سفر به مثابه تنفسی در یک زندگی بحرانزده
روزِ دیگر شورا، اثر تازهی فریبا وفی ست که زمان انتشارش با آخرین اثر او شش سال اختلاف دارد. در این اثر تازه نیز، دغدغهی اصلی نویسنده یک دنیای زنانه است و شخصیت محوری داستان زنی به نام شورا که در اواخر سی سالگیاش. او برای فرار از فشار زندگی خانوادگیاش، با مردی وارد رابطه میشود و با او به سفر میرود. فریبا وفی همچنان درگیر مضمونهای آثار قبلی خود است؛ در بیان داستانی به پختگی رسیده، اما در محتوا همچنان خود را تکرار کرده است.
روزِ دیگر شورا، اثر تازهی فریبا وفی ست که زمان انتشارش با آخرین اثر او شش سال اختلاف دارد. در این اثر تازه نیز، دغدغهی اصلی نویسنده یک دنیای زنانه است و شخصیت محوری داستان زنی به نام شورا که در اواخر سی سالگیاش. او برای فرار از فشار زندگی خانوادگیاش، با مردی وارد رابطه میشود و با او به سفر میرود. فریبا وفی همچنان درگیر مضمونهای آثار قبلی خود است؛ در بیان داستانی به پختگی رسیده، اما در محتوا همچنان خود را تکرار کرده است.
فریبا وفی (متولد ۱۳۴۱)، یکی از نویسندگان پرکار و نسبتاً پرفروش ایرانی است. آثارش چون پرندهی من و رویای تبت با اقبال ادبی روبهرو شده و به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شدهاند که این خود مایهی مباهات است برای یک نویسندهی ایرانی. او در داستانهایش بیشتر دغدغهی زنان و مسائلشان را دارد. به عواطف و حسهای زنانه، افکار و جنبههای مختلف زندگی زنان در موقعیتهای مختلف میپردازد. در داستان روزِ دیگر شورا نیز باز به سراغ زنان رفته است.
داستان از طریق سوم شخص محدود به ذهن شخصیت اصلی روایت میشود؛ شورا زنی ست از طبقهی متوسط که در یک مجتمع ساختمانی با خانوادهی همسرش زندگی میکند. روش زندگی و تمام برنامههایش تحت شعاع این زندگی نسبتاً جمعی قرار دارد. او در طول روز گوش به فرمان مادرشوهر و خانوادهاش است و تکالیفی که آنها به دوشش میگذارند. خودش را عادت داده است با نقابهای مختلف در جمعها حاضر شود.
«یک روز ماسک ادب و بیتفاوتی به صورتش میزد و یک روز ماسک خوشرویی و توجه.» (ص ۱۶) گویی برایش یک ضرورت درونی ایجاد شده است که مورد پسند همگان باشد. کارهای بقیه را راه بیندازد. مانند دیگر همطرازان خودش در خانواده، یعنی جاریهایش نباشد که یکی یک کدبانوی تمام عیار و در عینحال خالهزنک است و دیگری زنی که سرش به کار خودش است و با کسی رفت و آمد ندارد.
شورا زنیست میانهحال. تحسین دیگران را میجوید و از طرفی از اینکه به خاطر دریافت چنین تشویقهایی افسار زندگیاش در دست خودش نیست ناراحت است. این نارضایتی سرایت کرده است به زندگی زناشوییاش، همسر و مادر بودنش. از آغوش و همخوابگی با همسرش فراریست چرا که او را مسبب اصلی شرایط کنونیاش میداند؛ اوست که زندگی در این ساختمان و خانواده و این طرز رفتار را به شورا تحمیل کرده است.
اما این شروع داستان نیست. آن چه گفته شد زمینهای است که شورا بر بستر آن میشورد. او در مناسبات خانوادگی با مردی آشنا میشود. آنها به مدت دو سال مخفیانه با هم تماس دارند و سرانجام برای دو روز، به یک تعطیلات در ارمنستان میروند، جایی که قرار است آزادانه و رها برای دو روز در اکنون زندگی کنند.
داستان به شیوهی روایتهای موازی تعریف میشود. در آغاز شورا را میبینیم که وارد ارمنستان شده و با خودش فکر میکند چیزی که تجربه خواهد کرد برای همیشه او را عوض میکند. در فصل بعدی زندگی گذشتهی شورا و روابط او را با همسر و خانوادهاش و همینطور رابطهی پنهانیاش میبینیم. در طول داستان به ترتیب یک قسمت در موقعیت جدید میگذرد و یک قسمت در گذشته.
این شیوهی روایت موازی تمهید جالبی است برای ایجاد شبکهی داستانی، شبکهای در هم تنیده از شخصیتها، دنیای داستانی و ایدهی مرکزی، امّا در عین حال باعث لو رفتن قصه میشود و تقریباً تعلیق داستان را از بین میبرد. علاوه بر این، خوانندهی ایرانی پیشاپیش آگاه است که وقتی رمانی دربارهی رابطهی بیرون زناشویی میخواند، قرار نیست این رابطه آخر و عاقبت خوشی داشته باشد.
نه به این دلیل که نمونههای غربی ( آنا کارنینا اثر تولستوی، مادام بوواری اثر گوستاو فلوبر) را خوانده است، بلکه بیشتر به دلیل وجود ممیزی در ایران. خواننده میداند این سیروسفری که شخصیت محوری داستان آغاز کرده است یا محکوم به نابودی و پشیمانی است یا اتفاق و تحول قرار است جنبهی درونی داشته باشد. در مورد روزِ دیگر شورا هر دو این موارد صدق میکنند.
فریبا وفی در این داستان از سفر به عنوان نمادی از دگرگونی و تجربه، نقب زدن به حقیقت وجودی قهرمان، گذشته و حتی آیندهاش استفاده کرده است:
«آنقدر سن دارد که بداند تجربه از جنس لباس نیست که به تنش امتحان کند و اگر نشد، ببرد پس بدهد. از جنس هیچ کالای دیگری هم نیست. از جنس خون است. در رگ جاری میشود و هر چیزی را دگرگون میکند.» (ص ۷)
گره زدن سفر درونی و بیرونی قهرمان، آن نکتهی اصیلی است که این رمان از آن برخوردار است، اما متأسفانه این هم از دست رفته است؛ تغییرات و احوالات شورا هیچگاه نمود بیرونی ندارد. مثل این است که راوی-قهرمان-دانای کل در یک حباب زندگی میکند. در دنیای فکری خودش، دیگران را قضاوت میکند، ذهن خوانی میکند و همهی گفتگوهای جاری در داستان در واقع از زاویه دید او گفته میشود.
در این شرایط اگرچه با متنی یکپارچه رو به رو هستیم که در آن شخصیتهای دیگر در جهت کمک به تعریف و پرورش شخصیت اصلی قرار دارند، اما هیچ کدام از آنها از این جلوتر نمیروند و در حد تیپ باقی میمانند: شخصیت رخشان، تیپ زن کتکخوردهای که بعد از مرگ شوهرش به عروس و پسرانش حکمرانی میکند. شخصیت مختار، مرد عیاش خانواده که همه چیزش را سر این مزاجش از دست داده است.
میترا، تیپ تنها دختر خانواده که ریزنقش است و بچهدار نمیشود و قرار است با شوهرش مهاجرت کند. داستان پر از شخصیت است و هر کدام از آنها یک تیپ هستند که جزیی از فرهنگ ذهنی ایرانیاند، تبدیل به کلیشه شدهاند و در داستان حتی به اندازهی یک جمله یا پاراگراف هم دارای شخصیت مستقل و جدا از کلیشههای رایج نیستند.
مجموع اینها به نوبهی خود خود شخصیت اصلی را نیز عقیم میکند، هیچ ویژگی منحصر به فردی در او یافت نمیشود. همه چیز منفعلانه و ذهنی رخ میدهد که البته این در آثار فریبا وفی پیشینهی درازی دارد. یکی از چیزهایی که در مورد آثار فریبا وفی عجیب به نظر میرسد این است که او رمانهای تماماً رئالیستی با موضوع اجتماعی و روانشناسی زنانه مینویسد، اما در عین حال در این آثار نه خبری از حضور جامعه هست و نه اشارهای به بافت اجتماعی، به جز اشارههای کمرنگ مثلاً به مبحث همیشگی گرانی.
نکتهی دیگر اینکه وقتی یک جنسیت را انتخاب میکنی تا دربارهی دغدغههایش بنویسی، و برچسب آثارت این میشود که زنانهنویس حرفهای هستی، نتیجهاش این میشود که از طرف دیگر رابطه غفلت میکنی. بیشتر مردها در این گونه آثار به هیچ وجه چندلایه و عمیق نیستند. پرسش این است که رنجِ زنها مازوخیستی و کاملاً ذهنی است یا درگیری طرف دیگری هم دارد؟
در این رمان بهخصوص یعنی روزِ دیگر شورا، نویسنده به غور در ژرفای هیچ یک از شخصیتها نپرداخته است. آدمها تکبعدی ماندهاند. خود شخصیت شورا یک زن منفعل مصلحتجو است که از آغوش همسرش؛ یک مرد سلطهطلب و بچه ننه، به مردی کنترلگر و شکاک و بدبین پناه میبرد. مردان دیگر رمان نیز هیچیک شخصیت چندوجهی و چالشبرانگیز ندارند.
وجه مثبت این اثر امّا، حضور ظرافتها و جزئیات زنانه است. فریبا وفی خوب بلد است گیروگورهای ذهن زنانه و رفتارشان را به روایت بکشد. زنی عاشق شده است، آن هم عشقی شکننده و خارج از عرف، او همیشه در تب و تاب است و همهی زندگیاش دستخوش هیجان و بیثباتی. فریبا وفی در گفتن این حالات زبردست است:
«موبایلش حکم اسباببازی را داشت برایش. پرتاش میکرد، گماش میکرد. دیگران پیدایش میکردند میدادند دستش. حالا دستش گم میشود، گوشی گم نمیشود. پایش گم شود، گوشی گم نمیشود. شده کپسول اکسیژن برایش. در انتظار زنگ آن نفسش تنگ میشود. بیقرار میشود. زنگش انگار زنگ نیست. زنگ زندگی است. زنگ خیال است.» (پشت جلد)
و یا:
«شورا یک گوشش به اوست و یک گوشش به خودش. یک زیستش در بیرون است، زیست دیگرش در درون.» (ص۱۳۴)
فریبا وفی در این اثر شاید در تکنیک و زبان به کمال رسیده باشد، اما در محتوا چیز خاصی برای عرضه ندارد. همان مسائل و قصههایی که در باقی آثارش با آن رو به رو هستیم در اینجا نیز محوریت دارد. زمانی فریبا وفی به خاطر رشد و پرورش دادن رمانهای آپارتمانی به شهرت رسید. داستانهایی که در آنها با جزئیات از احوال زن قشر متوسط ایرانی گفته میشد و مناسباتی که با اطرافیان خود داشت.
توجه به این ریزهکاریهای زندگی جمعی و ارتباطات ذهنی بدیع، قابل اعتنا و تأملبرانگیز بود. در روزِ دیگر شورا امّا، آن توازنی که بین تکنیک و محتوا در یک اثر پخته از نویسندهی حرفهای انتظار داریم اتفاق نیفتاده است.
مصاحبهی وینش با فریبا وفی دربارهی روز دیگر شورا را در اینجا بخوانید!