سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

آیا ناشر و مترجم نباید توضیح می‌دادند؟

آیا ناشر و مترجم نباید توضیح می‌دادند؟

 

کتاب‌هایی که درباره کره شمالی به چاپ می‌رسند همیشه برای خوانندگان جذابند. اما گاهی صحت روایات این کتاب‌ها زیر سوال می‌رود. اتفاقی که برای کتاب فرار از اردوگاه ۱۴ نیز افتاد و مشخص شد بخش‌هایی از کتاب واقعیت نداشته است. وقتی چنین اتفاقی روی می‌دهد وظیفه ناشر و مترجم در قبال خوانندگان چیست؟

کتاب‌هایی که درباره کره شمالی به چاپ می‌رسند همیشه برای خوانندگان جذابند. اما گاهی صحت روایات این کتاب‌ها زیر سوال می‌رود. اتفاقی که برای کتاب فرار از اردوگاه ۱۴ نیز افتاد و مشخص شد بخش‌هایی از کتاب واقعیت نداشته است. وقتی چنین اتفاقی روی می‌دهد وظیفه ناشر و مترجم در قبال خوانندگان چیست؟

 

 

بیژن اشتری مترجم صاحب‌‌نام پنج مرداد عکسی از جلد انگلیسی کتاب فرار از اردوگاه ۱۴ در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد با این توضیح که سال‌ها قبل قصد ترجمه کتاب را داشته اما بعد از تحقیقات معمولش درباره کتاب‌هایی که می‌‌خواهد ترجمه کند، دریافته کتاب سر تا پا دروغ است  و از خیر ترجمه آن گذشته است.

کتاب فرار از اردوگاه ۱۴ به نوعی دوپاره است. بخشی از آن که به شرح وقایعی می‌‌پردازد که در «اردوگاه شماره ۱۴»، بدنام‌‌ترین ارودگاه کره‌‌‌ی شمالی، بر شین گذشته است و ماجرای فرار او را بازگو می‌‌کند. این قسمت‌ها لحنی داستان‌‌گو دارد و بر پایه مصاحبه‌‌های بلین هاردن نویسنده کتاب با شین نوشته شده است.

بخش دیگر کتاب اما بر پایه تحقیقات هاردن است و بر نحوه مواجهه مردم و دولت‌های کره‌‌جنوبی و آمریکا با کره‌‌شمالی و مسئله عدم توجه کافی افکار عمومی به مسئله اردوگاه‌‌های کار اجباری در کره‌‌شمالی متمرکز است، با لحن معمول گزارش‌‌نویسی مطبوعاتی نوشته شده است.

اگرچه روایت شین از اردوگاه شماره ۱۴ و نحوه فرارش تکان‌‌دهنده است، اما آنچه موقع خواندن کتاب بیشتر توجه مرا جلب کرد بخش دیگر کتاب بود که نشان می‌‌داد واقعیتِ کره‌ی ‌‌شمالی چقدر با تصویری که در رسانه‌‌ها ارائه می‌‌شود، متفاوت است. تصویری که بیش از آن‌که انعکاس دهنده واقعیت باشد، بیانگر قالب‌های ذهنی ماست. و سعی کردم این موضوع را در مطلبی که درباره فرار از اردوگاه ۱۴ برای وینش نوشتم، شرح دهم.

[برای خواندن این یادداشت می‌توانید به این آدرس مراجعه کنید.]

 

بیژن اشتری در پاسخ به یکی از کامنت‌‌ها که برای ادعایشان درخواست منبع کرده بود، به مقاله‌‌ای در واشنگتن‌‌پست (و یک منبع دیگر که الآن خاطرم نیست)، اشاره کرده بود. (اشتری چند ساعت بعد پستش را به دلایلی که بر من معلوم نیست حذف کرد.) مقاله «واشنگتن پست» با عنوان «فراری برجسته‌‌ی اهل کره‌‌شمالی، شین دونگ-هوک اعتراف می‌‌کند بخش‌هایی از داستان دقیق نیستند» به قلم آنا فیفیلد در تاریخ ۱۷ ژانویه ۲۰۱۵ منتشر شده است.

 

 

 

در مقاله آمده است که شین به نویسنده کتاب ــ بلین هاردن ــ گفته که مکان و زمان بعضی از رویدادها را عوض کرده است. طبق کتاب، شین در «اردوگاه ۱۴» به دنیا آمده و تا زمان فرارش در سال ۲۰۰۵ همان‌‌جا زندگی می‌‌کرده است، اما در واقعیت او در شش سالگی همراه مادر و برادر بزرگترش به «اردوگاه ۱۸» منتقل شده‌‌اند، جایی که شین از نقشه فرار مادر و برادرش باخبر شده و آنها را به مأمورین لو می‌دهد که منجر به اعدامشان می‌‌شود.

در کتاب آمده که مأمورین به خود شین که آن موقع ۱۳ سال بیشتر نداشته هم مشکوک می‌‌شوند و او را تا سر حد مرگ شکنجه می‌‌کنند. در صورتی که در واقعیت آثار به جا مانده از شکنجه بر روی کمر شین مربوط به دستگیریِ بعد از فرار دومش از اردوگاه «شماره ۱۸» در سال ۲۰۰۱ و بیست سالگی شین است. شین پیش از این در سال ۱۹۹۹ هم یک بار دیگر اقدام به فرار کرده بود. بعد از این فرار دوم شین را دوباره به «اردوگاه ۱۴» برمی‌‌گردانند.

شین گفته است در روند مصاحبه با هاردن متوجه شده که یادآوری بخشی از گذشته‌‌ برایش بسیار دردناک است و درنتیجه برخی جزئیات را که تصور می‌‌کرده به کل ماجرا لطمه چندانی وارد نمی‌‌کند، عوض کرده است.

 

به احتمال بسیار زیاد اشاره شین به ماجرای لو دادن نقشه فرار مادر و برادر بزرگترش است که منجر به اعدام آنها شده است. گمان می‌‌کنم شین می‌‌خواسته با ربط دادن آثار شکنجه‌‌ها به ماجرای فرار آن دو به نحوی با عذاب وجدانِ خیانت به آن‌ها کنار بیاید و البته واضح است که نگران نحوه قضاوت دیگران هم بوده و سعی کرده با تغییر زمان و دلیل شکنجه‌‌ها، احساسات مخاطبانش را برانگیزد و قضاوت‌ها را به نفع خودش جهت‌‌دهی کند.

شین یکی از دو شاهد اصلی‌‌ای بود که در سال ۲۰۱۴ در کمیته تحقیق سازمان ملل شهادت داد. نتیجه تحقیقات کمیته مزبور گزارشی ۳۷۲ صفحه‌‌ای بود که حکومت کره‌‌شمالی را به مغزشویی، شکنجه و حبس افراد به جرم انتقاد، تلاش برای فرار و یا ایمان آوردن به مسیحیت متهم می‌‌کرد و باعث شد پرونده کره‌‌شمالی در کمیته حقوق بشر سازمان ملل، به دادگاه جرائم بین‌‌المللی ارجاع داده شود.

در مقابل حکومت کره‌‌شمالی در آن زمان سعی داشت از طریق بی‌‌اعتبار جلوه دادن شواهد مطرح شده در کمیته تحقیق به مقابله با کمپین ایجاد شده بپردازد. در همین راستا تلویزیون کره‌‌شمالی حتی مصاحبه تصویری با پدر و نامادری شین پخش کرد که در آن ادعا می‌‌شد که شین نه تنها در اردوگاه به دنیا نیامده که هیچ‌‌گاه در اردوگاه نبوده است.

 

اگرچه اعدام مادر و برادر بزرگتر شین ــ البته به جرم قتل عمد آن هم  بیرون از اردوگاه ــ در فیلم تأیید شده است. طبیعی است اعترافِ شین به تغییر بخش‌هایی از سرگذشتش محدود به کتاب فرار از اردوگاه ۱۴ نماند و هاله‌‌ای از تردید بر سایر کتاب‌ها و گزارش‌های مشابه از کره‌‌شمالی هم بیندازد. به هر تقدیر، خوانندگان از خودشان سؤال خواهند کرد که چه تضمینی برای دروغ نبودن سایر بخش‌های روایت شین و کلاً روایت‌های دیگران از اردوگاه‌‌های کره‌‌شمالی وجود دارد؟

واقعیت این است که فراریان از کره شمالی اگر بتوانند به سلامت از چین عبور کنند و خودشان را به کره جنوبی برسانند، ماه‌ها تحت کنترل نیروهای اطلاعاتی-امنیتی کره‌‌جنوبی خواهند بود. متخصصان مختلفی با آن‌ها مصاحبه خواهند کرد و اظهارات آن‌ها راستی‌‌آزمایی می‌‌شود تا از صحت آن‌ها اطمینان حاصل شود و احیاناً جاسوسی از کره‌‌شمالی نتواند خودش را پناهنده جا بزند. این اتفاق برای شین هم حتماً افتاده، ضمن آنکه بلین هم روزنامه‌‌نگار کارکشته‌‌ای است که راساً برای نوشتن کتاب فرار از اردوگاه ۱۴ تحقیق کرده و منفعلانه با اظهارات شین برخورد نکرده است.

همه این نکات من را به این نتیجه می‌‌رساند که هنوز می‌‌توان به بخش عمده‌‌ای از روایت شین و روایت‌های مشابه اعتماد کرد و به تصویری از اردوگاه‌‌های کار اجباری در کره‌‌شمالی رسید.

 

طبعاً بخش‌هایی که در روایت‌های افراد مختلف متواتر شده‌‌اند از وثوق بیشتری برخوردارند و به حقیقت ماجرا نزدیک‌‌ترند. به هرحال به نظر می‌‌رسد تا اطلاع ثانوی تنها منبع شناخت ما از درون جامعه بسته کره‌‌شمالی روایت‌های شفاهی امثال شین خواهد بود.

اما ماجرای شین و کتاب فرار از اردوگاه ۱۴ به ما یادآوری کرد هنگامی که مشغول خواندن کتابی از این دست هستیم، همواره باید گوشه‌‌ی ذهنمان این نکته را داشته باشیم که بخش‌هایی از روایت می‌تواند خودآگاه یا حتی ناخودآگاه دقیق و منطبق بر واقعیت نباشد.

گرچه دیدن حتی گوشه‌‌ای از جعبه سیاه کره‌‌شمالی می‌تواند برای ما خیلی جذاب باشد، اما این جذابیت نباید چنان ذوق‌‌زده‌‌مان کند که هر چه برایمان تعریف می‌‌شود را بی هیچ نگاه انتقادی، تمام و کمال بپذیریم. اتفاقی که به نظر می‌‌رسد تا حدودی برای روزنامه‌‌نگار کارکشته‌‌ای مثل بلین هاردن افتاده وقتی از وجود فراری‌‌ای از کره‌‌شمالی باخبر شده که در اردوگاه به دنیا آمده و تا لحظه فرار هیچ تصوری از دنیای واقعیِ خارج از اردوگاه نداشته است.

 

نکته پایانی که در این یادداشت باید ذکر شود کامنت حصیرچین مترجم کتاب است زیر پست آقای اشتری. ایشان  بعد از توضیحاتی مبنی بر این‌که که سراسر کتاب دروغ نیست و زمانی که در حال ترجمه‌ی کتاب و انتشار آن توسط نشر چشمه بودند اصلاً این خبرها نبوده و …، می‌‌نویسد: دلیل این‌که این توضیحات رو بعداً به کتاب اضافه نکردم اینه که در صورت انجام چنین کاری، کتاب دوباره باید وارد فرایند ممیزی می‌‌شد و همون طور که می‌‌دونید در این موارد معلوم نیست چه اتفاقی می‌‌افته. البته حدوداً یک ساله که عزیزان ارشاد جلوی چاپ کتاب رو گرفتند و دیگه چاپ نمی‌‌شه.

به عبارت دیگر مترجم و ناشر پیش از پست آقای اشتری از کل ماجرای اعتراف شین باخبر بوده‌‌اند، اما به دلیل مشکلات گرفتن مجوز دوباره، آن‌‌هم برای کتاب پرفروشی که از زمان چاپ تاکنون هر سال تجدید چاپ می‌‌شده، از خیر ماجرا گذشته‌‌اند. اما آیا مشکلاتی از این دست دلیل موجهی برای این سکوت مترجم و ناشر است؟

به نظر من خیر. خوانندگان قطعاً حق داشته‌‌اند از این ماجرا باخبر شوند و حداقل کاری که می‌‌شد کرد اعلام خبر در قالب یک مصاحبه، یادداشت یا حتی پستی در اینستاگرام مترجم و ناشر بود. به نظر من این حداقل احترامی بود که باید به خوانندگانشان می‌‌گذاشتند. البته آن طور که آقای حصیرچین در کامنتی دیگر گفته‌‌اند: … اتفاقاً حالا که کتاب دوباره وارد فرایند ممیزی شده، مشغول ویرایش مجدد کتاب هستم و این توضیحات رو هم اضافه می‌‌کنم.

اتفاق مبارکی است و باعث خواهد شد خوانندگان چاپ‌های بعدی کتاب از حقیقت باخبر شوند، اما از سرِ یک اتفاقِ ساده!

مقاله‌ی واشتگتن پست

 

  این مقاله را ۴۷ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *