سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

شنا برخلاف جریان آب

شنا برخلاف جریان آب


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

چگونه درباره کتاب‌‌هایی که نخوانده‌‌ایم حرف بزنیم؟ از یک طرف راهنمایی برای کتاب نخواندن است و از طرف دیگر، دستورالعملی‌ست برای درست خواندن کتاب‌ها. از دید بایار فقط کتاب خواندن نیست که باعث اعتلای فرهنگ و یا دانش فرد می‌‌شود. از یک جهت اغلب مطالب خوانده شده به مرور زمان فراموش می‌‌شوند و یا فقط گزیده‌‌هایی از آن‌‌ها در ذهن می‌ماند و از طرفی دیگر، یک کتاب به تنهایی داده‌‌ی خاصی ندارد و بدون یافتن جایگاه آن کتاب در کتابخانه جمعی، خواندن و نقد آن عملی بیهوده است…

چگونه درباره کتاب‌‌هایی که نخوانده‌‌ایم حرف بزنیم؟

نویسنده: پی‌یر بایار

مترجم: محمد معماریان, مینا مزرعه فراهانی

ناشر: ترجمان

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۵

تعداد صفحات: ۱۸۴

چگونه درباره کتاب‌‌هایی که نخوانده‌‌ایم حرف بزنیم؟ از یک طرف راهنمایی برای کتاب نخواندن است و از طرف دیگر، دستورالعملی‌ست برای درست خواندن کتاب‌ها. از دید بایار فقط کتاب خواندن نیست که باعث اعتلای فرهنگ و یا دانش فرد می‌‌شود. از یک جهت اغلب مطالب خوانده شده به مرور زمان فراموش می‌‌شوند و یا فقط گزیده‌‌هایی از آن‌‌ها در ذهن می‌ماند و از طرفی دیگر، یک کتاب به تنهایی داده‌‌ی خاصی ندارد و بدون یافتن جایگاه آن کتاب در کتابخانه جمعی، خواندن و نقد آن عملی بیهوده است…

چگونه درباره کتاب‌‌هایی که نخوانده‌‌ایم حرف بزنیم؟

نویسنده: پی‌یر بایار

مترجم: محمد معماریان, مینا مزرعه فراهانی

ناشر: ترجمان

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۵

تعداد صفحات: ۱۸۴

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

شنا برخلاف جریان آب

 

چندسال پیش چالشی برای اعتراف به راه افتاده بود، اعتراف به این‌‌که سراغ کدام کتاب‌‌ها نرفته‌‌ایم اما وانمود می‌‌کردیم که آن‌‌ها را خوانده‌‌ایم. کاریکاتوریستی گفته بود مسخ را نخوانده اما بارها در جلسات مختلف درباره‌‌اش صحبت کرده است، قول داده بود در اولین فرصت داستان را بخواند. آن کاریکاتوریست اگر جمله‌‌ی آخر را نمی‌‌گفت، به اسطوره‌‌ی پیر بایار تبدیل می‌‌شد، به همین شکل هم قطعا می‌‌تواند در لیست افراد محبوب او باشد.

به نظر می‌‌آید  تمام ایده‌‌ی بایار در کتابش همین است که اگر کتابی را نخوانده‌‌ای به خودت سخت نگیر، بالاخره به یک شکلی می‌‌شود درباره‌‌ی هر اثر حرف زد. تمام کتاب صادقانه و با دقت حول محور عنوان آن نوشته شده است: چگونه درباره کتاب‌‌هایی که نخوانده‌‌ایم حرف بزنیم؟ هیچ طنز و کنایه‌‌ای در این  عنوان نیست.

این دیدگاه و شیوه‌‌ی برخورد با کتاب برای علاقمندان به ادبیات، اساتیدِ دانشگاهی و علاقمندان به مطالعه قطعاً توهین آمیز است. شیوه‌‌ای خطرناک است که می‌تواند بی‌‌سوادان پرمدعا را که فقط فن بیان خوبی دارند به سخنرانان اول محافل ادبی تبدیل کند. بایار خودش هم به این اقرار می‌‌کند، می‌‌داند که این دیدگاه برای گروه‌‌های زیادی برخورنده است و همواره تاکید جامعه بر مطالعه‌‌ی بیشتر بوده و همچنان هم هست.

به همین دلیل نویسنده در کتابش راه حل‌‌هایی برای کم کردن تنش ارائه می‌‌دهد اما  از اصل حرفش برنمی‌‌گردد. او اساساً موافقِ این فشار و اصرار بر مطالعه‌‌ی بیشتر نیست و معتقد است «برای صحبت درباره‌‌ی یک اثر، لازم نیست آن‌‌ را خوانده باشیم».

 

این ایده‌‌ی عجیب و متهورانه، هر چند خیلی جدید نیست و در کتاب نیز مثال‌‌هایی از وایلد و والری می‌‌خوانیم که پیرو چنین دیدگاهی بودند، اما همچنان در تضاد با عقاید رایج و منطقی‌‌تر است. بله منطقی‌‌تر است که بدون مواجهه مستقیم با اثری، درباره‌‌ی آن کورکورانه حرف نزنیم، اما بایار می‌‌خواهد منطقی جدید را پایه‌گذاری کند.

می‌‌توان گفت این شیوه‌‌ی هنجارشکنانه‌‌ی نگرش به ادبیات، همانطور که در مقدمه‌‌‌‌ی مترجم آمده، دیدگاهی پست مدرن است. برای بایار موضوع بیشتر از اینکه سروسامان دادن به یک نظریه‌‌ی پست مدرن باشد، راه حلی برای فرار از گرفتاری‌‌های تدریس است. او مدرس است و بارها درباره‌‌ی کتاب‌‌هایی از او  می‌‌پرسند که به عمرش نخوانده، اینجا شاید فعلِ جادوییِ «نمی‌‌دانم» به کار بیاید اما بایار هم مانند بقیه‌ی مدرسین نمی‌‌تواند زیاد از این فعل استفاده کند، پس راه حل جایگزین را انتخاب کرده است.

مثال دیگرِ کتاب، که عمومیت بیشتری دارد، درباره‌‌ی عشاقی است که می‌‌خواهند با لاف زدن خود را در چشم معشوق موجه و همه چیزدان نشان بدهند. این دو موقعیت، به خصوص اولی، برای بایار اهمیت زیادی دارد و بیشتر هدف کتاب کمک به افرادی در این شرایط است، اما به طور کلی بحث فضیلت کتاب‌‌نخوانی برای او پررنگ است. بایار نگرانی ندارد که فقط لاف زنی پرمدعا یا بی‌‌سواد فرهنگی به نظر بیاید.

 

او اساساً تعریف متفاوتی از سواد فرهنگی دارد. از دید او فقط کتاب خواندن باعث اعتلای فرهنگ و یا دانش فرد نمی‌‌شود. از یک جهت اغلب مطالب خوانده شده به مرور زمان فراموش می‌‌شوند و یا فقط گزیده‌‌هایی از آن‌‌ها در ذهن می‌ماند و از طرفی دیگر از دید بایار یک کتاب به تنهایی داده‌‌ی خاصی ندارد و بدون یافتن جایگاه آن کتاب در کتابخانه جمعی، خواندن و نقد آن عملی بیهوده است. بایار کتابخانه‌‌ی جمعی را  «مجموعه کتاب‌‌هایی که فرهنگ را می‌‌سازند» معرفی کرده است.

به صورت کلی تمام کتاب‌‌های نوشته شده و به صورت مشخص‌‌تر چندین کتابی که جوهره‌‌ی فرهنگ هستند این کتابخانه را می‌‌سازند.

از دید او هیچ اثری تک و تنها در جهان قرار ندارد و ارتباط آن اثر با مجموعه‌‌ای بزرگتر است که به آن ارزش می‌‌دهد و خصوصیاتش را می‌‌سازد، به همین دلیل معتقد است لازم نیست حتما کتاب یا مقاله‌‌ای را خوانده باشیم، فقط کافی است جایگاه آن را در مجموعه‌‌ی کتابخانه‌‌ی جمعی پیدا کنیم و به چیزهایی که دیگران درباره‌‌اش گفته‌‌اند خوب گوش کرده باشیم.

مثل کاریکاتوریستی که مسخ را نخوانده اما آن‌‌قدر درباره‌‌اش شنیده که بداند در کدام بخش‌‌ها به کارش مربوط است. بایار معتقد است پیدا کردن این جایگاه به مراتب مهم‌‌تر از خواندن تمام اثر است، چون اگر این جایگاه نباشد نمی‌‌توانیم زمان و مکان و شیوه‌‌ی استفاده‌‌ی درست از آنچه را خوانده‌‌ایم، پیدا کنیم.

برداشت‌‌های شخصی که هر کسی در مواجهه با اثر دارد، فراموش کردن جزییات کتاب، دقیق و درست نخواندن و بقیه مواردی که بایار به عنوان عوارض طبیعی و یا خطرات کتاب‌‌خوانی برمی‌‌شمرد با این روشِ پیداکردن جایگاه در کتابخانه‌‌ی جمعی، کمتر شده و یا برطرف می‌‌شود.

 

این شیوه‌‌ باعث ایجاد نظم در ذهن می‌‌شود و به فردی که با اثر مواجه شده امکان پیدا کردن دید شخصی نسبت به محتوای آن، در کنار دید کلی نسبت به کلیت اثر در جهان ادبیات را می‌‌دهد. بایار برای منشاء دید شخصی از «کتابخانه درون» استفاده می‌‌کند که جنبه‌‌ی شخصی و فردی شده‌‌ی آن کتابخانه‌‌ی جمعی است.  همانطور که کتابخانه‌‌ی جمعی جهان ادبی را می‌‌سازد، کتابخانه‌‌ی درون، جهانِ شخصی فرد را می‌‌سازد و ارتباط صحیح و درست هر کتاب با این دو کتابخانه در ذهن هر فرد کتابخوان بسیار مهم است.

بایار برای مطرح کردن دیدگاهش از مثال‌‌هایی در ادبیات و یا سینما استفاده کرده است. هر فصل را با شخصیت‌‌های عمدتاً شناخته شده‌‌ای پیش می‌‌برد و در خلال توضیح داستان و از زبان آنهاست که بیشتر محتوای مورد نظرش را منتقل می‌‌کند.

این شیوه‌‌ی بازخوانی مختصر داستان‌‌ها به همراه طنز ظریفی که در قلم نویسنده وجود دارد، خواندن کتاب را لذت بخش کرده است و موقعیت‌‌ها و عارضه‌‌هایی که می‌‌خواهد مطرح کند و یا راه‌‌های برون رفت از بحران‌‌های ایجاد شده را با مثال‌‌هایی روشن و واضح به خواننده منتقل می‌‌کند. علاوه بر این با مثال‌‌های شاهدی که از دیگر نویسندگان و اندیشمندان در حمایت از کتاب‌‌نخوانی می‌‌آورد، تیم خودش را قوی‌‌تر می‌‌کند تا این ایده‌‌ی متهورانه راحت‌‌تر درک شود.

 

از مجموعه عوارض کتابخوانی که بایار برمی‌‌شمرد و راهکارهایی که می‌‌آورد، می‌‌توان چنین نتیجه گرفت که منظور او همیشه و لزوما تاکید بر فضیلت کتاب نخوانی نیست، او به دید شخصی نسبت به ادبیات اهمیت می‌‌دهد و اینکه درک جوهره‌‌ی هر اثر، که آن را جایگاه اثر در کتابخانه جمعی می‌‌داند، به مراتب مهم‌‌تر از خواندن طوطی‌‌وار است. همانطور که به نقل از والری می‌‌نویسد: «مطالعه‌‌ی بیش از حد از اصالت تهی می‌کند».

مخصوصاً در موضوع نقد شکل مواجهه را مهم‌تر از خواندن اثر می‌‌داند که با ارجاع به نوشته‌‌های وایلد مفصل به این موضوع پرداخته است. یا واقعاً کتاب این را می‌‌گوید و یا همانطور که خودِ بایار نوشته است: «کتاب با هر خوانش از نو ساخته می‌‌شود.» این معنا با خوانشِ من از کتاب ایجاد شده است. شما هم مختارید و می‌‌توانید به شکل سنتی کتاب را بخوانید و از خواندش لذت ببرید و خودتان جایگاه واقعی اثر را پیدا کنید، یا می‌‌توانید خطر کنید، حالا که با خواندن همین متن کلیتی را دریافت کردید از شیوه‌‌ی بایار پیروی کرده و کتابش را نخوانید.  

 

مطالعه

 

  این مقاله را ۱۱ نفر پسندیده اند

یک دیدگاه در “شنا برخلاف جریان آب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *