سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

فیلسوفی که سر موضع ماند

فیلسوفی که سر موضع ماند

 

فوکو نه تنها از موضعش نسبت به انقلاب ایران برنگشت بلکه نظراتش درباره آن را پایه‌ای برای بازاندیشی روشنگریِ کانتی و ارائه نظریاتی قرار داد که از آن‌ها به دوره دوم فکری فوکو تعبیر می‌شود. کتاب را بهروز قمری تبریزی به انگلیسی و برای مخاطب انگلیسی‌زبانی نوشته است که برخلاف مخاطب ایرانی با مساله هیچ نوع درگیری عاطفی ندارد.

فوکو نه تنها از موضعش نسبت به انقلاب ایران برنگشت بلکه نظراتش درباره آن را پایه‌ای برای بازاندیشی روشنگریِ کانتی و ارائه نظریاتی قرار داد که از آن‌ها به دوره دوم فکری فوکو تعبیر می‌شود. کتاب را بهروز قمری تبریزی به انگلیسی و برای مخاطب انگلیسی‌زبانی نوشته است که برخلاف مخاطب ایرانی با مساله هیچ نوع درگیری عاطفی ندارد.

 

 

فیلسوفی که سر موضع ماند

 

 

فوکو در ایران قابلیت آن را دارد که خوانندگان را به دو دسته متخاصم تقسیم کند؛ در حالی که هر دو دسته با مواضع کتاب مخالف باشند!

 

بهروز قمری تبریزی کتاب را به انگلیسی و برای مخاطب انگلیسی‌زبان نوشته است. مخاطبی که پیوند معناداری با دوگانه‌هایی که کتاب قصد دارد از آن‌ها عبور کند، ندارد. نویسنده روایتی از انقلاب ۵۷ ایران به دست می‌دهد که موافق روایاتِ موجود نیست، نه روایت فاتحان و نه روایت مغلوبان، نه روایت پوزیسیون و نه روایت اپوزیسیون. دقیقاً به همین دلیل است که داستان ترجمه کتاب با اصل آن، داستانی سراسر متفاوت است.

از آنجایی که خوانندگان فارسی‌زبان هر کدام با روایات موجود پیوندی معنادار دارند و انقلاب را یا تجربه کرده‌اند و یا تحت لوای حکومتِ برآمده از آن زندگی می‌کنند، با حجم قابل توجه‌ای از خاطرات، اطلاعات، پیش‌فرض‌ها و احساسات کتاب را باز خواهند کرد و اگر هنگام خواندن کتاب نتوانند از دانسته‌ها و عواطف‌شان فاصله بگیرند، دور از ذهن نیست که دچار سوءتعبیرهای گوناگون شوند.

 

آن طور که نویسنده در مقدمه ذکر می‌کند هدف اصلی او از نوشتن کتاب شرح آرای فوکو نیست. اگرچه بخش عمده فصل آخر کتاب به شرح آرای او اختصاص یافته تا نشان دهد که فوکو نه تنها از موضعش نسبت به انقلاب ایران برنگشت بلکه نظراتش درباره آن را پایه‌ای برای بازاندیشی روشنگریِ کانتی و ارائه نظریاتی قرار داد که از آن‌ها به دوره دوم فکری فوکو تعبیر می‌شود.

البته همین بازگشت به روشنگری را بسیاری بازگشت به اومانیسم و نشانه پشیمانی فوکو از مواضع پیشینش در باب انقلاب ایران تعبیر می‌کنند که به عقیده نویسنده، نتیجه‌گیری غلطی است و سبب می‌شود که نتوان ارتباط بین دو دوره فکری فوکو را درک کرد. قمری تبریزی قصد داشته در فصل پنجم کتاب نشان دهد نه تنها گسستگی عمیقی مابین دو دوره فکری فوکو وجود ندارد بلکه تفسیر فوکو از انقلاب ایران می‌تواند حلقه مفقوده پیوستگی این دو دوره باشد.

 

میشل فوکو در شهریور و آبانِ ۱۳۵۷ در اوج تظاهرات خیابانی به ایران آمد تا جستارهایی از انقلاب برای روزنامه ایتالیایی کوری‌یره دلا سرا بنویسد. نوشته‌های فوکو در حمایت از انقلاب ایران و تفسیر همدلانه او از آن در همان زمان مورد اعتراض بسیاری قرار گرفت. فوکو به برخی از اعتراضات پاسخ داد گرچه این پاسخ‌ها مقبول معترضین واقع نشد و گاهی موجبات رنجش موافقان تفسیر او از انقلاب ایران را هم فراهم آورد.

به هرحال قضاوت غالب این گونه شکل گرفت که فوکو از نوشته‌هایش در باب انقلاب ایران پشیمان شده اگرچه هیچ‌گاه به صراحت آن را بیان نکرده است. نویسنده فوکو در ایران بر آن است که انتقادات به موضع فوکو از دو بدفهمی ناشی می‌شود. بدفهمیِ انقلاب ایران و بدفهمیِ خوانش فوکو از آن.

 

 

فوکو در ایران

 

 

فوکو از سوی منتقدینش متهم می‌شد که از میان گرایش‌های موجود در انقلاب ایران از گرایش مذهبی آن طرفداری کرده و با جعل ایده‌ای به نام معنویت سیاسی در پی نادیده گرفتن سایر گرایشات غیرمذهبی بوده است. معنویت سیاسی از دیدگاه منتقدین یادآور حکومت تئولوژیکی بود که امتحانش را پیش از این در تاریخ بشر پس داده بود. اما از دید فوکو معنویت سیاسی ربطی به حکومت اسلامی نداشت. «برای فوکو دولت اسلامی اتوپیایی بود که مضمون و معنای دقیق آن را آیندگان باید رقم می‌زدند(۱۱۱).»

فوکو بر آن بود که با ایده معنویت سیاسی بتواند حضور پرشور مردم و پذیرش خطراتی تا سر حد مرگ را، در تظاهرات ضد رژیم پهلوی معنادار کند. این‌که بدون دلایل جدی اقتصادی یا سیاسی، عموم مردم حاضر شده بودند خطر کنند و فریاد بزنند که شاه را نمی‌خواهیم، بدون آن‌که دقیقاً بگویند یا حتی بدانند که چه می‌خواهند از دید فوکو اتفاق نادری در تاریخ بود که او سعی می‌کرد از طریق ایده معنویت سیاسی بفهمدش.

فوکو می پنداشت «این یک روش نوین زندگی است که مردم در مذهب‌شان می جویند، چیزی که به آن‌ها قول کشف نوینی را می‌دهد که فاعلیت آن‌ها را به طور ریشه‌ای متحول خواهد کرد… برای آن‌ها تجربه زندگی با دین اسلام، به مثابه یک نیروی انقلابی، معنایی فراتر از تمکین به یک سلسله احکام بوده است. خواست آن‌ها نوسازی حیات‌شان است با رجعت به تجربه معنوی‌ای که می‌پندارند در اسلام شیعی یافت می‌شود (۱۰۹)» و همین روش نوین زندگی را معنویت سیاسی می‌خواند.

 

البته «فوکو گرچه اسلام شیعی را منشا معنویت سیاسی می‌دانست (۱۰۵)» اما آشنایی او با اسلام شیعی از طریق آثار لویی ماسینیون و هانری کربن دو اسلام‌شناس فرانسوی صورت گرفته بود که تمرکزشان بر روایات صوفیانه و اشراقی از مذهب شیعه بود و «وزن زیادی که ماسینیون و کربن برای اسلام عرفانی، معنوی و روحانی قائل بودند تاثیر عمیقی بر ذهن فوکو داشت.(۹۴)»

 

«فوکو پیش از عزیمت به تهران به سمت این نسخه از اسلام شهدا و عرفا متمایل گشته بود، حال آنکه در تهران سال ۵۷، ده سال پس از بیان اندیشه‌های ربانی شریعتی در حسینیه ارشاد، میلیون‌ها حلاجِ حقیقت‌جو دیگر تنها تصویر رمانتیک یک روشنفکر آرمان‌پرست نبود. فوکو واقعیت قیام یک ملت را به عینه دید و به همین سبب هرگز در مرکزیت ایده آن معنویتِ تحول آفرینی که از مطالعات خاص خود از اسلام به دست آورده بود شک نکرد.(۹۶)»

گرچه می توان با توجه به آشنایی فوکو با آثار کربن و ماسینیون پذیرفت که تظاهرات مردم برای فوکو تصویری از خیل عظیمی از حلاج‌های حقیقت‌جو بوده که او را به سوی ایده معنویت سیاسی سوق داده اما نسبت دادن آن به تصویر رمانتیک شریعتی خطایی آشکار است. شریعتی به شهادت آثارش ترجیح می داد که ابوذرها به خیابان بریزند و نه حلاج‌ها. کما این‌که در همان سخنرانی که قمری تبریزی بدان ارجاع می‌دهد هم، شریعتی به صراحت رفتن تمام افراد جامعه در قالب حلاج را موجب بدبختی و هلاکت آن جامعه می‌خواند.

 

از طرف دیگر نویسنده برآن است که دوگانه مذهبی و سکولار در بحبوحه انقلاب ایران موضوعیتی نداشته و «در فرایند انقلاب، زبانِ سکولاریسم هرگز زبان غالب نبود. پس از وقوع انقلاب و از آغاز درگیری‌هایی که نهایتاً به انحصاری شدنِ قدرت در دست گروه‌های مختلف حامی خمینی انجامید، نوعی خودآگاهی سکولار به وجود آمد و توجه به اصول دموکراتیکی که سکولاریسم به آن ارجاع می‌دهد ایجاد شد.(۱۳۳)»

و سعی می‌کند با ذکر شواهدی از تاریخ از جمله مراسم ختم مصطفی خمینی، مراسم محرم، نماز عید فطر و مراسمات چهلم کشته‌شدگان نشان دهد، فوکو ضمن آن‌که از وجود گرایشات مختلف در انقلاب ایران با خبر بوده به درستی دریافته «رهبری خمینی به عنوان مولفه‌ای کلیدی در جنبش انقلابی عظیمی است که نظام شاهنشاهی را برانداخت و … مناسک مذهبی و زبان نمادین اسلام عناصر اصلی سازنده جنبش انقلابی بودند، نه جنبه های فرعی آن.(۱۲۷)»

 

اشکال سوم این است که منقدین فوکو برعکس او تمایزی میان انقلاب و حکومت پس از انقلاب قائل نمی شدند. «مخالفین فوکو هشدار می‌دادند ایده معنویت سیاسی او … چیزی جز نوعی پایه ایدئولوژیک برای اعمال ستم دینی نبود. آن‌ها تاکید داشتند که انقلاب اسلامی برخلاف تصور فوکو در آستانه امری بدیع نایستاده بود بلکه جهش بزرگی را رو به عقب و در مسیر برقراری یک نظام دین‌سالار خشن سبب شده بود(۱۸۵)» در حالی‌که از دید او نفس عصیان فارغ از این‌که چه نتیجه‌ای به بار آورد مهم است.

از دل عصیان انسان‌های جدید متولد خواهند شد. اما این‌که چگونه می‌توان انتهای انقلاب را که می‌تواند آغازِ روندِ استقرار حکومت پس از انقلاب باشد (یا نباشد، همچنان که برخی از استمرار انقلاب صحبت می‌کنند) معین کرد، پرسشی است که نه نویسنده و نه فوکو بدان پاسخ صریحی نمی‌دهند.

 

مسائل زنان در انقلاب و اتفاقات پیش و پس از هشت مارس ۱۹۷۹، لغو قانون حمایت از خانواده، مسئله حجاب اجباری و تظاهرات زنان در مخالفت با آن‌ها و حواشی داخلی و بین‌المللی آن از جمله سفر کیت میلت فمنیست مشهور آمریکایی به ایران، در فصل چهارم کتاب مورد بحث قرار می‌گیرد و نویسنده سعی می‌کند تا نشان دهد چرا خوانش بین‌المللی از اعتراضات زنان در اسفند ۵۷ خوانشی نادرست بوده که با نادیده گرفتن ویژگی‌های تاریخی و بومی مسائل زنان در ایران نه تنها نتوانسته مشکلی از زنان ایرانی را حل کند، بلکه برای آن‌ها معضلاتی به بار آورده است.

معضلاتی که نهایتاً باعث شد زنان ایرانی معترض دست رد به سینه حامیان غربی خود بزنند و به جای پیروی از نسخه‌های آن‌ها، مطالبات خود را در چارچوب مقتضیات فرهنگی و تاریخی خود پی بگیرند که حاصل آن «سیاست جنسیتیِ زنده و پویایی که پس از انقلاب در ایران پدیدار شد حاصل پشت کردن به متون و سنن مذهبی نبود بلکه از تعامل با همان‌ها به دست آمد(۲۴۴)»

 

به باور قمری تبریزی، «مهم‌ترین درسی که می‌توان از جستارهای فوکو درباره ایران گرفت این است که لحظه انقلابی را به جای نمونه‌ای در تصدیق منطق درونی تاریخی جهان شمول و عام باید به مثابه لحظه تحقق شرطی از شروط لازم برای وقوع ممکنات در نظر گرفت.(۴۳)» کاری که منتقدین فوکو چون قادر به انجامش نبودند نتوانستند درک کنند که «مسئله اسلام به مثابه نیروی سیاسی برای دوره ما و سال‌های پیش رو، مسئله‌ای اساسی خواهد بود و نخستین شرط برای نزدیک شدن به آن با حداقل هوشمندی این است که با بغض و نفرت آغاز نکنیم.(۱۸۲)»

 

 

میشل فوکو

 

  این مقاله را ۳۴ نفر پسندیده اند

یک دیدگاه در “فیلسوفی که سر موضع ماند

  1. ایرج می گوید:

    کتاب را نخوانده ام و نمیدانم تا چا اندازه وارد جدل روشنفکری غرب در سالهای انقلاب اسلامی شده. شخصا فرصت های کوتاهی یافتم با دوشخصیت ذکرشده (فوکو و کیت میلت) و ماکسیم رودنسون (اسلام شناس غربی) از نزدیک گفتگو داشته باشم. به علت سن کم (۱۹ سال) و عدم علم و تجربه ام گفتگو ها گاهی از بالا به پایین (از جانب ایشان) و گاهی هم با ابراز احساس برانگیخته (ازجانب من) و جریحه دار شده که ایشان جان کلام انقلاب را درک نمیکنند، میشد. پس از بیش از ۴۰ سال باید اعتراف کنم فقط رودنسون پیش بینی واقع گرایانه از فرایند سیاسی انقلاب داشت. کیت میکت و فوکو تا اندازه زیادی برخوردی ایدتولوژیک با روند انقلاب داشتند. میتوانم بدون زیاده گویی هم ادعا کنم که با اولین درگیری نسبت به همجنسگرایی در سال ۱۳۵۸ در ایران، فوکو در دیدش نسبت به بعد سیاسی انقلاب تجدید نطر کرد و پذیرفت هیچ تحولی (حتی اجتماعی_ معنوی ایران) نمیتواند مجرد و مستقل از تحولات اجتماعی بشریت پیام آور ی نو و متعادل باشد. اینکه تاچه اندازه این تصحیح نظرش در نوشته هایش منعکس شد بر من روشن نیست زیرا همه آثار واپسین سالهای زندگیش را مطالعه نکردم. او نسبت به خود از اینکه رویای خود را از پنجره انقلاب ایران به تصویر کشیده بود رنجور بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *