سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

دنیای ما زبان ساکنین کره‌شمالی را نمی‌خواهد بفهمد

دنیای ما زبان ساکنین کره‌شمالی را نمی‌خواهد بفهمد

 

شین دونگ هیوک در یک اردوگاه در کره‌شمالی به دنیا آمده و بزرگ شده است. پدر و مادر او تنها پنج روز در سال اجازه داشتند همدیگر را ببینند و او محصول یکی از همان پنج روزهاست. شین تا وقتی از اردوگاه فرار نکرده بود هیچ چیز از دنیای بیرون اردوگاه نمی‌دانست. وقتی بلین هاردن روزنامه‌نگار آمریکایی زندگی او را در قالب کتاب فرار از اردوگاه شماره ۱۴ نوشت تصور می‌کرد نوشتن چنین تجربیاتی منجر به از بین رفتن هر اردوگاهی در جهان می‌شود. اما نشد. در کره جنوبی، مساله اتحاد با کره‌شمالی به مساله‌ای فرعی تبدیل شده و بنگاه‌های خبری آمریکایی هم از چنین داستان‌هایی استقبال نمی‌کنند ظاهرا به این دلیل که فراریان نمی‌توانند به انگلیسی حرف بزنند. از قرار، دنیا زبان کره شمالی را نمی‌فهمد.

شین دونگ هیوک در یک اردوگاه در کره‌شمالی به دنیا آمده و بزرگ شده است. پدر و مادر او تنها پنج روز در سال اجازه داشتند همدیگر را ببینند و او محصول یکی از همان پنج روزهاست. شین تا وقتی از اردوگاه فرار نکرده بود هیچ چیز از دنیای بیرون اردوگاه نمی‌دانست. وقتی بلین هاردن روزنامه‌نگار آمریکایی زندگی او را در قالب کتاب فرار از اردوگاه شماره ۱۴ نوشت تصور می‌کرد نوشتن چنین تجربیاتی منجر به از بین رفتن هر اردوگاهی در جهان می‌شود. اما نشد. در کره جنوبی، مساله اتحاد با کره‌شمالی به مساله‌ای فرعی تبدیل شده و بنگاه‌های خبری آمریکایی هم از چنین داستان‌هایی استقبال نمی‌کنند ظاهرا به این دلیل که فراریان نمی‌توانند به انگلیسی حرف بزنند. از قرار، دنیا زبان کره شمالی را نمی‌فهمد.

 

 

مشهور است اگر یک شب پشت لپ­‌تاپ‌تان بنشینید و با گوگل ارث سفری مجازی به شبه‌­جزیره کره کنید تضاد لکه سیاهی در شمال و منطقه نورانی‌­ای در جنوب حتماً توجه‌­تان را جلب خواهد کرد. لکه سیاه کشوری فقیر است که جورج بوش پسر در یکی از معروف‌ترین سخنرانی­‌هایش پس از حملات ۱۱ سپتامبر آن را یکی از سه کشور «محور شرارت» نامید و کابوسش بخشی از اذهان ما ایرانیان را اشغال کرده و منطقه نورانی کشوری است ثروتمند که گوشی تولیدی‌اش حتی در جیب دونالد ترامپ جا خوش کرده و محصولاتش بخشی از فضای خانه‌­های ما ایرانیان را اشغال کرده است.

اما وقتی کتاب فرار از اردوگاه ۱۴ را می‌خوانید متوجه خواهید شد که معضل کره شمالی پیچیده‌­تر از تصویری است که سیاستمداران و رسانه‌­ها تاکنون برای جهانیان ساخته‌­اند. تصویرِ رمانتیکی از مردمانی در بند و تشنه رهایی در شمال که خویشان‌شان در جنوب با چشمانی اشکبار و  آغوش‌های گشاده در انتظارشانند تا آن‌ها را همچون خودشان در جاده بهروزی بیاندازند.

قطعاً این تصویر خالی از حقیقت نیست اما حاوی تمام حقیقت نیز نیست. «مردم کره جنوبی خواهان اتحاد دوباره با کره شمالی هستند. اما آن را فوراً نمی‌­خواهند، بسیاری از آن‌­ها نمی‌­خواهند که این اتفاق در طول عمرشان بیفتد.ص.۱۹۰» چون «وقتی بحثِ پول درآوردن باشد، کره شمالی وقت هدر دادنِ به تمام معناست.

 

اقتصاد کره جنوبی سی و هشت بار بزرگتر از اقتصاد کره شمالی است. ص.۱۸۸» و مردم کره جنوبی تجربه اتحاد دو آلمان را پیش چشم دارند و سعی می‌­کنند منطقی رفتار کنند! به همین دلیل است که «در سال ۲۰۰۷٫٫٫ فقط سه درصد از رأی دهندگان، وضعیت کره‌­شمالی را یکی از نگرانی­‌های اصلی‌­شان محسوب می‌کردند. ص.۱۸۸» و بسیاری از کتاب‌­های خاطراتی که توسط فراریان از کره‌­شمالی نوشته می‌­شود، در کره جنوبی با شکست تجاری مطلق مواجه می‌­شوند.

وقتی بلین هاردن روزنامه‌­نگار امریکایی کتاب فرار از اردوگاه ۱۴ را درباره شین نوشت، امیدوار بود «که اگر کسی در مورد پسری کتابی بخواند که دولت کره‌­شمالی او را تربیت کرده که تا زمان مرگ کار کند، دیگر هیچ‌­گاه نمی‌تواند وجود اردوگاه‌­ها را نادیده بگیرد. ص۲۳» به خصوص آن که آن پسر در اردوگاه متولد شده باشد و تا بیست و سه سالگی که موفق به فرار می‌­شود هیچ مواجه‌­ای با دنیای خارج از اردوگاه نداشته است.

 

شین همچون هر کودک دیگری در جهان حاصل همخوابگی پدر و مادرش بود و مانند بسیاری دیگر یک برادر بزرگ‌تر داشت. تفاوت در این بود که پدرش و مادرش در سال فقط پنج روز اجازه داشتند همدیگر را ملاقات کنند.

این پنج روز احتمالاً پاداشِ عملکرد خوب‌شان در انجام کار اجباری در اردوگاه بود که از عوارضش می‌­توانست تولد کودکانی همچون شین و برادرش باشد. نیروی کار متولدِ اردوگاه که می‌­بایست تا پایان عمرِ خود را همان‌­جا بگذراند تا قانونی که کیم ­ایل سونگ در ۱۹۲۷ وضع کرد به اجرا درآید:

«دشمنان جامعه، هرکسی که هستند، باید تا سه نسل از تبارشان را نابود کرد. ص.۲۰»چه کسی می‌داند؟! شاید شین هم آن­قدر خوش‌­شانس می‌بود که روزی امکان ملاقا‌ت‌های پنج روزه را بیابد و ناکام از دنیا نرود! برای شین و کودکانی از این دست دنیا در اردوگاهی که در آن به دنیا آمده‌­اند خلاصه می‌شود. تولد، زندگی و مرگ‌شان همان­‌جا اتفاق می‌­افتد و حتی شایسته آن نیستند که تحت آموزش ایدئولوژیک مرسوم حکومت قرار گیرند و در نتیجه تصور خاصی از کیش شخصیت رهبرانِ کره­‌شمالی هم ندارند.

واقعیت این است که واژه‌­های تولد، زندگی و مرگ می­‌توانند بسیارگمراه‌­کننده باشند. هاله معنایی اطراف این واژه­‌ها در دنیای ما مفاهیمی را به ذهن متبادر می­‌کند که به هیچ وجه بر نحوه زیست شین و کودکانی همچون او قابل انطباق نیست و برای نزدیک شدن به درک شرایط شین و همگنانش می‌­بایست از واژه‌­ها و عبارات دیگری استفاده کرد.

محصول تصادفی ارتباط جنسی دو محکوم اصلاح‌­ناپذیر به جای تولد، تلاش برای بقا به جای زندگی و انهدام به جای مرگ تصویر بهتری از نحوه زیست چنین کودکانی به ما خواهد داد. زیستی غریب، دهشتناک و تکان دهنده که بسیار بعید به نظر می‌­رسد در جهان بیرون اردوگاه بتوان به فهمِ کاملی از آن دست یافت.» مادرش او را کتک می‌­زد و پدرش.. او را نادیده می‌­گرفت. برادرش یک غربیه بود.. عشق، بخشش و خانواده، لغاتی بی‌­معنا بودند. خدا ناپدید نشد یا نمرد. شین هیچ‌­گاه در مورد او چیزی نشنیده بود. ص.۱۷»

 

در چنین شرایطی است که شین در سیزده سالگی وقتی به طور اتفاقی از برنامه فرار مادر و برادرش باخبر شد بدون هیچ عذاب وجدانی آن‌ها را لو داد و وقتی شاهد اعدام‌شان بود حسی که داشت نفرت از آن‌ها بود که با برنامه‌­ریزی فرار داشتند برای او مشکلاتی ایجاد می‌­کردند که به اعدامش منجر می‌­شد. چندسال بعد شین در یک سخنرانی در آمریکا تصریح کرد که

«مشوق­‌هایش برای فرار مشوق‌­های شریف و والایی نبودند. او تشنه آزادی یا حقوق سیاسی نبود. او صرفاً گرسنه گوشت بود. ص۲۱۰»

 

حتی زمانی ­که داشت این جملات را به زبان می‌آورد هنوز نتوانسته بود خودش را با جوامعِ نرمال از دید ما از جمله کره­‌جنوبی و آمریکا تطبیق دهد. دلش نمی‌­خواست زبان انگلیسی یاد بگیرد، چندین بار شغل عوض کرده بود،در مقابل آماده سازی پیش از سخنرانی مقاومت می‌­کرد و در برقراری رابطه عاطفی با دیگران مشکل داشت. خودش می‌­گوید:

«من دارم از حیوون بودن تکامل پیدا می‌­کنم، اما این روند خیلی خیلی کند پیش می­ره. بعضی وقت‌­ها سعی می­‌کنم مثل افراد دیگه گریه کنم و بخندم. فقط برای این ­که ببینم احساس خاصی داره یا نه. با این‌­حال اشک‌­ها نمی­آن. خنده نمی­آد. ص.۱۹۸»

 

هاردن در توضیح عدم توجه کافی به مسئله اردوگاه‌­ها در کره شمالی و عدم استقبال بنگاه‌­های خبری آمریکا از معدود سخنرانی‌­های فراریان، مشکل زبان را مطرح می‌­کند، این‌که «اکثر کسانی که فرار کرد‌ه‌اند فقط به زبان کره‌­ای حرف می‌­زنند. ص.۲۶» اما اگر کمی عمیق‌­تر نگاه کنیم مشکل زبان انگلیسی یا کره­‌ای نیست.

مشکل زبان به معنای عام است. همان که فلاسفه زبان مدعی‌­اند که اندیشه در بستر آن شکل می­‌گیرد. معضل این‌جا است که امکانات زبانِ ما توان مفهوم‌سازی شرایط شین و دیگر فراریان را ندارد یا حداقل در این زمینه دچار محدودیت‌های جدی است و بالعکس. به همین دلیل است که شرایط تخاطب فراهم نمی­‌شود. به نظر می‌رسد تا نتوانیم بر این محدودیت‌های زبانی در قبال کره‌شمالی غلبه کنیم و انتظار داشته باشیم که فراریان زبان/نحوه اندیشه ما را فرا گیرند، شاهد اتفاق جدیدی در این زمینه نخواهیم بود.

 

دنیای ما زبان ساکنین کره‌شمالی را نمی‌خواهد بفهمد

  این مقاله را ۱۳۰ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *