اسمگذار خوبی نیستم!
زهرا شاهی اولین رمانش را با نام پیچ منتشر کرد. دومین رمان او درازکش در ساعت خواب تجربه جالبی از نوشتن درباره راوی غیرهمجنس است؛ داستان دو مرد که روایت کتاب در هر فصل از زبان یکی از آنها شکل میگیرد. شاهی برای کودکان و نوجوانان هم کتاب مینویسد و اسامی تعدادی از کتابهایش در این حوزه عبارتند از: شهری که دیگر نبود، به کیلکاها رحم کنید، باغ وحش روی ریل و رئیس باغ مادام خلچه. زهرا شاهی به سوال وینش درباره دلیل انتخاب نام کتابش درازکش در ساعت خواب پاسخ داده است.
زهرا شاهی اولین رمانش را با نام پیچ منتشر کرد. دومین رمان او درازکش در ساعت خواب تجربه جالبی از نوشتن درباره راوی غیرهمجنس است؛ داستان دو مرد که روایت کتاب در هر فصل از زبان یکی از آنها شکل میگیرد. شاهی برای کودکان و نوجوانان هم کتاب مینویسد و اسامی تعدادی از کتابهایش در این حوزه عبارتند از: شهری که دیگر نبود، به کیلکاها رحم کنید، باغ وحش روی ریل و رئیس باغ مادام خلچه. زهرا شاهی به سوال وینش درباره دلیل انتخاب نام کتابش درازکش در ساعت خواب پاسخ داده است.
اول بگویم که من اصلا اسمگذار خوبی نیستم! یعنی اگر میشد ترجیح میدادم یک نفر را برای اسم گذاشتن روی داستانهایم استخدام کنم. درازکش در ساعت خواب هم قبل از این دوبار اسمش تغییر کرده و من هردوبار فکر میکردم اسمهای خیلی خیلی خوبی برای رمانم پیدا کردهام اما از بازخورد اطرافیان متوجه شدم که کاملا در اشتباهم.
اولین اسمی که پیدا کرده بود «صلح تکنفره» و اسم دومم «بیدارباش» بود. البته ناشر هم اسم «بادیگارد» را پیشنهاد داد که با محتوای اثر کاملا همخوانی داشت و جذاب هم بود، چون یکی از دو راوی داستان بادیگارد است. ولی چون فیلمی با همین اسم در سینما ساخته شده بود مخالفت کردم. هرچند من رمانم را قبل از ساخته شدن فیلم «بادیگارد» نوشته بودم و اگر نوبت در این ماجرا اهمیت داشت اسم بادیگارد حق من و سهم من بود!
و در نهایت درازکش در ساعت خواب تصویب شد و ناشر هم موافقت کرد.
درازکش در ساعت خواب از نظر من نشاندهندهی یک جور بیعملی است. درازکشیدن در ساعت خواب انگار یک کار ناتمام است. فرد نه درست و حسابی خواب است و نه کاملا بیدار. نه اینسو است و نه آنسو. در داستان من، شریف و متین هردو در این لحظه قرار دارند و مدام بین این دو وضعیت دست و پا میزنند.
نه کاملا در خواب فرو میروند و خود را به ندیدن و نشنیدن و نفهمیدن میزنند و نه بیدار میشوند و شرایط را تغییر میدهند. مخصوصا برای شریف این یک برزخ عذابآور هفتساله است که در ادامهی داستان اتفاقاتی باعث میشوند بالاخره تصمیم بگیرد از این وضعیت خلاص شود.
در مورد اینکه بیشتر به جذاب بودن اسم فکر کردم یا مرتبط بودن آن با اثر، باید بگویم که نام، مخاطب و اثر سه اسم برای یک مفهوم هستند و آن «خواندن» است. من به خوانده شدن کتاب فکر کردم. و برای اینکه کتابی خوانده شود اسمش باید برآمده از مفهوم باشد، از اسامی دیگر متمایز باشد، و همچنین تاحدودی روشن کند که چرا من در کنار کلی کتابهای دیگر خواندنی هستم.
و در نهایت دعوتی باشد برای کسی که میخواهد خواندن را محقق کند. بنابراین من به همهی این موارد فکر کردم اما نتیجه چی شد؟ راستش تلاشم تا حدودی با شکست روبهرو شد!! چون خیلیها به من گفتند که اسم کتاب از پس مسئولیتهایش برنیامده، گویای مفهوم نبوده یا داستان خیلی بهتر از اسمش بوده! هرچند انگشتشماری هم این اسم را دوست داشتند.
یعنی درکل و با توجه به بازخوردها میتوانم بگویم که اسم کتاب بیشتر از اینکه دعوت باشد سدی شد که کسانی که از این سد عبور کردند عموما داستان را جذاب ارزیابی کردند و کسانی که پشت این سد ماندند سراغ داستان نرفتند.
گفتم که! من در انتخاب اسم تقریبا بیاستعدادم و بعد از این حتما از کسانی که بلدند اسمهای جذاب پیدا کنند کمک خواهم گرفت.
و بله، شاید بدم نمیآمد اسمش را عوض کنم هرچند در تمام این مدت هیچ اسم بهتری برایش به ذهنم نرسیده.