سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

کتابی برای نوجوانان و یواشکی خواندن بزرگ‌سالان

کتابی برای نوجوانان و یواشکی خواندن بزرگ‌سالان


تاکنون 13 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

چیزی که در کتاب «پولینا» زیاد احساس می‌شود و از نظر من خیلی زیباست شادی ِملایم همراه با غمی است که در کل کتاب وجود دارد. طوری که همه با تمام بدبختی‌ها و سختی‌های زندگی‌شان از کنار هم بودن لذت می‌برند و شادند. وجود هیچ شخصیتی بیخود نیست و همه پشت نقاب خندان خود داستان غم انگیز و در عین حال شیرینی دارند.

پولینا چشم و چراغ کوهپایه

نویسنده: آناماریا ماتوته

مترجم: محمد قاضی

رده بندی سنی کتاب: 12+

ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۵۲

تعداد صفحات: ۱۸۴

شابک: ۹۷۸۶۰۰۰۱۰۳۱۳۲

چیزی که در کتاب «پولینا» زیاد احساس می‌شود و از نظر من خیلی زیباست شادی ِملایم همراه با غمی است که در کل کتاب وجود دارد. طوری که همه با تمام بدبختی‌ها و سختی‌های زندگی‌شان از کنار هم بودن لذت می‌برند و شادند. وجود هیچ شخصیتی بیخود نیست و همه پشت نقاب خندان خود داستان غم انگیز و در عین حال شیرینی دارند.

پولینا چشم و چراغ کوهپایه

نویسنده: آناماریا ماتوته

مترجم: محمد قاضی

رده بندی سنی کتاب: 12+

ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۵۲

تعداد صفحات: ۱۸۴

شابک: ۹۷۸۶۰۰۰۱۰۳۱۳۲

 


تاکنون 13 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

کتابی برای نوجوانان و یواشکی خواندن بزرگ‌سالان

 

 

این کتاب سال‌های زیادی در کتابخانه‌ی مادرم بود و مادرم چند ماه پیش پیدایش کرد. کتاب را عمه‌ام به مادرم داده بود و مادرم خیلی دوستش داشت. از آن موقع به بعد مادرم هر روز به من یادآوری می‌کرد این کتاب را بخوانم. خب، کتاب‌های قدیمی همیشه برای من دافعه داشتند و دارند.

درست است که جو ملایم و لذت‌بخش‌شان را دیگر نمی‌توان در کتاب‌های امروزی به سادگی پیدا کرد؛ اما من ترجیح می‌دهم کتاب پر از اتفاقات هیجان‌انگیز یا حداقل مرموز باشد. پس بهانه آوردم و کتاب‌های امروزی را خواندم. ولی مادرم تسلیم نشد و به طور نامحسوسی مرا مجبور کرد که کتاب را بخوانم. وقتی به خودم آمدم دیدم که آن را خوانده‌ام و دارم این مقاله را (که زیاد هم شبیه مقاله نیست) می‌نویسم!

من فکر می‌کنم این‌که در چه جوی کتاب را بخوانی در نوع احساست به کتاب موثر است. مثلا اگر دوستت کتاب را بدهد و در دوره‌ای زیبا آن را بخوانی از کتاب خوشت می‌آید اگر کتاب را یک معلم بداخلاق یا منفورترین همکلاسی‌ات به تو پیشنهاد بدهد و در دوره‌ی دندان‌درد یا وقتی گربه‌ات روی قالی‌ بالا آورده یا به عنوان هدیه یک موش تکه‌تکه شده برایت آورده بخوانی، خب حتی اگر بهترین کتاب دنیا هم باشد باز هم به خودت می‌گویی چه کتاب گندی.

 

راستش اولش در برابر کتاب جبهه گرفتم چون انتخاب خودم نبود و اصرار مادرم هم پشتش بود. و با خودم فکر کردم بس که آن موقع‌ها امکانات نبوده الکی‌الکی و بیخودکی از همه‌چیز لذت می‌بردند و به عنوان خاطرات طلایی آن دوران برای ما نام می‌برند. حتی با خودم فکر کردم که احتمالاً آن موقع مادرم نمره‌اش بیست شده بود یا حتی یواشکی عاشق بود که به نظرش این کتاب پاره‌پوره درخشان می‌آید!

خب این کتاب اسپانیایی – که تا مدتی فکر می‌کردم روسی است – همان طور که گفتم جو آرام و مسالمت‌آمیزی دارد. همه چی به خوبی می‌گذرد، طوری که تا اواخر کتاب هیچ اتفاق بد یا شوکه‌کننده‌ای نمی‌افتد. اما بعد دیدم چیزی که در این کتاب زیاد احساس می‌شود و از نظر من خیلی زیباست شادی ِملایم همراه با غمی است که در کل کتاب وجود دارد. طوری که همه با تمام بدبختی‌ها و سختی‌های زندگی‌شان از کنار هم بودن لذت می‌برند و شادند. وجود هیچ شخصیتی بیخود نیست و همه پشت نقاب خندان خود داستان غم انگیز و در عین حال شیرینی دارند.

این داستان به خوبی همه‌ی احساسات را نشان می‌دهد؛ احساس زشت بودن، بی فایده بودن، دلتنگی برای پدر مادر و احساسات خیلی زیادی که اگر بخواهم نامشان ببرم تمام نمی‌شوند. ولی متاسفانه ترجمه داستان اصلاً خوب و روان نبود. حتی گاهی به خاطر ترجمه کتاب را کلا کنار می‌گذاشتم. البته متوجه هستم که این کتاب قدیمی است و در آن زمان چیزی بهتر از این در دسترس نبود.

استفاده از جملات و فعل‌های تکراری، کلمات قلمبه سلمبه و … از عیب‌های ترجمه بود. اما نمی‌توان گفت که ترجمه افتضاح بود، برعکس! ترجمه احساسات را به خواننده می‌رساند و مشکلی در انتقال احساسات نداشت.

 

یکی از چیزهایی که توجه من را در اول داستان جلب کرد، تغییر جو و محیط داستان بود. محیط از کافه‌ی کنار ایستگاه و جاده‌های تاریک، اتوبوس شروع می‌شود … ناگهان محیط تغییر می‌کند و ما به یک محیط طبیعی و پوشیده از برف، به یک خانه ی ییلاقی می‌رویم. و این تغییر برای من که هردو محیط را دوست دارم و به نظر من هر دو بسیار آرامش‌بخش هستند، لذت‌بخش بود.

اما متاسفانه از همان اول داستان شخصیت اعصاب‌خردکن ظاهر می‌شود؛ شخصیتی که در اکثر کتاب های کلاسیک وجود دارد. از آن شخصیت‌ها که با خودت می‌گویی: «ببینم شخصیت جان اصلا تو برای چی وجود داری؟ یک ذره خوبی تو وجودت هست یا چون نویسنده خواسته سراسر بدی هستی؟» مانند مدیر مدرسه‌ی ماتیلدا، خانم ترانچبول (حالا نه در اون حد).

البته باید این را هم گفت که وجود سوزانا (شخصیت رو اعصاب) در داستان بی‌تاثیر نیست و ما در طول داستان تاثیر حرف‌های نیش‌دار سوزانا را در پولینا می‌بینیم. یک نکته‌ی دیگر درباره سوزانا این است که آخرهای کتاب متوجه می‌شویم که سوزانا شخصیت خاکستری دارد، یعنی شخص کاملاً بدی نیست. او از ته دلش واقعاً پولینا را دوست دارد اما ابرازش را بلد نیست.

یک چیز دیگر کتاب که باز هم از نظر من جالب بود استفاده از توصیف‌های اول کتاب در آخر کتاب بود، این روش را خودم هم گاهی در نوشته‌هایم استفاده می‌کنم. مثل دژاوو می‌ماند. من از آن آدم‌هایی نیستم که اهل پند دادن و نتیجه‌گیری‌های نصیحت‌طور و از این حرف‌ها باشم، اما می‌توانم به شما با اطمینان بگویم که این کتاب خالی از پیام نیست. البته باید گفت اکثر کتاب‌ها پیامی دارند، اما در این کتاب یکی از خوبی‌ها این است که چه دنبالش باشی و چه نباشی بالاخره پیام و نتیجه‌ی خوبی می‌گیری.

 

درباره‌ی پایان هم خب، من اسپویل نمی‌کنم اما خیال‌تان را راحت می‌کنم که پایان کتاب یک چیزی فراتر از خوب است. به نظرم پایان‌بندی خوبی داشت، برای من که از طرفداران پایان‌های خوش هستم لذت‌بخش بود. (یک دوستی دارم که از پایان‌های خوش متنفر است و آن‌ها را مصنوعی می‌داند… هیچ‌وقت درکش نکردم. درست است که پایان‌های خوش همیشه طبیعی نیستند اما من طرفدارشان هستم و به نظرم پایان‌های همیشه ناخوش هم به همان اندازه غیرطبیعی هستند) در کل این کتاب را به همه‌ی نوجوانان (مخصوصاً دختران) پیشنهاد می‌دهم‌.

اگر هم بزرگ‌سال هستید مشکلی ندارد. می‌توانید کتاب را یواشکی بخوانید و ادعا کنید که در دوران دبیرستان‌تان آن را خواندید. کسی متوجه نمی شود.

 امیدوارم از این کتاب که کاغذش و کلماتش بوی کتاب‌های کلاسیک را می‌دهد، لذت ببرید.

 

  این مقاله را ۲۰ نفر پسندیده اند

7 دیدگاه در “کتابی برای نوجوانان و یواشکی خواندن بزرگ‌سالان

  1. وسن می گوید:

    کتاب رو نخوندم اما از خوندن نوشته ت لذت بردم.
    خوندن کتابهای خوب واقعا لذت بخشه چه قدیمی چه جدید.
    خوندن نوشته هات همچینن?

  2. عسل می گوید:

    مها جان مقاله ات عالی بود. از قلم طنز وقوی ات لذت بردم .از آنجا که همیشه نظرت رو صریح و بدون رودربایستی مینویسی، نوشته هایت چندبرابر جذابتر میشوند.موفق باشی عزیزم .??

  3. آرش می گوید:

    خیلی خیلی زیبا نوشتی مها جان یا به قول خودتون باحال نوشتی .
    همیشه یه چیزی برام جای سؤاله که شما نوجوونها چطور از کتابها و مخصوصاً کارتون های جدیدتون یا باز به قول خودتون انیمه لذت می برید ، در حالیکه کارتون ها و کتابهای دوران ما فوق العاده بود همین پولینا ، لک لک ها بربام ، کوههای سفید و و و
    مطمئنم نوشته ات خیلی از پدرومادرها رو می‌بره به دوران نوجوانی شون.
    همیشه بنویس
    نویسا باشی!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *