سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

درباره ستاری، مردی که راهگشا بود

درباره ستاری، مردی که راهگشا بود

 

جلال ستاری میان اسطوره‌ستیزی عقلانی و اسطوره‌باوری جزم‌اندیشانه به جستجوی راه سومی برخاست که بر آن نام «اسطوره‌پژوهی» گذاشت؛ با این هدف که ضمن حفظ تجلیات زیبای اسطوره و تحسین آن، امکان نقد، تحلیل و راه‌جستن نیز فراهم شود؛ چیزی که شاید بشود آن را آشتی ذهن متفکر خوداگاه و روح عاطفی اسطوره نامید. درخشان‌ترین نمونه این کار در آثار ستاری شاید کتاب «افسون شهرزاد» باشد. در این کتاب او به سراغ «هزار و یکشب» می‌رود اما هم و غمش بررسی نسخه‌های متفاوت یا شناختن ریشه‌های داستانی این کتاب غریب نیست، او مستقیم و سر راست به سراغ شهرزاد قصه‌گو می‌رود و توضیح می‌دهد چرا این زن مهم است.

جلال ستاری میان اسطوره‌ستیزی عقلانی و اسطوره‌باوری جزم‌اندیشانه به جستجوی راه سومی برخاست که بر آن نام «اسطوره‌پژوهی» گذاشت؛ با این هدف که ضمن حفظ تجلیات زیبای اسطوره و تحسین آن، امکان نقد، تحلیل و راه‌جستن نیز فراهم شود؛ چیزی که شاید بشود آن را آشتی ذهن متفکر خوداگاه و روح عاطفی اسطوره نامید. درخشان‌ترین نمونه این کار در آثار ستاری شاید کتاب «افسون شهرزاد» باشد. در این کتاب او به سراغ «هزار و یکشب» می‌رود اما هم و غمش بررسی نسخه‌های متفاوت یا شناختن ریشه‌های داستانی این کتاب غریب نیست، او مستقیم و سر راست به سراغ شهرزاد قصه‌گو می‌رود و توضیح می‌دهد چرا این زن مهم است.

 

 

نخستین مواجهه من با کتابی از جلال ستاری بازمی‌گردد به دوران دانشجویی و کتاب «عشق صوفیانه». بیست ساله بودم، عاشق، گرفتار هجران و البته امیدوار به وصال. شرح شگفت‌انگیز او بر تجربه عاشقانه در سنت عرفانِ ایرانی-اسلامی برایم خوشایند و خواستنی بود، گمان کردم که کتاب را فهمیده‌ام تا پانزده سال بعد که برای تحقیقی دوباره به سراغش رفتم و چنان شگفت‌‍زده شدم که گویی نخستین بار است کلمات جلال ستاری را می‌خوانم. بعدها فهمیدم این نکته را با کمی تساهل می‌شود درباره تمام آثار او لحاظ کرد: متونی عمیق، چند‌لایه ودیریاب، شبیه فرهنگ ایران که ستاری عمرش را صرف پیشبرد آن کرد.

فرهنگ ایرانی را به فرش‌های ظریف و دست‌بافت‌اش تشبیه کرده‌اند: لایه لایه، رنگارنگ و البته متناقض. این فرهنگ از پی سکوتی طولانی به مدت چند قرن، در عصر بیداری- معاصر با نهضت مشروطه- دوباره جان گرفت و در عرصه عمل و اندیشه شروع به بازآرایی خود کرد، در نتیجه انسان ایرانی با پرسشی کلیدی روبرو شد: مفهوم ایرانی بودن در زمانه پر شتاب معاصر چیست؟ گروهی در پاسخ به همین پرسش ایرانی بودن را به ریشه‌های باستانی‌اش در پیش از اسلام بازگرداندند، دسته‌ای پیشنهاد کردند از فرق سر تا ناخن پا غربی شویم و دیگرانی شبیه آل‌احمد یا شریعتی بر نوزایی اسلامی اصرار ورزیدند. ما مردمان ایران زمین میان آیینه‌دارانی مدعی گرفتار شدیم، تصویر ما در هر کدام از این آیینه‌ها متفاوت و گاه متضاد با آن دیگری بود و باور به هر کدام آن‌ها مستلزم از دست دادن چیزی ضروری یا عزیز می‌نمود. اهمیت کار کسانی شبیه جلال ستاری اینجاست که نمایان می‌شود.

او شبیه بهرام بیضایی یا شاهرخ مسکوب، به درستی درک کرده بود که برای شناخت و پیشبرد هر فرهنگی باید به سراغ اسطوره‌های زنده آن فرهنگ رفت. از اسطوره که حرف می‌زنم منظورم افسانه، قصه یا حماسه نیست، اسطوره چیزی است فراتر از این. اسطوره بیان مواجهه آدمی است با زندگی در تمام ابعادش: از تولد و مرگ تا عشق و ازدواج، از جنگ و صلح تا شکست و پیروزی. اسطوره‌ها به باورهای فرهنگی مردمان شکل می‌دهند، مناسک و آیین‌های مرتبط با خویش را پدید میاورند و امواجی عاطفی درون آدمی برمی‌انگیزند که او را، بداند یا نه، به سمت دلخواه اسطوره هدایت می‌کنند.

جلال ستاری میان اسطوره‌ستیزی عقلانی و اسطوره‌باوری جزم‌اندیشانه به جستجوی راه سومی برخاست که بر آن نام «اسطوره‌پژوهی» گذاشت؛ با این هدف که ضمن حفظ تجلیات زیبای اسطوره و تحسین آن، امکان نقد، تحلیل و راه‌جستن نیز فراهم شود؛ چیزی که شاید بشود آن را آشتی ذهن متفکر خوداگاه و روح عاطفی اسطوره نامید.

 

جلال ستاری

 

درخشان‌ترین نمونه این کار در آثار ستاری شاید کتاب «افسون شهرزاد» باشد. در این کتاب او به سراغ «هزار و یکشب» می‌رود اما هم و غمش بررسی نسخه‌های متفاوت یا شناختن ریشه‌های داستانی این کتاب غریب نیست، او مستقیم و سر راست به سراغ شهرزاد قصه‌گو می‌رود و توضیح می‌دهد چرا این زن مهم است: «شهرزاد کاری می‌کند کارستان… او تقدیر را به بازی می‌گیرد… شهرزاد نمونه شهامت است برای این‌که با ترفندی زنانه برابر حکمی ظالمانه می‌ایستد… مقاومت شهرزاد مقابله به مثلی زیباست با مردانگی قهرآمیز.» به واسطه تلاش ستاری حالا ما می‌دانیم که وقتی ظلم ظالم از حد می‌گذرد و امکان کاوه بودن برای آدمی مهیا نیست، می‌توان که منفعل نماند و شهرزاد شد. این یک نمونه‌ی خلاصه از شصت سال تلاش جلال ستاری است که کوشید برای ما راهی به سوی آینده از میان گذشته بگشاید، راهی که به ما تعلق دارد، نسخه وارداتی هیچ مکتب فکری نیست، ایرانی است اما قابلیت آن را دارد که جهانی باشد.

به واسطه آثار جلال ستاری یا شاهرخ مسکوب ما راهی تازه یافتیم. کاری که مسکوب با داستان سیاوشِ شاهنامه در کتاب «سوگ سیاوش» می‌کند یا مسیری که ستاری به عنوان مثال با کتاب «پژوهشی در حکایات سندباد بحری» می‌گشاید، باعث جرات دگرگونه نگریستن و نوشتن در دل اهلش می‌شود و به سالکان راه‌جوی امروز نشان می‌دهد چه بکنند و از کدام طریق به جستجوی مفهوم ایرانی بودن برخیزند. به برکت تلاش خستگی‌ناپذیر امثال جلال ستاری ما آموختیم چگونه می‌توان از دانش و عقل مدرن بهره جست، به دل دریای اسطوره و فرهنگ ایران زد و چیزی چنان یافت که راهنمای آدمی درجنگل مه‌آلود روزگارمعاصر باشد.

برای این کار بی‌تردید باید عاشق بود، مانند جلال ستاری که عاشق زبان فارسی و فرهنگ ایرانی بود بی‌آنکه در این مسیر در تله برتری‌جویی یا مغاک حقیرپنداری گرفتار شود. یادم است همین امسال کتاب «درد عشق زلیخا» را به قلم او می‌خواندم. جایی از کتاب ارجاعی به تفسیر عتیق نیشابوری داد و چند جمله از آن را ذکر کرد- اهلش می‌دانند که تفسیر عتیق در زیبایی صورت و سیرت قله‌ای در نثر فارسی است- بعد در ادامه آن متن، کلمات خود را آورد و به سیاق تفسیر عتیق صفحه‌ای نوشت به طوری که دشوار بود تشخیص دهی این متن درخشان با لحن کهن متعلق به نویسنده‌ای معاصر است. باور دارم این‌طور فارسی نوشتن فقط سواد نمی‌خواهد و عاشقی هم لازم دارد.

جلال ستاری هم به اعتبار بیش از صد کتاب ترجمه و تالیفش دانش به غایتی داشت و هم به واسطه چندین و چند کتاب درباره عشق، از قصه زلیخا یا شیخ صنعان گرفته تا ماجرای تریستان و ایزوت یا عشق‌نامه هلوییز و آبلار، به خوبی ذات عشق را می‌شناخت؛ به همین دلیل رفتنش جایی خالی پدید آورد که به سادگی پر نخواهد شد اما در مقابل او الگوی خوبی برجای گذاشت و نشان‌مان داد دل در گروی گیسوی ایران داشتن، مستلزم سخت‌کوشی و دانشوری است. جلال ستاری راهگشای ما بود تا بدانیم امید وصال و هراس هجران در قلمرو فرهنگی ایران همیشه وجود دارد اما چاره کار نه انفعال که شکلی از جستجوی خستگی‌ناپذیر و پیوسته است. برای این به گمانم تا همیشه مدیون او و آثارش هستم.

 

 

 

 

  این مقاله را ۱۷ نفر پسندیده اند

4 دیدگاه در “درباره ستاری، مردی که راهگشا بود

  1. نسرین می گوید:

    درود و سپاس. مشوقی شد برای غلبه بر ترس ناشی از بزرگی برخی نویسندگان و جرأت یافتن بر مطالعه آثار آموزنده آنها. سپاس مجدد از قلم نویسنده ی “سمت آبی آتش”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *