سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

قصه های ما را زنان ساخته اند

قصه های ما را زنان ساخته اند

 

مجموعه داستان شهری چون بهشت را سیمین دانشور در دهه 40 منتشر کرد، زمانی که زن داستان نویس قابل اعتنایی وجود نداشت. این مجموعه داستان هم ساختار محکمی داشت و هم نگاهی عمیق و بامعنا و خبر از حضور اولین زن داستان نویس جدی در ادبیات معاصر داد. در مجله آرش نیز به این کتاب توجه شد و در معرفی که البته نویسنده آن معلوم نیست به انتشار این مجموعه داستان و توجه به قصه گویی زنان پرداخته شده.

مجموعه داستان شهری چون بهشت را سیمین دانشور در دهه 40 منتشر کرد، زمانی که زن داستان نویس قابل اعتنایی وجود نداشت. این مجموعه داستان هم ساختار محکمی داشت و هم نگاهی عمیق و بامعنا و خبر از حضور اولین زن داستان نویس جدی در ادبیات معاصر داد. در مجله آرش نیز به این کتاب توجه شد و در معرفی که البته نویسنده آن معلوم نیست به انتشار این مجموعه داستان و توجه به قصه گویی زنان پرداخته شده.

 

 

این که زن ایرانی قصه بنویسد، نشانه رسم و راهی تازه و قصدی دیگرست، آن‌طور که قرن‌ها گفته است؛ و در آن قصه‌های خوب و خواب‌کننده، درد و امید خویش را پنهان کرده است و نه این که تنها درد خودش را، که راه و رسمش را، یکسانی و یکنواختی و رویاگری را. و این را: هم‌دردی و زاری و شدت حساسیت‌اش را. و این است که قصه‌های ما را زنان ساخته‌اند، تار و پودش را بافته‌اند و نماد و نمودش را آراسته‌اند.
و این‌ست آن‌چه شما «تکنیک» قصه ایرانی می‌خوانیدش _که اگر زنی بخواهد قصه بنویسد، به طبع، به همان رسم و راه می‌گراید؛ که بهره تمام از آدم _ هر قصه‌گویی؛ اگر چه قصه یکی باشد و حدیثی مکرر_ در آدم‌های خوب و بد و زشت و زیبا قصه هست، که گاه گوینده یا نویسنده بی‌خود می‌شود و راه قصه را رها می‌کند و به وصف و شرح و بست گزارش می‌گراید. اما هر چه هست گونه‌ای آمیزش با طبیعت هست که زن شرقی، فراوان‌ترین بهره آن را دارد، که گیاه و سنگ نیایش می‌کرد و می‌کند.
و این، همان نقطه‌ای است که باید از آن جا به نوشته‌های خانم دانشور نگاه کرد و اگر می‌خواهید غریبانی را من‌وجه‌بدل، برابرمان بگذارید خود، می‌دانید که آن‌ها دیگر گاه چه «زنانه» نویسانی‌اند.
***
این جا مجال و محل این نیست که به همه قصه‌ها، یکی یکی، برسیم و بعد مثل آن فضلا قضیه را روی بست «مسئله محرومیت قاطبه نسوان ایرانی» بنا کنیم، که ارزانی‌شان باد. این جا گفت‌وگوی صمیمیت و محرمیت نویسنده را با خیالش و تمناها و تولاهایش، باید کرد. و این‌که اندیشه زنی به دنبال نان‌آورش (و نه «مردش» که تازیانه فرویدی آن مرحوم فراموش می‌شود.) مکرر است، دیگر فقط می‌تواند نشانه تدرب «ناقد» باشد و استقصایش در کل امور.

 

شهری چون بهشت/قصه های ما را زنان ساخته اند

و اما این که نویسنده چرا دست به پیکره این قصه‌های گوناگون، نزده؛ داستانی‌ست شنیدنی که از وی بشنوید:
«نویسنده‌هایی که هم سن‌وسال من‌اند و نیز خود من، قربانی ترجمه شدیم، چون کارمان خریدار نداشت، کاری که از دل‌مان برخاسته بود و از محیط‌مان الهام گرفته بود، و آدم‌هایش از ولایت خودمان بودند. همه روبه ترجمه آثار غرب بردیم، به جای این‌که نویسنده باشیم، مترجم شدیم.»
و مقصود، البته از «خریدار» همین حضرات «انتلکتوئل‌مآب» است و همسایه‌های بی‌خاصیت‌شان که تا اسم «ژاک» می‌شنوند و «ژاکلین»، از «تکنیک» و «رپورتاژ» لب می‌بندند. اما تا اسم «علی» آمد و «مهرانگیز»، تمام دانش‌های کسبی و لدنی‌شان موقوف به حل مسائل داستان‌نویسی در این دیار می‌شود.
***
از «شهری چون بهشت» دیداری دیگر شده است: دیداری به هم‌دلی و گاه هماهنگی، و یا آن‌طور که گفتیم آمیختگی، و این‌جاها که نویسنده نخواسته یا بی‌خودانه با موضوع آمیخته، زبان قصه زبان گزارش می‌شود و زبان وصف‌کننده خیال. تا کجای این عدم نظارت گهگاه، عیب است و تاکجا حسن؛ زمان می‌خواهد تا بگویی: تا قصه ایرانی رسم و راهی مگیرد و تنی استوار کند، ورنه از کجای معرفتتان صدور حکم می‌کنید که «این مباد و آن مباد؟!»
چیز دیگری توی این قصه‌ها بود که عینک فضلا ندید، و آن لحن و بیان جنوبی بود بی‌آن که به «ارسال مثل» بدل بشود و به کتاب‌چه زبان‌شناسی. و این را خوب دیده‌اید که پیوند دادن آن طرز گفتن، و دیدن‌ها به زبان قصه، قوت و تازگی می‌دهد. گمانم این خود پاسخی است به سوالی و پیغام نویسنده‌ای به حقیقت و صمیمت، که می‌گوید: «… مترجم دید خارجی و آثار خارجی و تکنیک خارجی. نباید بود، که وی خود، نیست.»

  این مقاله را ۲ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *