آخرین روز یک محکوم
نویسنده: ویکتور هوگو
مترجم: بنفشه فریس آبادی
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ۱۱
سال چاپ: ۱۴۰۱
تعداد صفحات: ۱۶۳
شابک: ۹۷۸۶۲۲۰۱۰۰۳۲۴
سال 1892 ویکتور هوگو، رمان آخرین روز یک محکوم را بدون نام خودش منتشر کرد. روایت مردی که در پنجمین هفتهای است که در انتظار حکم اعدام خود به سر میبرد. نه نامی از او برده میشود نه جرمش بیان میشود، از این رو او میتواند هر محکومی به اعدامی باشد حتی خود ما. به همین دلیل با هراس و پریشانی او احساس نزدیکی بیشتری خواهیم داشت.
چندسال بعد نسخه جدیدتر اثر با امضای نویسنده منتشر میشود و این بار خطابهای نیز در ابتدای آن قرار دارد که برعلیه اعدام است. خطابهای بیش از 30 صفحه که با ذکر نمونههای روشن و دقیق میخواهد استدلال کند این حکم چه مجازات اشتباهی است. قلم «ویکتورهوگو» مانند همیشه عمیق و تاثیرگذار است و عجیبتر آن که حتی در کشور فرانسه نیز تا سالیان بعد این مجازات همچنان پابرجا بود ولی در خطابه اول کتاب درباره تلاشها برای لغو حکم اعدام در آن سالها نیز توضیح داده شده است.
محکوم به اعدام از زبان زندانی در بیستر روایت میشود که تمام لحظاتی که پشت سر میگذراند مدام در تنهایی محض با اعدام کلنجار میرود و زیر آن منجمد و خمیده است.
مردی که پیشتر شبیه تمام مردان دنیا بود اما اکنون تنش در سیاهچال و روحش در زندان هولناک و مخوف مرگ گرفتار است. مردی طرد شده که جز خاطراتش چیزی ندارد و باید سرانجام با گیوتین و اعدام روبرو شود. او در آرزوی بخشش است، در انتظار عفو و در انتظار پذیرفته شدن از سوی خانواده و جامعه. چیزی که از آن محروم است و حتی دختر سه سالهاش نیز او را نمیپذیرد. او مدام در لحظههای مختلف به خود حس شجاعت میدهد و در آخرین لحظات هم به دنبال عفو در لحظه آخر است، امیدی اندک برای حفظ زندگیاش!
این کتاب همراه با داستان کوتاه دیگری با عنوان «کلود بینوا» منتشر شده است.
درباره نویسنده
ویکتور هوگو از اشرافزادگان فرانسوی بود، در 26 فوریه سال 1802 به دنیا آمد، در مادرید به مدرسه رفت و نخستین مجموعه شعرش را در سال 1822 منتشرکرد و از همان ابتدا نیز مورد تشویق و تایید لوئی شانزدهم قرار گرفت. او را از بنیانگذاران سبک رومانتیسم در ادبیات و از حامیان شکل گیری جمهوری در فرانسه میدانند.
هوگو را در جهان بیشتر به عنوان نویسنده میشناسند و آثارش هرکدام جزو شاهکارهای ادبی جهان محسوب میشود. او به مسایل اجتماعی فرانسه در داستانهایش توجه داشت و 18 سال از زندگیاش در تبعید بود. او که در سال 1831 گوژپشت نتردام را نوشته بود، در سالهای تبعیدش چهار اثر «بینوایان»، «کارگران دریا»، «مردی که میخندد» و «نودوسه» را خلق کرد که هرکدام به گوشهای از تاریخ و زندگی فرانسه اختصاص دارد. هنگامی که در ماه می سال 1855 در فرانسه درگذشت، بخشی از هموطنانش او را به عنوان سیاستمدار میشناختند و بیش از دومیلیون نفر در خاکسپاریاش شرکت کردند.
بخشی از کتاب
*سه روز بود که محاکمهی من آغاز شده بود. سه روز بود که نامم و جرمی که مرتکب شده بودم، خیل عظیمی از تماشاگران را هر صبح به گِرد هم جمع می کرد.تماشاگرانی که، مثل کلاغ های جمع شده دور یک لاشه، میآمدند و صندلی های دادگاه را پُر میکردند، سه روز بود که این نمایشِ غریب قاضیان، شاهدان، وکلا و دادستان ها در برابر چشمانم مدام از سر گرفته میشد. گاهی مضحک و خنده آور، گاهی خون آلود، اما همیشه تاریک و مرگبار. دو شبِ نخست از دلواپسی و وحشت نتوانستم بخوابم. شب سوم از کسالت و خستگی به خواب رفتم. نیمه شب بود که اعضای هیئت منصفه را که مشغول مشورت بودند به حال خود رها کردم.
*مرا به سیاه چالم بازگرداندند و روی حصیر انداختند. بلافاصله به خوابی عمیق فرورفتم؛ خواب فراموشی. پس از چندین روز، نخستین ساعاتی بود که به خواب و استراحت میگذشت. هنگامی که برای بیدار کردن من آمدند، هنوز در ژرف ترین لحظهی آن خواب عمیق بودم. این بار دیگر گامهای سنگین و کفشهای آهنین زندان بان، صدای به هم خوردنِ کلیدهایش و غژغژ خشک و خشن قفل زندان کفایت نمی کرد بلکه برای بیرون کشیدن من از آن رخوت، صدای زمخت زندان بان در گوشم و دست خشن او بر بازویم نیز لازم بود: بلند شو، بجنب!
نویسنده معرفی: گیسو فغفوری