سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

مرا بشناس

نویسنده: ویولا دیویس

مترجم: حسین گازر

ناشر: لیوسا

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۴۰۲

تعداد صفحات: ۳۵۰

شابک: ۹۷۸-۶۰۰۳۴۰۳۶۱۱


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

مرا بشناس

 

مرا بشناس خودزندگینامه وایولا دیویس است.
وایولا دیویس، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون که تاکنون یکبار جایزه اسکار و دوبار جایزه تونی را دریافت کرده است از بازیگران آفریقایی-آمریکایی به حساب می‌آید. برای همین کتاب زندگینامه او شرح تجربه‌ای خاص از زندگی و موفقیت یک زن سیاهپوست است.


دیویس سال 1965 در یک خانواده فقیر و پرجمعیت به دنیا آمد. آن‌گونه که خودش در آغاز کتاب می‌گوید در کودکی از آن دسته بچه‌های گستاخ و دهن‌دریده بود. علت اصلی‌اش البته تحقیر و آزار همسن و سال‌هایش بود. کسانی که او را زشت و خیلی سیاه می‌دانستند. ماجرایی که البته در سال‌های بعد هم دست از سر او برنداشت.


او دوست داشت بازیگر بشود تا زندگی‌اش معنایی داشته باشد. برای همین به مدرسه بازیگری رفت، با خوش‌شانسی پذیرفته شدن در یک بورس اما همراه با فقر و سختی. پس از آن شروع کار حرفه‌ای او نبود. حالا باز هم در همان توصیفات قدیمی به شکل دیگری گرفتار شده بود. اغلب نقش‌ها برای زنان سفیدپوست بودند، زنانی با پوست روشن، چهره تعریف شده هالیوودی و اندامی متفاوت.

وایولا حالا در نیویورک بود اما در آپارتمانی پر از موش با تعداد زیادی هم اتاقی. نقش‌های کوچکی نصیبش می‌شد، کم کم وارد بیست‌وهشت سالگی می‌شد و وحشت اینکه نتواند زندگی‌اش را اداره کند یا به جایی که می‌خواهد برسد، وجودش را پر می‌کرد. قبول شدن در نمایشی که قرار بود در برادوی اجرا شود شانس بزرگ زندگی او بود.

پس از این بود که وایولا به تدریج در مسیر کارهای حرفه‌ای قرار گرفت و در فضایی که چهره، مو یا رنگ پوست او را مناسب صحنه سینما نمی‌دیدند با سرسختی جای خود را باز کرد. به تدریج به موفقیت‌های بزرگی دست پیدا کرد تا آنجا که در سال‌های 2012 و 2017 جزو صد چهره تأثیرگذار در جهان توسط مجله تایم معرفی شد.

 

کتاب مرا بشناس
            کتاب مرا بشناس


خاطرات او در مرا بشناس نبرد سختش را نشان می‌دهد. بخش‌های مربوط به خاطرات دوران کودکی و نوجوانی سخت و تکان‌دهنده است؛ فقر، تعدی و فشارهای اطرافیان زخم‌های عمیقی در جسم و جان او ایجاد می‌کنند تا آنجا که خودش می‌گوید تا چهارده‌سالگی رختخوابش را خیس می‌کرده. باوجود این او همیشه در جستجوی شادی‌بخشی به دیگران بوده است. کاری که بعدها وقتی به شهرت و موفقیت می‌رسد به خوبی برای اطرافیان و خانواده‌اش انجام می‌دهد. او پس از ازدواج دختری را نیز به فرزندخواندگی پذیرفت که او را عشق بزرگ زندگی‌اش می‌نامد.

این نبردها در دوران بزرگسالی و بعد در دنیای حرفه‌ای بازیگری به شکل‌های دیگر تکرار می‌شود. خاطرات او نه تنها ما را با زندگی شخصی این بازیگر آشنا می‌کند بلکه از وضعیت اجتماعی سیاه‌پوستان آفریقایی تبار آمریکا و برخورد جامعه هنری با آنها و مناسبات هالیوودی اطلاعات جالبی در اختیارمان می‌گذارد.


وایولا زندگی نامه‌اش را با لحنی صمیمانه نوشته. از گفتن بخش‌های سخت یا تیره زندگی‌اش چشم‌پوشی نکرده و حتی نقاط ضعفش را بیان کرده. بخش زیادی از خودنوشته‌اش به رابطه‌اش با پدر و مادرش اختصاص دارد، به تغییراتی که این رابطه کرد، تحولاتی که در وجود پدرش رخ داد و ویژگی‌هایی در مادرش که در او تأثیرگذار بوده

مرا بشناس شیوه‌ای داستان‌گویانه دارد و حتی اگر اهل سینما و نمایش نبوده یا با این بازیگر آشنایی نداشته باشید برایتان خواندنی خواهد بود.


هرچه به پایان کتاب نزدیکتر می‌شویم به نظر می‌آید که وایولا هم بیشتر به دعای آن قبیله سرخپوست آمریکایی نزدیکتر می‌شود؛ همان دعای خیری که در آغاز یکی از بخش‌های کتاب ثبت کرده است: «الهی آن‌قدر عمر کنی که بفهمی چرا به دنیا آمده‌ای.»

 

بخشی از کتاب


من زنی سیاهپوستم. در فرهنگ ما روایتی گفته شده و ناگفته وجود دارد که از قوانین جیم کرو نشئت می‌گیرد و به ما می‌گوید زنانی با پوست تیره مطلوب و خواستنی نیستند. تمام ویژگی‌هایی که به زن بودن مربوط است _خواستنی، آسیب‌پذیر، نیازمند حمایت_ درباره ما صدق نمی‌کند.

در گذشته از ما به‌عنوان اموال شخصی و خوراک آزمایش‌های غیرانسانی استفاده می‌شد و کم‌کم دیگر در جامعه نامرئی شدیم و نحوه‌ی به‌کارگیری‌اش در برنامه‌های نمایشی و تئاتر و سینما این است که به دوست صمیمی، وکیلی قوی و سروزبان‌دار و پررو و پزشک تنزل پیدا کردیم.


ما را به چشم دوست و همدمی می‌بینند که دوپهلو حرف می‌زند و پشت‌چشم نازک می‌کند. این پیام کاملا واضح است که ما به‌عنوان جامعه‌ای از بازیگران سیاهپوست، دروغی را که به خوردمان داده‌اند باور کرده‌ایم.

به‌قول یکی از مدیر برنامه‌های من، بسیاری از بازیگران زن سیاهپوستی که برای نقش‌های بخصوص استخدام می‌شوند طوری قابل جایگزینی به‌نظر می‌رسند که اگر ویژگی‌های آنها را روی یک بازیگر سفیدپوست پیاده کنی، هیچ نشانه‌ای از سیاه بودن آنها باقی نمی‌ماند. آنها باید سایه و ته‌رنگی تیره داشته باشند و نه آن‌قدر سیاه باشند که زشت تلقی شوند و نه آن‌قدر روشن که نتوان سیاه بودنشان را تشخیص داد. من این نظریات را در تمام دوران حرفه‌ای‌ام شنیده‌ام.

 

نویسنده معرفی: گیتی صفرزاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *