سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

تورگینف چه کار می‌کند؟

تورگینف چه کار می‌کند؟

 

روزی آ. لوکانینا، نویسنده جوان نزد تورگینف از کار خود گله کرد و گفت: «برای من ترتیب و تنظیم تمام اثر کار بسیار دشواری است.» این نویسنده فکر می‌کرد که تورگینف به عنوان یک نویسنده باتجربه، شیوه‌هایی در اختفا دارد که با کمک آن‌ها موضوع و کمپوزیسیون تلفیق پیدا می‌کند. ولی تورگینف به اختصار پاسخ داد: «من هیج نوع شیوه‌ای نمی‌شناسم و فکر‌ می‌کنم که راز موضوع در تجربه است.» کار تورگینف روی هم رفته بدین شکل بود. اثر ادبی هرگز به صورت حاضر و آماده با تمام حوادث و وقایع و نتیجه در نظر تورگینف ظاهر نمی‌شد. تمام این موضوع در این بود که انسان جالب توجهی نظر تورگینف را جلب کرده باشد. این مقاله در شماره 37 مجله خوشه در سال 1347 و به مناسبت صدوپنجاهمین سالگرد تولد ایوان سرگیو‌ویچ تورگینف ترجمه شده است. به نام مترجم اشاره نشده است.

روزی آ. لوکانینا، نویسنده جوان نزد تورگینف از کار خود گله کرد و گفت: «برای من ترتیب و تنظیم تمام اثر کار بسیار دشواری است.» این نویسنده فکر می‌کرد که تورگینف به عنوان یک نویسنده باتجربه، شیوه‌هایی در اختفا دارد که با کمک آن‌ها موضوع و کمپوزیسیون تلفیق پیدا می‌کند. ولی تورگینف به اختصار پاسخ داد: «من هیج نوع شیوه‌ای نمی‌شناسم و فکر‌ می‌کنم که راز موضوع در تجربه است.» کار تورگینف روی هم رفته بدین شکل بود. اثر ادبی هرگز به صورت حاضر و آماده با تمام حوادث و وقایع و نتیجه در نظر تورگینف ظاهر نمی‌شد. تمام این موضوع در این بود که انسان جالب توجهی نظر تورگینف را جلب کرده باشد. این مقاله در شماره 37 مجله خوشه در سال 1347 و به مناسبت صدوپنجاهمین سالگرد تولد ایوان سرگیو‌ویچ تورگینف ترجمه شده است. به نام مترجم اشاره نشده است.

 

 

روزی در محیط دوستان تورگینف بر سر این موضوع صحبت می‌رفت که «نویسنده چگونه کار می‌کند؟» در این جلسه ایوان سرگیوویج به اختصار راجع‌به کار خود صحبت کرد و گفت:

«اثر ادبی من درست مثل علف سبز می‌شود. مثلاً من در زندگی با نیکلانامی یا پطرنامی یا ایوان نامی روبه‌رو می‌شوم. باور کنید من در وجود این‌ها متوجه چیزهایی می‌شوم که تاکنون هرگز کسی نه دیده و نه شنیده است.

من در وجود این اشخاص غور و تعمق می‌کنم و آن‌ها در من اثر خاصی به جا می‌گذارند. البته این افراد از من دور و از ذهنم محو می‌شوند ولی اثری که در من به جا گذاشته‌اند باقی می‌ماند و رشد می‌کند. من این شخصیت‌ها را با شخصیت‌های دیگر مورد مقایسه قرار می‌دهم، آن‌ها را وارد حیطه کارهای مختلف می‌کنم و در ذهن من دنیای کوچک کاملی به وجود می‌آید… سپس احساس می‌کنم که میل دارم این دنیای کوچک را مجسم کنم. آن گاه بی‌اختیار می‌شوم و به ارضای این میل کمر همت می‌بندم.»

***

نویسنده یادآور شده بود که هیچ‌گونه گرایش‌های عمدی او را وادار به کار نمی‌کند و او نمی‌تواند بدون اثر خاصی که زندگی در او به جا می‌گذارد، به نوشتن سرگذشت بپردازد. در شرایط این طور کار کردن نویسنده همواره احتیاج به وجود ده‌ها و صدها کاراکتر دارد. ولی او بارها خاطرنشان کرده بود کاراکترهایی که توصیف کرده است، کاملاً با اشخاص زنده تطبیق نمی‌کند.

#تورگینف به یکی از معاصران خود می‌گفت:

«من هرگز این کاراکترها را از روی طبیعت واقعی‌شان کپی نمی‌کنم. من عکاس نیستم و ضمناً این کار شایسته یک هنرمند نیست.»

 

برای این گونه نگارش، به قول تورگینف، سالیانه پنجاه آشنایی برای مطالعه تیپ‌ها ضرورت داشت. و به همین جهت او را تیپ‌های مختلف به سوی خود می‌کشیدند. تورگینف آن‌ها را مورد مطالعه قرار می‌داد و حرکات و طرز حرف زدن و شیوه رفتارشان را در حافظه هنرمندانه خود به خاطر می‌سپرد. آن چه دیده و شنیده می‌شد به صورت آرشیو بزرگی در مخیّله نویسنده رسوب ‌می‌کرد ولی چگونه تمام این مدارک به سیستم موزون شخصیت‌ها و حوادث و مکالمات و توصیف‌های هنری مبدل می‌شد؟ تورگینف کار را از کجا شروع می‌کرد و آن را به کجا می‌رساند؟

در همین جاست که اسرار جالب توجه «سبک تورگینف» آشکار می‌شود. روزی آ. لوکانینا، نویسنده جوان نزد تورگینف از کار خود گله کرد و گفت: «برای من ترتیب و تنظیم تمام اثر کار بسیار دشواری است.» این نویسنده فکر می‌کرد که تورگینف به عنوان یک نویسنده باتجربه، شیوه‌هایی در اختفا دارد که با کمک آن‌ها موضوع و کمپوزیسیون تلفیق پیدا می‌کند. ولی تورگینف به اختصار پاسخ داد: «من هیج نوع شیوه‌ای نمی‌شناسم و فکر‌ می‌کنم که راز موضوع در تجربه است.»

کار تورگینف روی هم رفته بدین شکل بود. اثر ادبی هرگز به صورت حاضر و آماده با تمام حوادث و وقایع و نتیجه در نظر تورگینف ظاهر نمی‌شد در حقیقت تورگینف اصلاً به فکر توضیح داستان خود نبود. او با شروع نگارش نمی‌دانست که کتاب را چگونه تمام خواهد کرد. تمام این موضوع در این بود که انسان جالب توجهی نظر تورگینف را جلب کرده باشد.

مثلاً تورگینف راجع‌به یکی از این اشخاص،  به خ. بویزن می‌گفت:

«او حاکم بر عقل من می‌شود. روز و شب من را تعقیب می‌کند. موقعی که مطالعه می‌کنم عقاید خودش را درباره آن چه خوانده‌ام در گوشم پچ‌پچ می‌کند. موقعی که به گردش می‌روم نظریات خودش را درباره آن چه دیده و شنیده‌ام برای من بازگو می‌کند…»

 

بلی تا سرانجام نویسنده تحملش را از دست می‌دهد، پشت میز می‌نشیند و شروع به نوشتن شرح حال قهرمان خود می‌کند. در همین جا قوه تصور وارد معرکه می‌شود.

قهرمان زنده مدت‌هاست که از افق محو شده (شاید نویسنده فقط چندساعت با او روبه‌رو بوده است) ولی نویسنده تخیل خود را گسترش می‌دهد و شروع به نوشتن این مطلب می‌کند که مادر قهرمان و پدر او چه نوع اشخاصی بوده، به چه کارهایی اشتغال داشته و چه عادات و طرز زندگی مخصوصی داشته‌اند.

در این جا شخصیت‌های دیگری در مخیله زنده می‌شود و برای این که این‌ها همه در هم نشود، تورگینف در مورد هر یک از شخصیت‌ها چیزی مانند پرونده تنظیم می‌کرد، بیوگرافی آن‌ها و عادات و حرکاتشان را بر کاغذهای جداگانه می‌نوشت.

تدریجاً همه این اشخاص از آشنایان تورگینف می‌شدند. پس از یک چنین آمادگی خاصی، تورگینف مشغول کار اساسی می‌شد یعنی می‌نشست و دست به قلم می‌برد. او به قدری با قهرمانان خود نزدیک می‌شد که اغلب طی مصاحبه‌های دوستانه و سفرهای مختلف رشته‌های داستان‌ها و حوادث و صحنه‌ها را مورد تفکر قرار می‌داد. تا آن موقع همه چیز را در مخیله بارور می‌شد و آماده می‌شد که منعکس شود.

 

بازاروف، یلنا، استاخووا، ماریانا، موژیک‌ها، نجیب‌زاده‌ها، دخترخانم‌ها و انقلابیون نارودنیک، برای او فقط تمثال‌های جداگانه و سربازهای سربی نبودند که بتوان به هر شکلی جابه‌جایشان کرد. آن‌ها، فرزندان او، دوست‌داشتنی و منفور، بداخلاق و مهربان، و لوس و خوددار بودند. تورگینف در غم و غصه و ناراحتی‌شان شریک آن‌ها بود. از بعضی‌ها نفرت داشت و در مرگ بعضی‌شان غرق اندوه می‌شد.

هنگام نوشتن رمان «در آستانه» موقعی که صحنه تودیع یلنا و پدرش را به وجود می‌آورد، تورگینف به حدی تحت تاثیر قرار گرفته بود که اشک از چشمانش می‌ریخت، وقتی هم که آخرین کلمات «پدران و فرزندان» نوشته می‌شد، بنا به قول خودش، سرش را برمی‌گرداند تا اشک‌هایش روی دست‌خط نچکد!

 

تورگنیف
تورگنیف

 

 

بعضی اوقات تورگینف متوجه اشتباهات و عدم انطباقات نمی‌شد. تورگینف روزی در نامه خود برای داستایوفسکی نوشت که: «نویسنده نمی‌تواند فوراً متوجه شود که افکار او صحیح است یا نه.» به همین جهت او آثاری را که تازه تمام می‌کرد برای مطالعه به دوستانش می‌داد که به ذوق و سلیقه ادبی‌شان ایمان داشت و گریگوریویچ می‌گفت که: «تورگینف انتقاد را بدون هیچ‌گونه ناراحتی می‌پذیرفت.»

موقعی که خواهر لئو تولستوی بعد از خواندن رمان «رودین» نظریات خود را ابراز داشت، تورگینف روی موافق نشان داد و یکی از صحنه‌ها را عوض کرد. اغلب اتفاق می‌افتاد که پاره‌ای از قسمت‌های دست‌خط از بالا تا پایین خط می‌خورد و از نو خلق می‌شد.

ولی نویسنده، همیشه هم با ناشران و آشنایان خود موافقت نمی‌کرد، و اغلب وارد مبارزاتی سرسختانه می‌شد و یکسره سازش‌ناپذیر می‌گشت. در نامه 26ماه مارس 1876 خود برای پولینا ویاردو چنین می‎نویسد:

«من با کاتکوف بحثی طولانی داشتم. او پس از این که از سرگذشت جدید من هزاران تمجید و تحسین کرد در خاتمه گفت که در وجود ایرینا شباهتی با یکی از خانم‌های معروف مشاهده کرده است و به من توصیه کرد که این شخصیت را کاملاً از رمان خود حذف کنم. من به طور قطع مخالفت کردم…»

 

روزی کتابی به او دادند که مطالعه کند و نظر بدهد. نویسنده پس از مطالعه کتاب به یکی از دوستان خود چنین گفت: «چیز عجیبی است! آهنگساز تئوری موزیک و هارمونی را می‌آموزد، نقاش بدون آشنایی با مناظر و رنگ‌ها و تصاویر نمی‌تواند تابلویی خلق کند. در معماری و مجسمه‌سازی هم احتیاج به مکتب ابتدایی هست. فقط موقع پرداختن به نویسندگی فکر می‌کند که هیچ مکتبی لازم نیست و هرکس که سواد داشته باشد می‌تواند کتاب بنویسد!…»

تورگینف زبان مادریش را دوست می‌داشت و از آن لذت می‌برد و تورگینف به چند زبان خارجی تسلط کامل داشت اما فقط به زبان روسی مطلب می‌نوشت. روزی نویسنده در نامه خود برای س. ونگروف چنین نوشت:

«من هرگز در زندگیم حتی یک سطر به زبانی غیر از روسی ننوشته‌ام: اگر به جز این بود، من یک هنرمند نبودم… چطور می‌توان به زبان بیگانه مطلب نوشت در صورتی که حتی به زبان مادری مشکل می‌توان از عهده توصیف چهره‌ها و افکار برآمد.»

 

او در زمینه زبان با جدیت کار می‌کرد. به همین علت آثار او این همه بارز و برجسته و سلیس است. ن. شچربان در خاطرات خود چنین نوشته است:

«او همیشه نسبت به خودش سخت‌گیر بود. گاه یک کلمه را عوض می‌کرد و گاه کلمه دیگری می‌آورد و گاه کلمه دیگری می‌آورد واژه‌ها را تغییر می‌داد و سطرهایی اضافه یا حذف می‌کرد. تورگینف به جستجوی «کلمات واقعی» آثار خود را چندین بار پاک‌نویس می‌کرد.

در این کار، او به قوا و وقت و سلامتی خود کوچک‌ترین رحمی نمی‌کرد. او مدعی بود که موقع پا‌ک‌نویس بهتر متوجه اشتباهات و بی‌اعتنایی‌ها می‌شود و می‌گفت:

«در حالی که گوگول‌ها و پوشکین‌ها زحمت می‌کشیدند و آثار خود را ده‌ها بار تغییر می‌دادند، ما آدم‌های کوچک که دیگر حتماً باید این کار را بکنیم.»

سخت‌گیری در مورد شکل شاعرانه توصیف، تسلط کامل به زبان و مطالعات دائم در مورد زبان‌شناسی یکی از وصایای تورگینف و یکی از ارکان‌ مهارت و استادی او بود و بیهوده نیست که او را یکی از بزرگترین نمایندگان زبان روسی و اولین استاد سخن نامیده‌اند.

 

 

ادبیات روسیه

 

 

  این مقاله را ۱۲ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *