نویسنده: محدثه ابراهیم زاده گرجی
ابتدا که شروع به خواندن کتابِ هموابستگی دیگر بس است کردم، به دنبال محتوایی مرتبط با وابستگی و رهایی از آن بودم، اما معنای هموابستگی چیز دیگری بود، و من از اینکه دربارهی مفهومی که پیشزمینهای از آن نداشتم مطالعه میکردم، ذوقزده شده بودم!
ممکن است شما تجربهی زیستن با «آدمی دشوار» در تمام زندگی یا برههای از آن را داشته باشید؛ این آدم دشوار میتواند پدری معتاد، مادری وسواسی، همسری الکلی، خواهری روانرنجور، فرزندی سرکش و… باشد. اما الان هدفِ صحبت ما آنها نیستند، بلکه میخواهیم دربارهی خودِ شما صحبت کنیم. همه چیز دست به دست هم دادهاند تا به هر دلیلی با آن فردِ دشوار مشغول زندگی کردن باشید، روندِ شخصی زندگی شما دچار مشکلاتِ جدی شده، چرا که احساس میکنید زندگیتان را دستبسته، در خدمتِ مراقبت و گاهی نگهبانی از آن فرد گذاشتهاید… به شما میگویند «هموابسته».
کتاب به هموابستهها، یادآوری میکند که همیشه نباید فرد دشوارِ زندگیشان به اعتیاد جانسوز یا بیماری صعبالعلاجی گرفتار باشد. مثلا امکان دارد که علتِ هموابستگی شما، همسری باشد که زمانی الکلی بوده ولی حالا بهبود یافته، اما شما هنوز در بندِ گذشتهاید، تغییر قابل توجهی در سبک زندگیتان پدید نیاوردهاید و حالا ناراحت و خشمگین هستید، انگار که به شما چیزی بدهکار هستند… حتی ممکن است کسی که شما خود را درگیر و وابستهی مراقبت و نگهبانی از او کردهاید، فردی معمولی باشد!
شاید ابتدا همه چیز عادی پیش برود، و شما فکر کنید که کنترل شرایط را در دست دارید؛ چون همیشه حاضر و آمادهاید تا وقایع را کنترل کنید؛ مراقب هستید اعتیاد پدر لو نرود، به هیچ چیز دست نمیزنید تا مادر وسواسی بر کل خانه و شستشوی مدام وسیلهها فرمانروایی کند، شغلتان را رها میکنید تا پسر نوجوانتان را بپایید و همیشه بدانید با چه کسی و کجا میرود و چه وقت برمیگردد، و با دوستانتان هیچ تفریحی نمیکنید چون میترسید وقتی حضور ندارید خواهر افسردهتان دست به خودکشی بزند…
کتاب به شما میگوید مراقب باشید! این رفتارها میتوانند شما را بیمار کنند و به زودی احساسِ ناکامی و رنجِ ناشی از زندگی نکردن را به کامتان بریزند… به قول نویسنده: «هیچ چیز آرامتر و دردناکتر از رویاها نمیمیرد…».
چه باید کرد؟ بخش دوم کتاب که از فصل پنجم آغاز میشود، مربوط به اصول اولیه مراقبت از خود است. وجود شما بینهایت ارزشمند است و باید به حساب بیاید. ما از آدمهای ارزشمند زندگیمان، و از کالاهای گرانقیمتی که در خانه داریم، محافظت میکنیم اما افسوس که فراموش میکنیم قبل از هر چیز و هر کس، این ما هستیم که باید تا آخر عمر با خودمان زندگی کنیم. بنابراین نباید فرصت را از دست دهیم… باید هرچه سریعتر شروع کنیم به مراقبت از این جسم و روانِ بینهایت توانمند اما ظریف، که دوست داشتنش زندگیبخش است…
اول باید یاد بگیریم که خودمان را از فردی که به او هموابسته شدهایم، جدا کنیم؛ این کار تفکیکی ذهنی است و به معنای بیتفاوت شدن و تنها گذاشتنِ طرف مقابل نیست، بلکه به معنای ایجادِ فاصله و فرصتی است تا فردِ هموابسته بتواند توجه به خود را از سر بگیرد.
بعد کتاب یادمان میدهد که واکنش نشان دادن از روی هیجانات، غیر سازنده و پاسخ دادن از روی منطق و آرامش، سازنده است، و البته گاهی از اینها مهمتر، سکوت کردن است!
همچنین میفهمیم که کنترلگری همهجانبه دیوانهمان میسازد! بنابراین باید از کنارِ خیلی چیزها بگذریم، بدون آن که تلاش کنیم تغییری اجباری در آنها ایجاد کنیم.
حالا باید کار بزرگ دیگری انجام بدهید: نگاه خودتان را به خودتان بررسی کنید؛ شما واقعاً چه کسی هستید؟ انسانی قربانی شرایط؟ ناجی شکستناپذیر؟ و چقدر به نیازهای خود توجه میکنید و طبق امیال خود دست به انتخاب میزنید؟
به روابط عاطفی خود دقیقتر نگاه کنید؛ شاید دارید پارتنر عاطفیتان را زیادی مورد توجه قرار میدهید و او را محور زندگیتان میکنید. اگر وابستگی عاطفی از حد بگذرد، میتواند نشانهای از هموابستگی باشد. نیاز ما مثل خون که جلوی چشم فرد خشمگین را میگیرد، جلوی ما را میگیرد و هیچ چیز دیگر(مثل ویژگی آسیبزنندهی فردی که با او در رابطه هستیم، یا محبت سالمی که دارد به ما میشود، و یا توانایی و عدم توانایی شریکمان برای توجه به خواستهای ما و…) را نمیبینیم! فقط بیجهت و با ترس و دردمندی او را نگه داشتهایم تا تنها نشویم…
با این کتاب میتوانید دانهی سبک زندگی نو را بکارید، و آن را با دستان خود امیدوارانه آبیاری کنید تا رشد کند. کتاب شما را به عشقورزی به خود و ابراز احساساتتان دعوت میکند، از شما میخواهد به قدرتِ تفکر خود اعتماد کنید، اهدافی تعیین کنید و زمانِ خود را برای رسیدن به آن اهداف برنامهریزی کنید، و تمام مواردی را که به افزایش اعتماد به نفس فردِ هموابسته کمک خواهد کرد، مورد اشاره و توضیح قرار خواهد داد.
در ضمن این کتاب، با دو مترجم دیگر نیز به چاپ رسیده است.