مرعوب یک کلاسیک ادبی
«پوست در برابر پوست» پر است از اطلاعاتی درباره شرایط خلق رمان «جنایت و مکافات»، روزگار نگارش و انتشار آن، و تفسیرهای متنوعی که طی دهههای متوالی از آن به عمل آمده است. اما نویسنده یادداشت معتقد است جای یک چیز در این میان خالی است: نقد و نظر خود نویسنده کتاب و دیدگاه امروزین به این اثر کلاسیک قرن نوزدهمی. نگاه انتقادی در کتاب جایش خالی مانده است.
«پوست در برابر پوست» پر است از اطلاعاتی درباره شرایط خلق رمان «جنایت و مکافات»، روزگار نگارش و انتشار آن، و تفسیرهای متنوعی که طی دهههای متوالی از آن به عمل آمده است. اما نویسنده یادداشت معتقد است جای یک چیز در این میان خالی است: نقد و نظر خود نویسنده کتاب و دیدگاه امروزین به این اثر کلاسیک قرن نوزدهمی. نگاه انتقادی در کتاب جایش خالی مانده است.
انتشار کتابی دربارهی یکی از آثار کلاسیک ادبیات جهان به قلم یک نویسندهی ایرانی را به گمانم باید به فال نیک گرفت؛ با علاقه شروع به خواندن کتاب کردم با این انگیزه که ببینم امیر نصری نویسندهی ایرانی معاصر از زاویه امروز و این جا چه دارد درباره این اثر مشهور ادبیات سدهی نوزدهم روسیه بگوید که بر خوانندگان ایرانی و فضای ادبی ما هم تاثیر عمیقی داشته است.
خواندن کتاب اما از منظرهای دیگری برایم جذاب شد. از نظر اطلاعات جالب و پرحجمی که کتاب دربارهی شرایط خلق رمان، روزگار نگارش و انتشار آن، و تفسیرهای متنوعی که طی دهههای متوالی از آن به عمل آمده است، در اختیار خواننده میگذارد.
اطلاعاتی از این دست که داستایفسکی در ابتدا قصد داشته دو رمان بنویسد. یکی دربارهی شخصیتی شبیه همین راسکولنیکف، شخصیت اصلی جنایت و مکافات و دیگری دربارهی یک خانوادهی بسیار فقیر شبیه خانوادهی مارملادف در این رمان. (من هم مثل کتاب بنا را بر این میگذارم که خواننده رمان را خوانده یا اگر نخوانده با خلاصهی داستان آن آشناست.
هرچند همین جا میخواهم اضافه کنم که این کتاب باید یک خلاصه داستان دو سه صفحهای به عنوان پیوست میداشت تا خوانندهی ناآشنا ــ یا حتی خوانندهی آشنا برای یادآوری ــ به آن مراجعه میکرد). در واقع ساختار فعلی رمان ترکیبی است از دو فضا که به خوبی از نظر داستانگویی و از نظر تماتیک به هم بافته شدهاند.
میخوانیم که دفترچهی یادداشتهای داستایفسکی در زمان نگارش رمان به نکات بسیار جالبی دربارهی تکوین شکل نهایی رمان اشاره میکند. مثلاً اینکه (به نقل از نویسندهای به نام جوزف فرانک) اول قرار بوده است رمان از زبان راوی اول شخص (راسکولنیکف) نوشته شود و داستایفسکی از میانهی کار نظرش را عوض کرده و رمان را در قالب راوی سوم شخص نوشته است:
او [داستایفسکی] برای نشان دادن وجدان اخلاقی قهرمان رمان به تحلیل روانشناختی قاتل میپردازد و از این قرار در خصوص قاتل شاهد تلفیق دیدگاههای ایدئولوژیک و تحلیلهای روانشناختی نویسنده هستیم. انتخاب زاویه دید اول شخص نمیتوانست در این زمینه کارآیی داشته باشد.
داستایفسکی با تغییر زاویهی دید رمان و انتخاب راوی سوم شخص دانای کل به راوی آزادی بیشتر بخشید تا فرآیند اکتشاف خود در شخصیت راسکولنیکف را دراماتیزه کند و تحول تدریجی او و نقش دیگران در این تحول را به نحو صریحتری نشان دهد. به این اعتبار تغییر زاویه دید حتی تاثیر مستقیمی بر ایدههای رمان نیز داشته است. (ص ۶۶)
با فضای روشنفکری روسیه در سالهای دههی ۱۸۶۰ آشنا میشویم. توضیح داده میشود که منظور داستایفسکی از نیهیلیستها و مکتب اصالت منفعت (Utilitarianism) و سوسیالیسم و باورمندان به سایر گونههای اندیشههای غربی چه بوده و چطور او و سایر روسگراها یا اسلاوگراها و هواداران کلیسای ارتدکس روسیه، همهی این نحلهها را یکی میدانستند و اندیشههای شبیه آنها را مروج خشونت میدانستند و اصلاً مشکل اصلی راسکولنیکف از نظر خالق او داستایفسکی همین باورمندی به اندیشههای غیرروسی (و گاهی حتی باورمندی به اندیشه به طور کلی به جای احساس) بوده است و نجات او در توبه از این باور.
کتاب پوست در برابر پوست فصل جالبی دارد دربارهی ویژگیهای جنایت و مکافات به عنوان یک رمان کارآگاهی و تفاوت آن با رمانهای کارآگاهی معمولی.
سپس به این میپردازد که شخصیتی شبیه راسکولنیکف در در ادبیات رئالیستی سدهی نوزدهم سابقه داشته است. نمونههای آن را در باباگوریوی بالزاک و برخی آثار پوشکین میبینیم. همچنین تیپ روسپی پاکنهاد که هم در ادبیات رئالیستی فرانسه حضور دارد و هم حتی پیشینهاش به کتاب مقدس میرسد. اما کار بزرگ داستایفسکی این است که این تیپها و پیشینهها را در ترکیب بدیعی که خصلت روسی دارد و از اندیشههای خودش سرچشمه میگیرد تبدیل میکند:
داستایفسکی در جنایت و مکافات مصداق بارز جدایی سنت رماننویسی روسها از سنت رماننویسی اروپایی است. او داستان سکولار در خصوص روسپیان و امیال جوانی شهرستانی را به رمانی در باب آموزهی رستاخیز در الاهیات مسیحی بدل میکند.
وجه تمایز مهم این رمان از سه رمان مورد بحث بالزاک در این نکته است که جنایت و مکافات بر خلاف آنها متمرکز بر پیرنگ داستان مثلاً مرگ قهرمان نیست، بلکه داستایفسکی در پیگفتار رمان، که کاملاً غیرداستانی است، از آیندهی ناشناخته سخن میگوید. (ص ۸۱، به نقل از پریسیلا مِیِر : روسها چطور رمانهای فرانسوی را میخوانند: لرمونتف داستایفسکی و تولستوی)
همین طور از تاثیر رئالیسم روسی که به زندگی مردم فقیر میپرداخت و کتابهای پیشین داستایفسکی مثل بیچارگان و یادداشتهای زیرزمینی گفته شده است و از اینکه انتشار جنایت و مکافات به صورت پاورقی چه تاثیری بر ساختمان رمان گذاشته است.
از اینکه ایدهی رستگاری از طریق رنج که از تمهای اصلی کتاب است چه ریشههای عمیقی در تفکر مسیحی دارد. تاثیر ساختار تمثیلی انجیلها و تاثیرپذیری از تمثیلهایی مانند زنده شدن العیازار و بازگشت فرزند ناخلف و مهمتر از همه داستان ایوب (که نام کتاب ــ پوست در برابر پوست ــ از آن گرفته شده است) چه ارتباط همهجانبهای با اندیشههای کتاب دارند.
از اینکه باور به حکمت عامیانهی تودهی مردم چگونه جزئی از تفکر ضدغربی داستایفسکی است. مقایسهی راسکولنیکف با مکبث قهرمان نمایشنامهی مشهور شکسپیر و مقایسهی جنایت و مکافات با رمان محاکمه اثر کافکا از دیگر مباحث جذاب کتاب هستند.
و سرانجام باید از معرفی طیف گستردهای از تفسیرهای نویسندگان و منتقدان ادبی غرب دربارهی این رمان گفت که خواننده را با تنوع دیدگاههای ممکن دربارهی یک اثر ادبی آشنا میکند.
اما این نکتهی آخر در عین حال عیب کتاب هم هست.
کتاب بیشتر به مجموعهای از اظهارنظرهای نویسندگان غربی دربارهی جنایت و مکافات میماند. اما امیر نصری خودش چه میگوید. بسیار اندک. تقریباً هیچ. غریب است که در کتابی سیصد صفحهای دربارهی یک اثر ادبی هیچ نقل قولی از خود اثر وجود نداشته باشد. این امر به نظر من به خاطر درگیر نشدن نویسنده با خود متن جنایت و مکافات است. این فقدان اریژینالیته به نظر من بزرگترین ضعف کتاب است.
کاستی دیگر فقدان نگاه انتقادی در کتاب پوست در برابر پوست است. کلاسیک بودن کتابهای کلاسیک خود این جسارت را از نویسنده میگیرد که عیبها و اشکالات کتاب را نشان دهد. اما انتظار این است که نویسندهی منتقد حتی در رویارویی با نویسندهای (به قولی غولی) مثل داستایفسکی، کاستیهای رمان را به عنوان یک اثر ادبی گوشزد کند. آیا بعضی جاها داستایفسکی داستان را کش نداده است؟ آیا شخصیت اسودریگایلف خوب در رمان تنیده شده است؟ آیا پیگفتار رمان ضعیف نیست؟
این مورد آخری ــ ضعیف بودن پیگفتار و ناهمگون بودن آن با بدنهی اصلی رمان ــ اتفاقاً انتقادی است که تعدادی از منتقدان معاصر داستایفسکی و دیگر منتقدان روسی مانند باختین و نابوکف هم به آن وارد دانستهاند و در کتاب پوست در برابر پوست اشارههایی به این انتقادات شده است، هرچند نویسنده باز از خودش نظری نداده است.
میخواهم بگویم نبود نگاه انتقادی حتی در گزینش و نقل نظرهای نویسندگان دیگر هم اتفاق افتاده است. این نوع پرداختن به یک رمان (حتی رمانی در اندازههای جنایت و مکافات و نویسندهای به قدرت داستایفسکی) به نگرش انتقادی به ادبیات لطمه میزند و خواننده جوان و کمتجربه را در یک موضع انفعالی و مرعوب در برابر ابهت نامهای بزرگ قرار میدهد. این امر اگر از یک مقالهی کوتاه که صرفاً برای تشویق خواننده به خواندن آثار ادبی بزرگ نوشته شده پذیرفتنی باشد، از یک کتاب سیصد صفحهای جدی دربارهی یک رمان پذیرفتنی نیست.
و سرانجام باید به تکرار برخی ایدهها و مفاهیم مانند رنج و رستگاری و دوگانگی شخصیتی و بسیاری چیزهای دیگر در فصلهای گوناگون کتاب پوست در برابر پوست اشاره کرد. این موضوع به نظر من ناشی از همان نبود نگاه انتقادی و ایدهی راهنما و انگیزهی مشخص نگارش یا فقدان تز اصلی در کتاب است. به نظر نمیرسد امیر نصری برای اثبات تز بخصوصی دربارهی این رمان دست به نگارش این کتاب زده باشد، بلکه کارش را بیشتر معرفی دیدگاههای موجود (و تا حدودی طبقهبندی آنها) تعریف کرده است.
نبود نگاه انتقادی علاوه بر جنبههای ادبی کار به طور خاص در بحث از دیدگاههای داستایفسکی و رسیدن او به حمایت از اسلاوگرایی افراطی در حد مخالفت با کاتولیسیسم و حمایت از استبداد تزاری و کلیسای ارتدکس روس، قابل بحث است. خوانندهی جوان و کمتجربهی چنین کتابی حق دارد بداند داستایفسکی (گیرم از نگاه امروزی و از دید نویسندهی معاصر) در کجای طیف سیاسی و اجتماعی زمان خود جای گرفته است.
حتی اگر خود نویسنده نظری انتقادی نداشت، دست کم دیدگاههای بسیار انتقادی امثال نابوکف را مفصلتر شرح میداد و در نهایت پاسخ به آن دیدگاهها را هم میآورد.