سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

عیارسنجیِ نقدِ کتاب

عیارسنجیِ نقدِ کتاب

 

تهیه این کتاب

امروز نقدهای بسیاری در مورد آثار بزرگ ادبیات معاصر نوشته می‌شود، اما این آثار در دوران پیدایش خود، چگونه به بوته‌ی نقد می‌آمدند؟ این اثر مجموعه مقالاتی در زمینه‌ی نقد ادبی داستان‌های روز فارسی ست که طی دهه‌ی چهل و پنجاه توسط قاسم هاشمی‌نژاد نوشته و در آن آثار شاخصی چون سووشون، شازده احتجاب، طوطی و… تحلیل و بررسی شده‌اند. این نقدها که اغلب با دیدگاهی مناقشه­‌برانگیز و با شناخت از اسلوب رمان‌نویسی نوشته شده‌اند، توسط جعفر مدرس‌صادقی با هدف وارد کردن روح انتقادی به جامعه‌ی امروز ادب فارسی گردآوری شده است.

امروز نقدهای بسیاری در مورد آثار بزرگ ادبیات معاصر نوشته می‌شود، اما این آثار در دوران پیدایش خود، چگونه به بوته‌ی نقد می‌آمدند؟ این اثر مجموعه مقالاتی در زمینه‌ی نقد ادبی داستان‌های روز فارسی ست که طی دهه‌ی چهل و پنجاه توسط قاسم هاشمی‌نژاد نوشته و در آن آثار شاخصی چون سووشون، شازده احتجاب، طوطی و… تحلیل و بررسی شده‌اند. این نقدها که اغلب با دیدگاهی مناقشه­‌برانگیز و با شناخت از اسلوب رمان‌نویسی نوشته شده‌اند، توسط جعفر مدرس‌صادقی با هدف وارد کردن روح انتقادی به جامعه‌ی امروز ادب فارسی گردآوری شده است.

 

 

تهیه این کتاب

بوته بر بوته تعبیری دیگر از شناساندن سره از ناسره است. اصطلاحی که قدما برای تمییز درست از نادرست و به طور مشخص نقادی شعر و اثر هنری به کار می‌بردند. به همین ترتیب در این اثر با مجموعه مقالات نقد، بررسی و تحلیل آثار روز فارسی در طی دهه‌ی چهل و پنجاه روبرو هستیم. قاسم هاشمی‌نژاد که اغلب او را با رمان معروفش فیل در تاریکی در ژانر پلیسی می‌شناسیم در زمان نگارش این یادداشت‌ها برای ستون «عیارسنجی کتاب» در مجله‌ی فردوسی و سپس روزنامه آیندگان، یک دانشجوی جوان بود.

آن‌طور که در پیش‌گفتار کتاب می‌نویسد؛ ورود به مطبوعات برایش راهی بود تا گذران زندگی کند اما خیلی زود متوجه می‌شود که کار نقادی، یک کار پر دردسر است که در آن نه تنها نیاز به استخوان‌­خُرد کردن دارد، بلکه نیاز به یادگیری همیشگی، دقت و حوصله و همچنین خود را در معرض آماج حمله‌های دوست و دشمن قرار دادن نیز دارد.

 

کار گردآوری این مجموعه را جعفر مدرس‌صادقی انجام داده است و در درآمد ابتدای کتاب شرح می‌دهد که چطور در زیرزمین کتابخانه‌ی موسسه‌ی مطالعات و تحقیقات اجتماعی، به گنجینه‌ای از روزنامه و مجلات قدیمی می‌رسد و در بخش نقد ادبی آیندگان و فردوسی به مقالات درخشان قاسم هاشمی‌نژاد برمی‌خورد و وقتی آن‌ها را به نویسنده‌اش نشان می‌دهد، او تنها سر تکان می‌دهد و می‌گوید از «ارتکابات جوانی» بوده‌اند و بعد از پافشاری مدرس‌صادقی جواب می‌دهد که دیگر نقد بنویسم که چی؟ برای چه کسی؟ «وقتی موضوع نقد تو را سرشوق نمی‌آورد، چرا بنویسی؟» (ص ۲)

این ماجرا سبب می‌شود، که مدرس‌صادقی که دل پُری از نقدنویسی این روزها دارد این مجموعه را گردآوری و منتشر کند. «در همه‌ی این سال‌ها نقدنویسی را گاهی با هوچی‌گری و هتاکی و زیر آب زدن، گاهی با مچ‌گیری و تذکر اشتباهات املایی، گاهی با تبلیغ و ترویج یک مرام سیاسی و گاهی با موج‌سواری و دلجویی از رفقای دور و نزدیک یکی گرفته‌ایم…» (ص۲)

با خواندن قسمت پیش‌گفتار که یادداشت خود نویسنده بر این مجموعه است و سپس نقدهایی که بر آثار درجه یک و یا دست­‌کم تاریخ‌­­­­­­­­­­­­ساز ادبیات فارسی نوشته است، متوجه می‌شویم هاشمی‌نژاد نیز با مدرس‌صادقی هم رأی است. در واقع مسئله‌­­­­­­­­­­­ی نقد ادبی چالشی است که سر درازی دارد.

از نظر او علاوه بر نوپا بودن نقد در جامعه‌ی فارسی، مسئله‌ی فقر آثار ادبی در مقابل آثار اروپایی از یک طرف و همچنین فقدان نقادان حرفه‌ای و بی‌­غرض، راه ادبیات در کشور را دشوار و حتی رقت‌آور کرده بود. بنابراین برای خواندن این نقدها دو موضوع کلی را از ابتدا باید در نظر گرفت، یکی نوپا بودن نقد ادبی در دهه چهل ایران است، دیگری جوان بودن و آوانگارد بودن این یادداشت‌هاست که به طور مشخصی در کشمکشی دائمی است با آن‌چه که به عنوان نقد ادبی در جامعه ارزش‌گذاری شده بودند.

 

 

 

با تورق ابتدایی کتاب به نام‌های شاخص بی‌شماری برمی‌خوریم؛ سیمین دانشور، ابراهیم گلستان، غلامحسین ساعدی، جمال میرصادقی، مهشید امیرشاهی، هوشنگ گلشیری، گلی ترقی، اسماعیل فصیح، ناصر تقوایی، زکریا هاشمی، م.آ.به­‌آذین، رضا براهنی، بهمن فرسی، اکبر رادی، پرویز صیاد، شاهرخ مسکوب، محمد حقوقی و دیگران. همچنین یادداشت‌ها و گزارش‌هایی در مورد جشن هنر شیراز و آثار هنرمندان غربی مثل پیتر بروک که در این جشنواره به نمایش در آمده‌اند نوشته شده است.

بسیاری از این نام‌ها در دنیای آن روز سرشناس و حرفه‌ای قلمداد می‌شده‌­اند مثل ابراهیم گلستان، شاهرخ مسکوب، اردشیر محصص و… و عده‌­ای نیز تازه‌کار به حساب می‌آیند مثل مهشید امیرشاهی، اسماعیل فصیح، گلی ترقی و… نکته‌ی قابل توجه در این یادداشت‌ها نگاه داشتن جانب انصاف از طرف نویسنده است که در آن تقریباً به ندرت دست به تمجید از یک اثر می‌زند اما پیش‌داوری هم نمی‌کند.

و در مورد نویسندگان تازه‌کار سخت‌گیر نیست و در مورد حرفه‌ای‌ترها چشم‌اندازی امیدوارانه دارد؛ مثلاً نوشته‌ی خود در مورد سووشون را با این پرسش آغاز می‌کند و به اتمام می‌رساند: «آیا سووشون از پیدایی یک فصل تابناک رمان خبر می­‌دهد؟» (ص ۵۴) یا جایی دیگر از این اثر با تعبیر «سوزن‌دوزی خونین کلمات» یاد می‌کند. شیوه‌ی او در نقد این رمان چنین است که یک بار پیرنگ داستان را مرور کرده بعد سراغ فصل به فصل آن رفته و بررسی محتوا و ساختار را هم‌زمان انجام می‌دهد.

 

 

 

اما آن‌چنان که گفته شد، این تشویق‌ها بسیار اندکند؛ او ابایی ندارد از این‌که اصطلاح «عدم موفقیت» را به کار ببرد آن هم بسیار و در واقع با ادله؛ داستانِ بعد از روز آخر مهشید امیرشاهی را «روایت‌کننده‌ی­­­­­­­­­­­­­­­ تجربه‌های شکل نگرفته» می‌خواند. شازده احتجاب را به این دلیل که پیوستگی و وحدت موضوع داستانی درستی ندارد یک رمان نمی‌داند و در این‌جا نقل قولی از آلن روب‌گری‌یه می‌آورد:

«هدف از داستان بلند نویسی، برعکس گزارش‌نویسی، اطلاع دادن نیست، بلکه هدفش ایجاد واقعیت است…» (ص۱۲۶) البته با این‌که این اثر را زیر سایه‌ی قهارانه‌ی بوف کور می‌پندارد و آن را «تجر­به‌ای در بازسازی واقعیت» می‌داند از گفتن نکات بدیع و خوب شازده احتجاب نیز دریغ نمی‌کند: «گلشیری موفق شده است فضایی وهمناک، شاعرانه و سرشار بیافریند و در پود زمینه‌یی آن، به وفور، تارهای حادثه چنان ماهرانه بدود که بی هیچ تصنعی، یا در مواردی کم و بیش، جزء گستره‌ی جدانشدنی اثر محسوب شوند.» (ص ۱۲۹)

 

کتاب قصه‌نویسی اثر رضا براهنی را فاقد دید دیالکتیک و نظام ذهنی آکادمیک خوانده است و در شرح این دیدگاه در چهار قسمت با عنوان‌های «شتابزدگی سبک‌سرانه»، «نقص تعاریف»، «نقص مباحث»، «فقدان سازمان و سامان‌بندی طرح» دلایل خود را برشمرده است. هاشمی‌نژاد معتقد است که این اثر ضعیف است و نمی‌تواند پاسخگویی درخور برای نیازهای ادبیاتی باشد که رو به قصه‌­­گویی و کمال پیش می‌رود.

طوطی اثر زکریا هاشمی را اثری می‌داند که از منشأ درست جوشیده و «گزارش تاریخی من و ماست در ارتباطی فشرده و تمثیلی. و در عین بدوی بودن و بداهتش، قابل تأمل.» (ص۱۶۶) اما با این وجود اثری خام و ناپخته و پر از اطناب. جالب است که نوشتن این نقد در روزنامه آیندگان موجب اعتراض و دردسر اندکی نیز برای هاشمی‌نژاد از سوی کارکشته‌های حوزه‌ی نقد شد، چند روز پس از چاپ این مقاله، اعتراض‌­نامه‌ای نوشته می‌شود با این تیتر که «نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟»

و طبق گفته‌ی هاشمی‌نژاد در واقع خواسته‌اند «جوانک» را سر جایش بنشانند که خوب و بد را با هم قاطی نکند.

 

هر چند گوش او بدهکار این حرف‌ها نیست و همچنان به نوشتن نقدهای صادقانه‌اش ادامه می‌دهد، نقدهایی که از یک طرف منظر شخصی و انتظارات او به عنوان یک فرد را در نظر می‌گیرند و از طرفی در پی غور کردن و یافت پاسخ‌های داستانی به عنوان یک منتقد هستند. به نظر او نویسندگان حق دارند هر چه قدر دلشان می‌خواهد بد بنویسند، اما زیاد بدها را نباید به زیر چاپ ببرند و این انتقادی ست که به کتاب ترس و لرز اثر غلامحسین ساعدی دارد و آن را اثری شکست‌خورده در داستان‌گویی می‌داند:

«شکست در آفریدن فضای مقرر، شکست در خلق شخصیت‌ها، راه بردن بی‌نقص قصه و در مجموع شکست در ایجاد ارتباط در قصه‌ها تا چون نخی نامرئی از قصه‌ها بگذرد.» (ص ۷۹)

 

در مورد کتاب تابستان همان‌سال اثر ناصر تقوایی می‌نویسد: «هشت قصه‌ی کوتاه، هشت شعله‌ی خُرد که انفجاری برنمی‌انگیزند…» (ص۱۶۳)

 

 

 

آن‌طور که از ترتیب نقدها برمی‌آید هاشمی‌­نژاد در دهه‌ی پنجاه حوزه‌های دیگری را هم امتحان می‌کند، از داستان فراتر رفته، به نقد نمایشنامه، تئاتر و حتی کاریکاتور و طراحی و… مشغول می‌شود. اینجاست که پای اردشیر محصص، اکبررادی، پیتر بروک، رابرت ویلسون و… به میان می‌آید؛ در رابطه با آثار اردشیر محصص می‌نویسد خوب است که او را در زمانه‌ی خود داریم و او را تنها هنرمندی می‌داند که نامش در سطح جهانی واجد ارزش است و با شوری بی­‌مثال از او حرف می‌زند.

 قاسم هاشمی‌نژاد در پیش‌گفتار به طور مفصل تاریخ نقادی را از ابتدا تا عصر حاضر را توضیح داده است؛ صدای نقد برای قرن‌های متوالی در ایران خاموش بوده و جز عارفان که در مجلس‌های شفاهی به تذکر و تذکیر می‌پرداختند، نقد آن هم نقد ادبی به طور جدی و امروزی آن وجود نداشته تا زمانی که عباس اقبال آشتیانی در مجله‌­ی دانشکده، مقاله‌ای به عنوان «انتقاد ادبی» چاپ می‌کند که معنایش را «ذکر محسنات و عیوب و اشتباهات نوشته‌ها یا تألیفات ادبی» تعریف می‌کند که «با بصیرت تمام و دقت نظر صورت گرفته است.» (ص۱۱)

این چنین است که روح نقادی به جامعه‌ی ادب ایران کم کم تزریق می‌شود و از مسیرهای گوناگونی می‌گذرد. نقدهایی که معطوف به یک مسئله­ اجتماعی‌اند و به اصطلاح رسالت­­­­­­­­­­­­مند هستند، نقدهایی که در خدمت روانشناسی‌اند و غیره. اما در زمانه‌ای که این یادداشت‌ها نوشته شده‌اند به گواه نویسنده

«برداشت رسمی این عقیده‌ی پذیرفته شده را در نقد داستان تبلیغ می‌کرد و موجه می‌دانست که نویسنده‌ی نقد پس از مقدمه‌ای فراخور مضمون و در ستایش نقش دلالت‌گر داستان، اعتبار مضمونی و موضوعی اثر را بررسی می‌کند و با باز نمودن توانایی‌های بیانی و زبانی نویسنده قوت قلم یا ضعف تألیف آن را گوشزد می‌کند و انحراف از زبان معیار را تذکر می‌دهد و در نهایت با ذکر اشتباهات چاپی گریخته از چشم و اشتباهات لُپی گریخته از قلم نویسنده مطلب را فرو می‌بندد.» (ص ۱۰)

 

در چنین شرایطی است که یک روحیه‌ی جوان و پرسش‌گر، دست به نوشتن مقالاتی می‌زند که هنوز در اواخر قرن شمسی نیز برای ما جسورا‌نه‌اند. او معتقد است باید بالاخره از زمانه چیزی بیاموزیم و با خودمان رو به رو شویم. نهراسیم از رمان که به تعبیر استاندال «آینه‌ی متحرک» است و با جانب‌داری از آثار غیر اصیل و پوک از روبه‌رو شدن با حقیقت خودمان فرار نکنیم.

به پاس این جسارت و ذهن دلسوزانه است که من فکر می‌کنم در مورد این کتاب نمی‌توانم چیزی بگویم و اضافه کنم جز این‌که از آن بسیار آموخته‌ام، سیر بررسی آثار نویسندگانی که در عصر حاضر آن‌ها را به عنوان اساتید می‌شناسیم برایم به مثابه خواندن تاریخِ یک ادبیات بود. همچنین با مدرس‌صادقی همدل هستم که جامعه‌ی ادبی-هنری امروز به چنین قلم‌هایی بسیار نیازمند است. نقدهایی که مثل ریختن روغن داغ بر روی پوست، غل و غش یک اثر را بسوزاند و برای نویسنده و جامعه­­­­­­­­ مجالی بیافریند برای خلق اثری ماندگار.

در انتهای کتاب علیرضا غلامی یک گفتگو با هاشمی‌نژاد پس از چاپ اول بوته بر بوته انجام داده و از او پرسیده است که چرا دیگر نقد ننوشت و نمی‌نویسد؟ جواب این است: «شما اگر منتقد حر­فه‌ای باشی و امور زندگی و امرار معاشت از راه نوشتن بگذرد، نمی‌توانید منتظر بنشینید تا سالی ماهی کتابی چاپ شود که ارزش نقد کردن داشته باشد. و اگر متوجه نباشید و هی درباره‌ی کتاب‌های به دردنخور بنویسی، تصویری که از خودت به دست می‌دهی یک آدم _ دور از جان شما_ گنده‌دماغ و غرغرو و مشکل‌پسند و ایرادگیر خواهد بود.» (ص ۳۴۴)

 

عیارسنجیِ نقدِ کتاب

 

 

  این مقاله را ۲۱ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *