلال آریان و پروین روشن را در هواپیما و در میهمانی و شرکت تصادفی دکتر آذری از همه جا بی‌خبر را در همان روز در مراسم چله مادر سیروس طبیعی بپنداریم، برخورد ملک‌آبادی با جلال در اوایل کتاب بعد از رفتن او به بیمارستان شرکت نفت، براساس نتیجه‌گیری‌های خود جلال در پایان کتاب (ص477)- آگاهانه و طبق برنامه صورت گرفته است. چرا ملک‌آبادی پای خود را بیش‌تر در دام انداخته است. جلال آریان چه کمکی می‌تواند به پیش‌برد برنامه ملک‌آبادی بکند؟

ملک‌آبادی چه دلیلی داشته به همه، از جمله پوران محمدی، بگوید سیروس روشن در تهران است تا مجبور بشود او را بکشد. می‌توانست بگوید سیروس به خارج رفته است؛ همان کاری را که در پایان کتاب کرده، (ص 430) و خودش را خلاص می‌کرد.

ژرژ سیمنون که از بزرگان داستان جنایی-پلیسی‌ نویسی است، جنایت را تنها برای سرگرم کردن خواننندگان دست‌مایه کارهایش قرار نمی‌دهد، بلکه او در ضمن به شرایط اجتماعی- فرهنگی و روانی‌ای که موجب ارتکاب به قتل می‌شود، نقب می‌زند و رمز موفقیت او در اینجاست.

همین نبود انگیزه‌های قوی برای سیر حوادث و برقراری روابط میان انسان‌ها براساس منطق خود داستان، تلاش‌های روان‌شناختی فصیح را در پرده قرار می‌دهد و کلیت اثرش را مساله‌دار می‌کند. او برای آن که نخواسته انتهای داستان، خوش سرانجام باشد، بی‌هیچ مقدمه‌ای پروین را دچار بیماری مغزی کرده و از دستش خلاص شده است!

 

رسیدن به حجم ناشر پسند – بریدن از ساخت رمان

 

 

  این مقاله را ۱ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *