پنج عادت نامعمول ارنست همینگوی
اولین چیزی که پس از شنیدن اسم ارنست همینگوی به ذهنتان خطور خواهد کرد، چیست؟ بگذارید حدس بزنیم. لیستی شامل اسامی کتابهای کوچک و بزرگ؛ از پیرمرد و دریا گرفته تا زنگها برای که به صدا درمیآیند. درست است؟ در نوشتار پیش رو، سعی میکنیم که همینگوی را از زاویهای دیگر به شما معرفی کنیم. برای همین، تصمیم گرفتهایم که پنج مورد از عادات نامعمول زندگی این نویسندهی بزرگ را با شما درمیان بگذاریم.
(مترجم)
(مترجم)
اولین چیزی که پس از شنیدن اسم ارنست همینگوی به ذهنتان خطور خواهد کرد، چیست؟ بگذارید حدس بزنیم. لیستی شامل اسامی کتابهای کوچک و بزرگ؛ از پیرمرد و دریا گرفته تا زنگها برای که به صدا درمیآیند. درست است؟ در نوشتار پیش رو، سعی میکنیم که همینگوی را از زاویهای دیگر به شما معرفی کنیم. برای همین، تصمیم گرفتهایم که پنج مورد از عادات نامعمول زندگی این نویسندهی بزرگ را با شما درمیان بگذاریم.
تا به امروز، چیزی در مورد عادات غریب و نامعمول زندگی ارنست همینگوی شنیدهاید؟ شاید همینگوی بزرگ کمی با ما و شما متفاوت باشد. تحقیقات جدید نشان میدهد که خلاقیت و غیرعادی بودن، هر دو، نتیجهی تغییرات ژنتیکی هستند. تغییراتی که میتوانند تواناییهای مغز را برای فیلتر کردن عوامل مزاحم تمرکز افزایش دهند. تقریباً هیچ شکی نداریم که مغز پاپا هم به این سطح از توانایی رسیده است. اما به نظر شما او تا چه حد آدم عجیب و غریبی بود؟
بلند شو، بایست!
ارنست همینگوی در طول زندگیاش هفت رمان، شش مجموعه داستان کوتاه و دو اثر غیرداستانی منتشر کرد. بسیاری از این آثار، جزو تحسینشدهترین آثار کلاسیک آمریکا به شمار میآیند. و جالبتر اینکه، همهی آنها به یک شکل نوشته شدهاند! هیچ میدانید که همینگوی عادت داشت در اتاق خوابش کار کند؟ او تقریباً همهی آثارش را در اتاق خواب شخصیاش نوشته است. همیشه و در تمام دورانهای پرفرازونشیب زندگیاش، نیمی از اتاق خواب را به میز کارش اختصاص میداد. اما این، آن چیزی نیست که برای ما عجیب و غریب باشد! داستان تازه از اینجا آغاز میشود. ماشین تحریر قابل اعتماد همینگوی، روی یک قفسهی کتاب قرار داشت. جایی که همینگوی آن را منطقهی کار نامیده بود! البته مبادا تصور کنید که او یک صندلی بلند داشته است تا بتواند کلیدهای ماشین تحریر را در نهایت آرامش و آسودگی فشار دهد. پاپا عادت داشت که ایستاده کار کند. ساعتها و ساعتها میایستاد. وزن خود را روی یک پایش میانداخت و تایپ میکرد! البته، بد نیست بدانید که همیشه نسخهی ابتدایی نوشتههایش را با قلم مینوشت. همینگوی میتوانست در یک روز کاری ایدهآل، تا هفت مداد را تمام کند. کسی هست که بگوید نوشتن یک کار یدی نیست؟
عشق به ماهیگیری
برای اینکه به عمق علاقهی همینگوی به ماهیگیری پی ببرید، باید «پیرمرد و دریا» را بخوانید. «پیرمرد و دریا» در سال 1951 و در کوبا نوشته شد. این رمان کوتاه را میتوان واپسین اثر مهم داستانیای دانست که همینگوی در طول حیاتش به چاپ رسانده است. داستان این کتاب شگفتانگیز، روایتگر مبارزهی حماسی ماهیگیری پیر و باتجربه است با یک نیزهماهی غولپیکر! صیدی که میتواند بزرگترین صید تمام عمرش باشد. این داستان برای او جایزهی پولیتزر را به دنبال داشت (در سال 1953). اما تصور نکنید که هرآنچه در این رمان ذکر شده است، زاییدهی تخیلات نویسنده است. ارنست همینگوی واقعاً یک شوالیهی ماهیگیر بود. یک بار در سفری به باهاماس در سال 1935، با مسلسل دستی تامپسون به یک دسته کوسه شلیک کرد. این انفجار خونین، باعث شعلهور شدن آتش خشم در گروه کوسهها شد؛ و آنها را بر آن داشت که با شدت و حدت بینظیری به این مهاجم حمله کنند. در سال 1938هم پاپا توانست یک رکورد جهانی ثبت کند. در یک روز، حدود هفت نیزه ماهی را شکار کرد.
استعدادی بینظیر در جاسوسی
هر کسی که «زنگها برای که به صدا در میآیند» را خوانده باشد، خوب میداند که تمایلات سیاسی همینگوی از چه قرار است. رمان در سال 1940 میلادی منتشر شده است و در آن، همینگوی داستان رابرت جردن را روایت میکند. یک آمریکایی جوان که به تیپهای بینالمللی مرتبط با یکی از واحدهای چریکی درگیر در جنگهای داخلی اسپانیا ملحق میشود. جالب اینجاست که بسیاری از حوادث این کتاب، براساس تجربههای شخصی همینگوی در اسپانیا شکل گرفته است. علاقهی سیاسی همینگوی به جمهوریخواهان، با شکست آنان در جنگ، بیشتر هم شد. او میگوید: از نظر سیاسی، من همیشه همراه با جمهوریخواهان بوده و هستم.
همین علاقهها او را برآن داشت تا در سال 1942 یک شبکهی اطلاعاتی به نام کارخانه کروک را تاسیس کند. ماهیت این شبکهی جاسوسی نیز جالب است! کارخانهی کروک، تلاش میکرد که هواداران فرانکو و هیتلر را در کوبا تحت نظر بگیرد! علاوهبراین، همینگوی برای مدتی هم مشغول گشتزنی در دریای کارائیب شد. چرا که میخواست کوچکترین تحرکات زیردریاییهای آلمانی را زیرنظر بگیرد. او گزارشهای دستنویس خود از این گشتهای دریایی را به فرماندهان نظامی محلی تحویل میداد. این گزارشها میتوانند دقت نظر نویسندهی بزرگ در مشاهدات روزانه، به ما اثبات کنند. البته، FBI کمتر از یک سال پس از تاسیس، شبکهی او را منحل کرد. هر چند، این اتفاق مانع از آن نمیشود که بگوییم همینگوی استعداد زیادی برای کارهای میدانی داشت.
هرکولی در شکار
همینگوی همانقدر که در ماهیگیری و نویسندگی بیرقیب است، در شکار هم بیهمتاست. در سال 1940 میلادی و درست پس از به پایان رساندن رمان «زنگها برای که به صدا درمیآیند»، پاپا به همراه همسر سوم و دو تن از فرزندانش به پیک نیک رفت. حاصل این سفر کوتاه، شکار حدود چهارصد خرگوش صحرایی در یک روز بود. اما این همهی ماجرا نیست! علاقه به شکار از کودکی در وجود همینگوی نهادینه شده بود.
نقل است که نخستین تجربهی شکار او در سن سه سالگی رقم خورده است. ارنست سه ساله، یک خارپشت کوهی را شکار کرد و پس از آن هم به دستور پدر، شکار خود را به نیش کشید. این یکی، از تمام اتفاقات نامعمول زندگیش، عجیبتر است.
از والدین چیزی به ارث خواهد رسید؟
وقتی پای نوابغ رشتههای مختلف به میان میآید، علاقه به بررسی ژنتیکی آنها نیز بیشتر میشود. معمولاً محققان ترجیح میدهند که کار را از تجریهوتحلیل زندگی روزانهی یک نابغه فراتر ببرند. پس دست به شناخت ویژگیهای مختلف والدین و سایر اعضای خانوادهی آنها میزنند. براساس نتایج این تحقیقات، میتوان ادعا کرد که معمولاً والدین نوابغی در سطح ارنست همینگوی، رفتارهای عجیب و غریب خاص خود را داشتهاند. در سطور پیشین، با شما در مورد فرمان متحیرکنندهی پدر همینگوی پس از شکار خارپشت کوهی سخن گفتیم! اما مادر او نیز کارهای عجیب زیادی میکرد. به عنوان نمونه، یک روز تصمیم گرفت که ارنست جوان را به یک نوازندهی قدر تبدیل کند. پس برای او یک ویولونسل خرید. کار به جایی رسید که حتی اجازه هم نمیداد ارنست جوان به مدرسه برود. چرا؟ چون باید بر روی تمرین تکنیکهای پیچیدهی نوازندگی تمرین میکرد. نتیجه؟ چندان خوشایند نبود! زیرا پس از طی کردن این دورهی سخت و فشردهی آموزشی، اتفاق قابل عرضی نیفتاد. سالها بعد، #همینگویارنِست میلر همینگوی (زاده ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ – درگذشته ۲ ژوئیه ۱۹۶۱) از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بود. او از پایهگذاران یکی از تاثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایعنگاری ادبی» شناخته میشود. گفت: من آن ویولونسل را بدتر از تمامی آدمهای روی کرهی زمین مینواختم.
پینوشت:
جنگ داخلی اسپانیا در 17 ژوئیهی سال 1936 آغاز شد. این نبرد خونین، تا اول آوریل سال 1939 ادامه یافت. در این جنگ، نیروهای طرفدار جناح چپ، معروف به جمهوریخواهان، از نیروهای معروف به ملیها شکست خوردند. پس از این شکست، دورهی طولانی دیکتاتوری ژنرال فرانکو در اسپانیا آغاز شد و تا مرگ او در سال 1975 ادامه یافت.
متن این مقاله به زبان انگلیسی را از اینجا میتوانید بخوانید.