روایتهای دوره پهلوی: از رومی روم تا زنگی زنگ
در دوره پهلوی دوم و خصوصاً در بازه زمانی بعد از کودتای بیست و هشت مرداد تا انقلاب اسلامی سال ۵۷، مواجهه با مشروطه تحولات گستردهای یافت. تحولاتی که از یکسو از تاسیس دانشکدههای علوم انسانی و نگاه تاریخی مبتنی بر علوم اجتماعی در دانشگاهها داشت و از سوی دیگر هژمونی اندیشههای مارکسیستی که انقلاب مشروطه را ناکامل و تنها برای گذار از فئودالیسم توسط بورژوازی ملی میدانستند. بعد از کودتای ۲۸ مرداد و ضعف و به حاشیه رانده شدن گفتمان مشروطهخواهان جبهه ملی و هواداران دکتر مصدق توافقی دوجانبه میان حکومت و مخالفانش بر سر نادیده گرفتن انقلاب مشروطه و حوادثاش شکل گرفت
در دوره پهلوی دوم و خصوصاً در بازه زمانی بعد از کودتای بیست و هشت مرداد تا انقلاب اسلامی سال ۵۷، مواجهه با مشروطه تحولات گستردهای یافت. تحولاتی که از یکسو از تاسیس دانشکدههای علوم انسانی و نگاه تاریخی مبتنی بر علوم اجتماعی در دانشگاهها داشت و از سوی دیگر هژمونی اندیشههای مارکسیستی که انقلاب مشروطه را ناکامل و تنها برای گذار از فئودالیسم توسط بورژوازی ملی میدانستند. بعد از کودتای ۲۸ مرداد و ضعف و به حاشیه رانده شدن گفتمان مشروطهخواهان جبهه ملی و هواداران دکتر مصدق توافقی دوجانبه میان حکومت و مخالفانش بر سر نادیده گرفتن انقلاب مشروطه و حوادثاش شکل گرفت
در سالهای بعد از معاصرین مشروطه و در دوره پهلوی دوم و خصوصاً در بازه زمانی بعد از کودتای بیست و هشت مرداد تا انقلاب اسلامی سال ۵۷، مواجهه با مشروطه تحولات گستردهای یافت. این تحولات را بیش از همه باید تحت تاثیر تاسیس دانشکدههای علوم انسانی دانست. به همین واسطه بود که علاوه بر توجه به متدهای جدید تاریخنگاری، نگاه تاریخی مبتنی بر پارادایمهای علوم اجتماعی و آشنایی بیشتر با اندیشههای سیاسی شکل گرفت. از سوی دیگر، فعالیتهای حزب توده و رشد ایدههای مارکسیستی در میان روشنفکران و دانشجویان به مرور زمان، باعث شکلگیری ایده و رهیافت تازهای برای درک و مواجهه با تحولات تاریخی شد.
فریدون آدمیت که از اساتید برجسته علوم سیاسی دانشگاه تهران بود، با اتکا به رویکردی متنمحور و فلسفی به روشنفکرانی مانند آخوندزاده و مستشارالدوله میپرداخت و تاثیری که در شکل گرفتن ایده مشروطهخواهی و تجدد ایرانی داشتند. در این میان، روشنفکران و متفکرانی که امثال آخوندزاده و وارثان فکریشان مانند تقیزاده، فروغی و بهار را همدست حکومت پهلوی و مدرنیزاسیون آمرانهاش میدانستند در سمت دیگر ماجرا ایستادند. کسانی مانند جلال آلاحمد در آثاری مانند غربزدگی یا در خدمت و خیانت روشنفکران حوادث مشروطه را بازبینی کرده و در مقابل «تقیزاده»ها، از «شیخ فضلالله نوری» حمایت میکردند.
اما بیشتر آثاری که به مشروطه میپرداختند، آثاری بودند که براساس پارادایم اقتصاد سیاسی مارکسیستی و جامعهشناسی تاریخی نگاشته میشدند. از زمانی که بخشی از جریان اجتماعیونعامیون، حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند و در اولین پلنوم در «انزلی» به بررسی ماهیت انقلاب مشروطه پرداختند، تحلیل حوادث انقلاب مشروطه بر اساس همین رویکرد صورت میگرفت. کسی مانند «حیدر عمواوغلو»، از اولین چریکهای تاریخ معاصر ایران و مشروطهخواه رادیکال، انقلاب مشروطه را انقلابی «بورژوا-دموکراتیک» میخواند که هنوز به اهداف خودش نرسیده و از سوی دیگر، «آووتیس سلطانزاده» که بعدها کارش به گولاک استالینی رسید، با همین تحلیل معتقد بودند که انقلاب مشروطه به واسطه منافع زمیندارها و فئودالها و بورژوازی ایرانی پیش رفته و اینک زمان انقلاب کارگری رسیده است. در تمام سالهای دوران پهلوی دوم نیز عمده تحلیلهای نیروهای سیاسی و فکری وابسته به جریان چپ، انقلاب مشروطه را مرحلهای برای گذار از فئودالیسم توسط بورژوازی ملی میدانستند و درنهایت فرجامش را روی کار آمدن رضا شاه، عامل امپریالیسم میفهمیدند.
به مرور زمان و در دهه چهل و پنجاه، توجه به حوادث انقلاب مشروطه به طرز محسوسی کاسته میشود. این کاهش را میتوان با جستجویی در کتابخانه ملی یا کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران در خصوص مقالات و کتابهایی که در این دو دهه به انقلاب مشروطه پرداختهاند به خوبی دریافت. شاید مواردی مانند پیوندی که میان ساختار ظاهری حکومت پهلوی دوم و انقلاب مشروطه وجود داشت یا فضای اختناق حکومت پهلوی و سختگیری درباره پرداختن به حوادث انقلاب مشروطه و فرجام آن در این کاهش نقش ایفا کنند اما هژمونی روزافزون اندیشههای مارکسیستی بر محیط روشنفکری و فضای محدود دانشگاهی را میتوان عامل مهمتری دانست. عمده توجه روشنفکران و فعالین سیاسی و دانشجویان به آثاری معطوف بود که ترجمه شده بودند و اگر پای تاریخ در میان بود، تاریخ انقلابهای چین و روسیه و کوبا و … بود. از سوی دیگر،کتابهای درسی دانشآموزان با روایتی سهلگیرانه نسبت به انقلاب مشروطه بیشتر تمرکزش بر نابهسامانی اوضاع ایران بعد از مشروطه بود تا به نقطه عطف تاریخی برسد که رضا شاه روی کار میآید. میتوان گفت در دوران پهلوی دوم خصوصا بعد از کودتای ۲۸ مرداد و ضعف و به حاشیه رانده شدن گفتمان مشروطهخواهان جبهه ملی و هواداران دکتر مصدق توافقی دوجانبه میان حکومت و مخالفانش بر سر نادیده گرفتن انقلاب مشروطه و حوادثاش شکل گرفت.