سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

سنجش خرد ناب

سنجش خرد ناب

 

به گمان من، نقطه‌ی آغاز در هر گونه تحليل از آثار بهرام بيضايی و اساسا جهان‌بينی او، پيوند گوهرين‌اش با مفهوم دانایی و جنگ با جهل از طریق کسب و انتقال دانش به‌مدد زبان است. عشق به پژوهش و خواندن و نوشتن به طور بنيادين در بيضايی وجود دارد و او خود، آن را باروَر نيز می‌کند، و بیراه نيست که به توانی چنين يکّه در نگارش هر گونه نوشته و نثر و گفت‌وگويی می‌رسد.

به گمان من، نقطه‌ی آغاز در هر گونه تحليل از آثار بهرام بيضايی و اساسا جهان‌بينی او، پيوند گوهرين‌اش با مفهوم دانایی و جنگ با جهل از طریق کسب و انتقال دانش به‌مدد زبان است. عشق به پژوهش و خواندن و نوشتن به طور بنيادين در بيضايی وجود دارد و او خود، آن را باروَر نيز می‌کند، و بیراه نيست که به توانی چنين يکّه در نگارش هر گونه نوشته و نثر و گفت‌وگويی می‌رسد.

 

 

سنجش خرد ناب

 

 

نگاهی گذرا به زبان و ساخت‌مایه‌های ادبی در آثار بهرام بیضایی

 

 

 

نویسنده: شهرام جعفری‌نژاد

 

به گمان من، نقطه‌ی آغاز در هر گونه تحليل از آثار بهرام بيضايی و اساسا جهان‌بينی او، پيوند گوهرين‌اش با مفهوم دانایی و جنگ با جهل از طریق کسب و انتقال دانش به‌مدد زبان است. عشق به پژوهش و خواندن و نوشتن به طور بنيادين در بيضايی وجود دارد و او خود، آن را باروَر نيز می‌کند، و بیراه نيست که به توانی چنين يکّه در نگارش هر گونه نوشته و نثر و گفت‌وگويی می‍‌رسد.

از متون نمايشی و سينمايی تا پژوهشی و جز آن (حتي وقتی نوشته‌ای کوتاه در تجليل از همکاری می‌نويسد يا شعری در رثای دوستی ازدست‌رفته می‌سرايد، شگفتی همگان را برمی‌انگيزد)، از نثر پارسی سَره تا نثرِ دگرگون‌شده‌ی پس از آن و فارسی امروزين و حتی شعرواره‌هايی کهن يا معاصر در برخی هماوايی‌های نمايشی، و از گويش شاعر، پادشاه يا دبيری خردمند در هزاره‌ای پيش تا فلان کارمند، کارگر يا روستايی معاصر… و جز اين‌ها، کوشش روزافزون او در پالودن زبان فارسی معاصر از واژه‌های بيگانه و الگوهای نادرستِ رايج نيز شايسته يادآوری است.

اين مسير را می‌توان در يکی از مايه‌های اصلی و موضوع بسياری از آثار بيضايی يعنی نگرانی نسبت به ازدست‌رفتن فرهنگ و ادب پارسی و خلق برخی شخصيت‌های اهل خِرَد و قلم نيز دنبال کرد. اما چون در آثار او در پی دلالت‌های پايه‌ای‌تری باشيم، درخواهيم يافت که اين‌ها همه در سايه کندوکاو ژرف‌تر او در ريشه‌های فرهنگ و ادب اين سرزمين و کوشش برای حفظ و ثبت آيين‌های بازمانده از آن قرار می‌گيرند، با درنظرداشتن پيوند طبيعی و گريزناپذير اين آيين‌ها با جلوه‌های گوناگون اسطوره‌ای، فلسفی، اجتماعی، سياسی، روان‌شناختی و… نيز کوشش يا طبيعتِ نگارش او در قالب‌های بسامانِ ادبی و حفظ تقريبا تمامی پايه‌های ساختاری ادبيات نمايشی.

 

 

بیضایی از پیشگامان تاریخ‌نگاری اجتماعی نمایش در فرهنگ ایرانی و از پژوهندگان قدر اول زبان فارسی به شمار می‌آید. برخی از اهل ادب مانند ابوالفضل خطیبی و ایرج پارسی‌نژاد، هنرِ دوگانه او در «تحقیقاتِ غیرمستظرفه ممتاز و آفرینندگیِ ذوقیِ طبع‌ساز» را با آثار کسانی چون محمدتقی بهار و محمدرضا شفیعی کدکنی، سنجیده و همانند شمرده‌اند. همان‌طور که بسیاری از آثارِ خلاقانه بیضایی از پژوهش‌های تاریخی مایه گرفته، پژوهش‌هایش نیز از ساختمان رواییِ تاریخ‌نگارانه و داستانی و طبع‌آزمایی، بی‌بهره نیست.

زبانِ بیضایی از نوجوانی تحتِ تأثیرِ سبک خراسانی و نمونه‌های سرشناسِ کهن و هم‌روزگارش، یعنی فردوسی و مهدی اخوان‌ثالث و نیز نثرِ روزگارِ نوزايي ادب پارسی از جمله در کارِ عبداللطیف طسوجی و بعدها نثرهای کهن‌تری مانند تاریخ بیهقی پرورش یافت؛ و به این ترتیب نه تنها در زبان، که از لحاظ موضوع نیز، برخی از آثارش را با کارهای نمایش‌نامه‌نویسانی چون ساتم الغ‌زاده (نويسندة بزرگ تاجيک) نسبتی هست.

بَعدها بیضایی خود از پارسی‌گویانِ صاحب‌سبک و زبان‌آور شد که در شمارِ نثرنویسانی مانند محمد قاضی و سیمین دانشور و ابراهیم گلستان و همتایانِ دیگرشان در نثرِ غیرمعیارِ فارسیِ نوین، آوازه یافت؛ نمونه‌اش بَرخواني‌هاي آرش، اژدهاک و کارنامه بُندار بيدَخش و نمايش‌نامه‌های مرگ يزدگرد، سياوش‌خوانی و سهراب‌کُشی که در آن‌ها – بر پايه زمان و مکانِ ایران پیش از حمله اعراب – هيچ واژه عربی به کار نبرده است.

 

 

ده فیلم بلند، چهار فیلم کوتاه و چهارده نمايش (جز آثار کارگردانی‌شده توسط ديگران از نوشته‌های او) و حدود هفتاد کتابِ منتشرشده (روايت، پژوهش، نمايش‌نامه و فيلم‌نامه)، کارنامه پربار و استثنايی بیضایی در شصت‌وپنج سالِ گذشته را تشکیل می‌دهد؛ به‌علاوه چندين اثرِ نوشته‌شده و منتشرنشده و بی‌شمار طرح در انتظار نگارش، و روحيه‌ای هم‌چنان کاوش‌گر و پژوهش‌گر که لحظه‌ای آرام نمی‌گيرد و جز خواندن و ديدنِ هر چه جدی بينگارد، مدام می‌نويسد و همواره اميدوار است بتواند يکی را از اين ميان بسازد يا بر صحنه ببرد.

 

 

در پيگردی دلالت‌های زبانی/ ادبی/ تاريخی/ اسطوره‌ای/ آيينی در آثار نمایشی بیضایی (جز پژوهش‌نامه‌هاي ارزشمندش درباره ریشه‌های نمایش در شرق و نيز کتاب تحليلی هيچکاک در قاب که بيش‌تر به دليل بارِ پژوهشی خود مطرح‌اند)، روايت‌های آرش و اژدهاک در نگاه نخست، تنها تجربه‌هايی در نثر پارسیِ سَره و به قول خود بيضايی، بَرخوانی به نظر می‌رسند؛ اما نگاهی ژرف‌تر، روايت شکست‌های اندوه‌بارِ اين سرزمين را در بطن‌شان آشکار می‌سازد و نيز کوشش نويسنده را در اسطوره‌شکنی يا به‌روز‌کردنِ اسطوره‌ها و حداقل، امکان تفکر درباره آن‌ها به دور از جزم‌انديشی‌های رايج.

 

 

سه نمايش‌نامه عروسکی (عروسک‌ها، غروب در دياری غريب و قصه ماه پنهان) به‌علاوه چهارمين نمايش‌نامه از اين دست با نام مجلس بساط‌برچيدن و سايه‌بازی جانا و بَلادور، همراه با مجالسِ تقليدِ چهار صندوق، سلطان مار، جنگ‌نامه غلامان و طرب‌نامه با فضاها و شخصيت‌هايی نمادين، داستان‌هايی بی‌زمان‌و‌مکان يا بهتر بگوييم هرزمان‌و‌مکان، تداوم نمايش سنتی سياه‌بازی در قالب‌هایی امروزين اما دور از ابتذال، بهره از شگردِ بازی‌در‌بازی و فاصله‌گذاری به شيوه‌ای بديع و… از ديدگاهی ديگر در کنار هم قرار می‌گيرند و اين‌بار، مايه‌های مورد نظر نويسنده به‌ويژه همان ترديد در مفاهيمِ کليشه‌ای پيرامون و امکانِ جابه‌جايی نقش‌ها و هويت‌ها در شرايطی خاص را به شکلی فراتاريخی ارائه می‌کنند.

 

 

مترسک‌ها در شب، پهلوان اکبر می‌ميرد، هشتمين سفر سندباد، ديوان بلخ، ميراث، ضيافت، گم‌شدگان، راه توفانیِ فرمان پسر فرمان از ميان تاريکی، در حضور باد، حقيقت و مرد دانا، غريبه و مه، آهو، طلحک، چريکه تارا، زمين، روز واقعه، پرونده قديمی پيرآباد، باشو غريبه کوچک، کفش‌های مبارک، چشم‌انداز، سفر به شب، مجلس قربانی سِنِّمار، حورا در آينه، گيلگَمِش، پرده نئی و مجلسِ ضربت‌زدن آثاری بينابينی‌اند، به اين شکل که هم‌چون آثار پيشين در فضايی يک‌سره نمادين نمی‌گذرند و همواره گونه‌ای دلالت تاريخی کم‌وبيش آشکار و پس‌زمينه‌ای کم‌وبيش آشنا و عموماً روستايی، بدوی و اسطوره‌ای در آن‌ها يافتنی‌ست، اما هم‌چنان به تمامی تاريخ و زمان‌ها و مکان‌های ديگر نيز قابل گسترش‌اند و اساساً بر نگره‌هايی کلی و هستی‌شناختی استوارند.

 

 

همين دستمايه‌ها در گروهی از ديگر آثار بيضايی، در عين فرازمان و مکانیِ مفهوم اصلی، جامه تاريخیِ صريح‌تری بر تن می‌کنند و اساساً به ايلغارهای مشهور سرزمين‌مان اشاره دارند که از آن ميان، روايت‌هايی از روزگار ستم بيگانگان در عيّارِ تنها، سلندر، قصه‌هایي ميرِ کفن‌پوش، فتح‌نامه کلات، عيّارنامه، تاريخ سرّی ‌سلطان در آبسکون، ايستگاه سلجوق و تاراج‌نامه متداوم‌ترند.

در اين آثار نيز جدا از کوشش آشکار نويسنده براي بازآفريدن زبان خاص و متلاطم هر دوران (زبانی که در عين تاريخی‌بودن، زنده و محاوره‌ای‌ست، نه کليشه‌ای و کتابی، در دورانی که از يک سو با کورسوهای خفيف مقاومت برخی رادمردان و زنان در حفظ مليّت و ميراث خود مواجه است و از سوی ديگر با تهاجم وحشيانه قومی بيگانه و اطاعت و تزوير خيل رياکاران و سرسپردگان رودرروست)، شاهد اوج‌گرفتن اعتقادی ديگر از ديدگاه‌های ملیِ او هستيم؛ اين‌که اگر سرزمين ما از پس اين‌همه تهاجم و ويرانی هنوز پابرجاست، جز به سبب نام مادرانه‌اش «ايران» و آن زنجيره ناگسستنیِ مهرِ مادریِ آميخته در آب و خاکش نيست.

و همين مهر است که گاه شمشيری می‌شود (بايد بشود) در روزگار دفاع و گاه قلمی می‌شود (بايد بشود) در روزگار آشتی.

 

 

اما از ديدگاه بيضايی، مهم‌ترين ايلغار ملت ما نه حمله مغولان و نه هيچ تعارض بيرونی ديگر، که ايلغار هميشگی‌مان با ناهم‌دلی‌ها، سوءتفاهم‌ها و توهم‌های خانمان‌براندازِ خود است که از ديربازی ناآشکار تا حال (و احتمالاً آينده‌های نامعلوم) در بطن پندارها، گفتارها و کردارهايمان به حيات ناميمون خود ادامه داده و سبب هر ناکامی‌مان در هر برهه از تاريخ است.

شاهد مثال، آثارِ شهری با زمان و مکانِ معاصرِ او (از حدود مشروطيت تا حال) است که از اين ديدگاه و به سبب رنگ‌باختن آيين‌های پيوندگرِ گذشته، چهره‌عوض‌کردن و مخدوش‌شدن بسياری از ديگر آيين‌ها و اسطوره‌ها به مصلحت زمانه (در برابر ناچيز آيين‌های درست به‌جامانده يا درست منتقل‌شده به حال) و در عوض، بارِ روزافزونِ بی‌شمار بيگانگیِ روان‌شناختی جهانِ نو و هراسِ ناشی از معاصربودن با اين جهان و زيستن در بطنِ آن، حتي تلخ‌تر و تأثيرگذارتر از آثار پیشین به نظر می‌رسند، گرچه تقريباً همواره از آرمان‌های اميدوارانه نويسنده نيز بهره‌مندند.

دنيای مطبوعاتی آقای اسراری، عموسبيلو، رگبار، سفر، حقايق درباره ليلا دختر ادريس، کلاغ، ندبه، شب سمور، اِشغال، آينه‌های روبه‌رو، خاطرات هنرپيشه نقش دوم، پرده‌خانه، شايد وقتی ديگر، سند، آقای لير، مسافران، فيلم در فيلم، چه کسی رئيس را کشت؟، اَفرا، آوازهای ننه‌آرسو، مقصد، اعتراض، هدايت، گفت‌وگو با بادآب و خاک و آتش در نسخه‌هايی چاپ‌نشده)، سگ‌کُشی، اتفاق خودش نمی‌افتد، سند، ماهی، مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رُخشید فرزین، اَفرا، وقتی همه خوابيم، چهارراه و داش‌آکُل به‌ گفته مرجان، آثار اين گروه را تشکيل می‌دهند که تصويری تمام‌نما از تاريخ صد سال اخير به ما به دست می‌دهند.

اين‌که تمامی باورهای نادرست قومی و قبيله‌ای، خرافات موهوم و تناقض‌های تاريخی پيشين، در روزگار معاصر به شکل‌هايی ديگر حضور دارد و بر اثر آشنايی باز هم نادرست با مظاهر نوين فرهنگ و تمدن غربی، تشديد نيز شده است.

 

 

و اما از مرگ يزدگرد، طومار شيخ‌شرزين، ديباچه نوين شاهنامه، سياوش‌خوانی، سهراب‌کُشی، کارنامه بُندار بيدَخش، شبِ هزارويکم و گزارش اَرداويراف با آن‌که به‌ظاهر در گروه آثار تاريخی/ بدوی/ آيينی نويسنده جای می‌گيرند، آگاهانه جدا نام می‌برم تا بر ويژگی‌های مشترک‌شان و نيز فراز ديگری که در دلالت‌های ادبی/ اسطوره‌ای می‌پيمايند، تأکيد کنم. اين هشت اثر به گمان من، گوهرهای جاودان بيضايی، نقاط اوج او در کاربرد فصيح و خردمندانه نثر و کلام پارسی (آميخته با هماوايی‌ها و تشبيهات منظوم بسيار) و بازگشت جذاب او به بازنگری اسطوره‌هايی همچون آرش و اژدهاک، اين‌بار با پختگی و بار نمايشی بيش‌ترند.

هم‌چنين است پژوهش دوبخشی سترگ او با نام‌های ريشه‌يابی درخت کهن و هزارافسان کجاست؟ که در نگاه نخست، صرفاً در پی آن است تا با خوانشی دقيق از متون کهن و اسطوره‌های باستانی ايران‌زمين، نشان دهد «هزارويک شب» (يا «الف‌ليله‌ و‌ ليله» مجعول اعراب)، سرچشمه‌ای پارسی به نام «هزارافسان» داشته که قرن‌ها پيش، سروده و گردآوری شده و ادعاهای ديگران، جز ترجمه و تحريفِ آن نيست که البته به اين هدف نيز می‌رسد؛ ولی فراتر از آن و در مسير اين بازيابی، سرشار از شناخت برخی از اسطوره‌های باستانی اين سرزمين، به‌ويژه دو ايزدبانوی آب (اَناهيتا) و اَمشاسپَندبانوی خاک (اِسپَندارمَذ) است که خواندن آن را بايد به همه ايرانيان سفارش کرد.

 

 

 

بهران بیضایی

 

 

  این مقاله را ۲ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *