کتاب سیاه
نویسنده: اورهان پاموک
مترجم: عین له غریب
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ۸
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۶۵۳
شابک: ۹۷۸۶۰۰۲۲۹۵۱۳۲
شاید اگر بخواهیم رمان پیچ در پیچ و پر از اتفاق کتاب سیاه را در یک خط خلاصه کنیم، شاید بتوانیم همان ماجرای مشکوک شدن یک مرد به همسرش را برگزینیم. گالیپ وکیل است و فکر میکند همسرش رویا، او را به خاطر جلال دوست و پسرعمویش که روزنامهنگار شناخته شدهای است، ترک کرده. اما این تنها آغازی است برای داستانی که درباره ویژگیهای زندگی یک روزنامهنگار ترک در استانبول میگذرد.
رویا که پدرش چندان محبوب خانواده نبود، عاشق رمانهای کارآگاهی است و اکنون ناپدید شده است. اما خبری از جلال هم نیست. آیا این دو با هم ارتباطی دارند؟ همین جاست که گالیپ به دلیل شباهت در صدایش جای جلال را در بین همکاران و خانواده میگیرد. او که در تمام این سالها به محبوبیت او حسادت میکرده است، لباس های او را میپوشد، تلفنهای او را جواب میدهد و حتی برای روزنامه هم مقاله مینویسد.
اما این تازه آغاز آشنایی با جایگاه یک روزنامهنگار است که تهدید به مرگ شده و آنجاست که ترس بر گالیپ مستولی میشود. ولی این رمان هر لحظه در پیچشی خواننده را با بخشی از زندگی در ترکیه و استانبول آشنا میکند و سوالهای مهمی را در ذهن خواننده مطرح میکند؛ مثلا مهم خودِ قصه است یا قصهگو؟ و او را در موقعیتی قرار میدهد که روزنامهنگار داستان مطرح میکند:
«شما که اکنون این نوشته را میخوانید زنده هستید اما من که اینها را نوشتهام، خیلی وقت هست که راهی دیار سایهها شدهام.»
در کتاب سیاه میتوان با حال و هوای روزنامهها و مجلات سیاسی بخصوص وابسته به چپها، هویت واقعی روزنامهنگاری در ترکیه البته پیش از فشارهایی که اردوغان بر آن وارد آورد و بسیاری از روزنامه نگاران را به جرم خیانت دستگیر کرد، آشنا شد. البته در کتاب در کنار توصیف خیابانها و مکانهای مختلف شهر استانبول، گریزی هم به برخی فیلمهای هالیوودی و ترکیهای زده شده و جستارها و نشانههایی از تاریخ سیاسی ترکیه در آن مشهود است.
درباره نویسنده
فرید اورهان پاموک، متولد ۷ ژوئن1952 در محله مرفه نشین نیشان تاشی استانبول است اما او را در ایران فقط با عنوان «اورهان پاموک» میشناسیم. اولین رمانش را در سال 1982 با عنوان «آقای جودت و پسران» نوشت که مورد استقبال محافل ادبی ترکیه قرار گرفت و جایزه ملی کتاب سال را دریافت کرد.
اورهان پاموک نویسنده پر افتخار ترکیه که در سال 2006 برنده جایزه نوبل ادبیات شد، همچنان موفقیتهایش را ادامه میدهد و داستانهایش تاکنون به 56 زبان دنیا ترجمه شده است. از ویژگی آثار او غیر از بیان جزییات دقیق از کشور و شهر و مردم و طبقات مختلف ترکیه، نقب زدن به کتابهای تاریخی نیز هست، او همه آنها را در قالب آثاری مدرن در اختیار خواننده قرار میدهد.
«قلعه سفید»،«نام من سرخ» و «برف» و اتوبیوگرافی «استانبول» از آثار پرطرفدار او در جهان و ایران است. پاموک به مدت سه سال دعوت دانشگاه کلمبیا را پذیرفت و در نیویورک به تدریس پرداخت ولی همچنان در استانبول زندگی میکند.
بخشی از کتاب
* مادربزرگ آن روزها مدام میگفت: «هیچ اومد نداشت برامون.» اما غالب حرف پدربزرگ را که میگفت: «پیرمرد خرفت حسابی پررو شده» همان روزها هم خوب میفهمید، برای اینکه هر وقت آن سلمانی با یک خندهی ابلهانه میگفت: «پس بالاخره برگشت؟» خشم و نفرت را روی جایجای چهرهی پدربزرگ به وضوح تشخیص میداد.
این آنی که بالاخره برگشته بود عموملیح، پسرِ بزرگ پدربزرگ، بود که بعد از ترک زن و بچهی اولش و یک سفر دور و دراز به اروپا، اول به افریقا بعد به ازمیر بعدش به استانبول و بالاخره هم به شهر دل، آپارتمان غالب اینها، برگشته بود با یک دختربچه به اسم رویا.
* چشمهای گریان یک مرد چرا این قدر ما را مضطرب میکند؟ بله، چشمهای گریان یک زن هم هیچ خوشحال کننده نیست و اگر کمی صمیمی و اهل دل هم باشیم که از دیدنش حسابی دچار ترحم و دلسوزی میشویم؛ اما اگر موضوع، چشمهای گریان یک مرد باشد، قضیه کاملا فرق میکند برای این که اهل دل باشیم یا نه از دیدنش دچار بیچارگی میشویم و درماندگی، انگار دنیا به آخر میرسد و علاجی هم ندارد، مثل عزیزی که به مرض لاعلاجی گرفتار باشد و دم مرگ.