کلاژی از بطالت کافهنشینها
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
نشر برج انتشارات آگاه 30book بزودی بزودی بزودیدر کلاهگردانی... ،رمان جدید حسین سناپور، همه شکست میخورند. رمانی که پنج راوی، پنج بخش و پنج شخصیت اصلی دارد. در فصل اول همهشان هستند و حرف میزنند، در مورد مفهوم بطالت حرف میزنند و آخرِ گفتوگو معلوم میشود دارند تعارف میکنند و فارغ از خاستگاه طبقاتیشان، مشکل همهشان پول است نه بطالت.
کلاه گردانی میان آس و پاس ها
نویسنده: حسین سناپور
ناشر: برج
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۷۶
شابک: ۹۷۸۶۲۲۷۲۸۰۳۵۷
در کلاهگردانی... ،رمان جدید حسین سناپور، همه شکست میخورند. رمانی که پنج راوی، پنج بخش و پنج شخصیت اصلی دارد. در فصل اول همهشان هستند و حرف میزنند، در مورد مفهوم بطالت حرف میزنند و آخرِ گفتوگو معلوم میشود دارند تعارف میکنند و فارغ از خاستگاه طبقاتیشان، مشکل همهشان پول است نه بطالت.
کلاه گردانی میان آس و پاس ها
نویسنده: حسین سناپور
ناشر: برج
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۷۶
شابک: ۹۷۸۶۲۲۷۲۸۰۳۵۷
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
نشر برج انتشارات آگاه 30book بزودی بزودی بزودیحسین سناپور در بین هم نسلانش (حالا دیگر شصت ساله است) اولین کسی است که عطای حاشیهی امنی را که مقام «استادی» به آدم میدهد به لقایش بخشیده و در این سنوسال تصمیم گرفته در محضر جوانهای بیست-سی ساله شاگردی کند. شاید هم بهسیاقِ پدر و مادرهای روشنفکر که یک-دو پُک به سیگارِ بچههایشان میزنند میخواهد بگوید دود از کُنده بلند میشود.
رمان را راوی[های] دانای کل روایت میکنند؛ گاهی هم راویهای اول شخص. رمان دربارهی دربارهی شکست خوردن است و محتوم بودن این شکست. خوبیاش این است که نه مثل پدربزرگهای کراواتی به افسوس سر تکان میدهد که: «زمان ما یادش به خیر» و نه مثلِ پدرخواندههای پیراهنمردانهپوشِ بیکراوات سگرمههایش را در هم میکند و زیادی به خودش و بقیه سخت میگیرد؛ کمی شوخ طبعی دارد: «این فقط یک رمان است».
بَدیش هم این است که مثل همهی پدرها و پدربزرگها نمیفهمد دَردِ کیومرث و سودابه و کمال و مهناز و رضا چیست. فکر میکند اگر دستی پدرانه به سرشان بکشد و تجربهی شکستشان را به رسمیت بشناسد و حتی مسئولیت این شکست را به عهده بگیرد، وظیفهاش را انجام داده است.
رمان کلاه-گردانی پنج شخصیت اصلی دارد: پنج نام. اینها با هم حرف میزنند، میروند میانِ کارتنخوابها، میروند توی گالریها، توی کافهها. گاهی جریان روایت قطع میشود و یکیشان میشود راوی یا یکنفس شروع میکند به حرف زدن.
رمان پنج بخش هم دارد: بطالت کافهها، گم شده در رنگها، لباس عروس در تاریکی، تاریخ را مرگها میسازند، بدرقه.
و پنج شخصیت اصلی: سودابه و کمال و مهناز و کیومرث و رضا. در فصل اول همهشان هستند و حرف میزنند، در مورد مفهوم بطالت حرف میزنند و آخرِ گفتوگو معلوم میشود دارند تعارف میکنند و فارغ از خاستگاه طبقاتیشان، مشکل همهشان پول است نه بطالت.
از لابهلای حرف زدنشان اطلاعاتی دیگری هم در موردشان به دست میآوریم: به جز رضا که سیوشش ساله است باقیشان بین بیست تا سی سالهاند، هر پنج نفرشان مجردند، مهناز باریستا است و مترجم متفنن و از خانوادهای ثروتمند و جا سنگین. رضا آسوپاس است؛ بچهی میدان شاهپور (وحدت اسلامی فعلی)، تیپیکِ همهی میدانشاهپوریهای ادبیات و سینما و تلویزیون: باحال، مستقل، عاشقپیشه، درونگرا، با معرفت، مَشتی. نیمچه خبرنگار است و ماشین قراضهای دارد به اسم عزیزخان که گاهی با آن مسافرکشی میکند و یک دوستدختر سابق به اسم هستی.
سودابه «باریک و کمی بلند» است و از همهشان صریحتر و سرکشتر. نقاش است و طراح صحنه. کیومرث کتابفروش است. کمال از همهشان علافتر است: «تئاتری» است، سبیل دوچرخهای دارد و شاپو سر میکند.
بخش غمانگیز ماجرای کمال این است که از خانوادهای محروم است و مهارتی هم ندارد. چهار نفر دیگر به پشتوانهی خاستگاه طبقاتی و مهارتهای حرفهایشان شاید بتوانند چند سالی را توی کافهها وقت تلف کنند تا اینکه سرشان به سنگ بخورد و به صراط مستقیمِ پدر و مادرهایشان برگردند، اما آخر و عاقبتِ کمال، عاقبت پیرمرد کلاهگردان است: پیرمردِ معتاد متجاهری که خرجِ «عمل»اش را با نواختن ساز دهنی و نوشتنِ «شعر، داستان و مقاله، بازنویسی، ویراستاری، هرچی سفارش باشد» (صفحه13)
به دست میآورد. کمی بعد در بخشی از رمان که مهناز راوی است؛ نمونهی عاقبتبه خیرِ نویسندهی معروفِ پا به سن گذاشته را هم میبینیم: فرقش با پیرمرد کلاهگردان این است که معتاد متجاهر نیست؛ اگرنه او هم عمیقاً شکست خورده است و آمده کنجِ کافهای که مهناز در آن کار می کند فیلمنامهای سفارشی بنویسد، «کار گل» بکند تا به قول خودش از فلاکت در بیاید. (صفحه23)
اما مهمترین چیزی که، به زعم من، از فصل اولِ رمان کلاهگردانی دستگیرمان میشود -یا باید بشود- این است که هر پنج نفرشان خیلی خاماند و خودشان را خیلی جدی گرفتهاند. اما ما نباید زیاد جدیشان بگیریم؛
کیومرث همان اول کار از تمثیل مولانا از «رومیان و زنگیان و صیقل زدن درون» (صفحه 9) حرف میزند؛ (حال آنکه تمثیل مولانا دربارهی چینیان و رومیان است)
و رضا فریاد میزند: «لامصبها، این همه حرف توی کلهتان است و از یک کافه این همه تفسیر و تاویل فوکویی و دریدایی تحویلمان میدهید، یک فکری هم ازتان در بیاید که ازش پول بزند بیرون[…]» (که هیچ تفسیر فوکویی و دریدایی در کار نیست و فقط بحثی بیمایه و بیسروته و «کافهای» در جریان است. این نشان میدهد بیچاره رضای بچهی شاهپور چقدر از مرحله پرت است).
سودابه برای صحنهی یک نمایش طرحی زده است که کارگردانِ نمایش بعد از «عقب و جلو بردن» اسکیسهایش تشخیص میدهد که «شبیه آلات جنسیاند». و سودابه جواب میدهد که متناسب با موضوع نمایشنامه که «خیانت است و سکس» طرح زده است. (صفحه 31)
کارگردان نگران است که اگر «فهمیدند» و نتیجهی چهارماه تمرین گروه رفت روی هوا چه. (که قاعدتاً اگر او فهمید باقی هم میفهمند).
شخصیتهای رمان کلاه-گردانی از امر سیاسی دلزدهاند. رضا خودش را شماتت میکند که چرا «تیشرت سبز» پوشیده است (صفحهی25) و سودابه به «سه چهار جملهی بیسروته راننده»ی اسنپ دربارهی «میرحسین و محصورین دیگر و زندانیهای سیاسی و چرتوپرتهای ترامپ» جواب نمیدهد. (صفحهی114). هرچند که رضا محکومیتی قضایی هم دارد، خودش را راضی میکند که اوین برای او که «بلاتکلیف» است خوب است و به معنای «آموزشگاه سیاسی و آشنایی با سیاسیون گردنکلفت است، هرچند الان بیشترشان بیرون و مرخصیاند» (171)
در کلاهگردانی... همه شکست میخورند. تنها کسی که نجات پیدا میکند پدر کمال است؛ آن هم به چه قیمتی؟ باید رمان را بخوانید تا بدانید از چه حرف میزنم. کلاهگردانی… آناتِ نفسگیر، تکگوییهای درخشان و صحنهپردازیهای قوی زیاد دارد. وبگاهِ نشر برج (borjbooks.ir) در توصیفِ رمان کلاه گردانی… نوشته است: «یک کلاژ از زیست شهری». کلاژ برای توصیفِ فرم روایی رمان کلمهی دقیقی است: کلاهگردانی میان آسوپاسها، یک کلاژ از حسین سناپور.