اکنون نوبت زنان رسیده است
در کشور توسعهیافتهای مانند کانادا زنان تنها ۱۸ درصد از مشاغل مدیریت ارشد و درمجموع ۳۶ درصد مشاغل مدیریتی را در اختیار دارند. یا مثلاً در میان ۵۰۰ شرکت برتر و موفق دنیا زنان تنها ۱۷ درصد از کرسیهای هیئتمدیره، ۱۴ درصد مشاغل اجرایی سطح بالا و کمتر از ۵ درصد از پستهای مدیرعاملی را دارا هستند. رفع این نابرابری به قضیه «مرغ و تخممرغ» میماند؛ کدام یک باید اول قرار گیرد؟ حضور زنان بیشتر در مشاغل رده بالا صورت گیرد تا تغییری به وجود آید یا تغییرات لازم ایجاد شود تا زنان بیشتری به مشاغل رأس هرم سازمانها دست یابند؟ به نظر کرستن استوارت نویسنده کتاب نوبت ما زمان آن رسیده که به این مسئله پیچیده نگاهی متفاوت بیندازیم.
در کشور توسعهیافتهای مانند کانادا زنان تنها ۱۸ درصد از مشاغل مدیریت ارشد و درمجموع ۳۶ درصد مشاغل مدیریتی را در اختیار دارند. یا مثلاً در میان ۵۰۰ شرکت برتر و موفق دنیا زنان تنها ۱۷ درصد از کرسیهای هیئتمدیره، ۱۴ درصد مشاغل اجرایی سطح بالا و کمتر از ۵ درصد از پستهای مدیرعاملی را دارا هستند. رفع این نابرابری به قضیه «مرغ و تخممرغ» میماند؛ کدام یک باید اول قرار گیرد؟ حضور زنان بیشتر در مشاغل رده بالا صورت گیرد تا تغییری به وجود آید یا تغییرات لازم ایجاد شود تا زنان بیشتری به مشاغل رأس هرم سازمانها دست یابند؟ به نظر کرستن استوارت نویسنده کتاب نوبت ما زمان آن رسیده که به این مسئله پیچیده نگاهی متفاوت بیندازیم.
اکنون نوبت زنان رسیده است
در سالهای اخیر اندیشمندان بزرگی به تحولات چشمگیر در آینده اقتصاد جهان و مدیریت سازمانها پرداختهاند. آنها منسوخ شدن سبکهای سنتی رهبری و مدیریت را پیشبینی کرده و رویآوردن به سبکهای نوین را لازمه دوام و پیشرفت سازمانها و کسبوکارها دانستهاند. به نظر میرسد امروزه در طلیعه جامعه پسامدیریتی قرار داریم و پیشرفت واقعی در مدیریت نیازمند یک انقلاب و پارادایم شیفت است.
کارساز نبودن پارادایم «فرمان دادن و کنترل کردن» در سازمانهای تخت امروزی که بهشدت نیازمند اندیشه خلاق کارکنان هستند و جایگزین شدن پارادایم «مدیر در نقش مربی و توانایی و توانمندسازی کارکنان توسط مدیر» که بستر مناسبی برای پرورش ذهنهای نوآور است، اساس این پارادایم شیفت را تشکیل میدهد. بهاینترتیب ما شاهد فروریزی سازمانهای سلسلهمراتبی و در پی آن پایان یافتن دوران سبکهای رهبری یکسویه و آمرانه و برآمدن سازمانهای شبکهای و مجازی و رونق گرفتن سبکهای رهبری مشارکتی و پرورشی هستیم.
بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که ویژگیهای شخصیتی که بیشتر به زنان نسبت داده میشود با سبکهای مناسب رهبری برای سازمانهای مدرن امروزی سازگاری بیشتری دارند. بهبیاندیگر، به نظر میرسد زنان قابلیتهای ویژهای دارند که بهشدت مناسب نیازهای اقتصاد سده بیستویکم است؛ بهطوریکه میتوان پیشبینی کرد در دهه آینده صفات زنانه در بین رهبران بیشتر خواهان پیدا میکند. ازاینرو، میتوان گفت شاید آنچه شاید تاکنون بازدارنده زنان از دستیابی به جایگاههای مدیریت ارشد سازمانها بوده، امروز به نردبان پیشرفت آنان تبدیلشده است.
ماجرا از این قرار است که ما تا اینجای تاریخ، درباره عدم حضور آشکار زنان در مناصب ارشد و سطوح بالای شغلی در سازمانها، شرکتها و کشورها خواندهایم و شنیدهایم. هرچند تعداد زنان فارغالتحصیل از دانشگاهها از تعداد مردان پیشی گرفته است و به نسبت مساوی با مردان وارد محیطهای کاری میشوند، اما هنگامیکه به پلههای ترقی سازمانی نگاه میکنیم، میبینیم هر چه در مناصب قدرت و موقعیتهای شغلی بالاتر میرویم تعداد زنان کمتری جای دارند.
مطالعهای که بهتازگی یک گروه پژوهشی غیرانتفاعی متمرکز بر زنان در محیط کار انجام داده، نشان میدهد مثلاً در کشور توسعهیافتهای مانند کانادا زنان تنها ۱۸ درصد از مشاغل مدیریت ارشد و درمجموع ۳۶ درصد مشاغل مدیریتی را در اختیار دارند. یا مثلاً در میان ۵۰۰ شرکت برتر و موفق دنیا زنان تنها ۱۷ درصد از کرسیهای هیئتمدیره، ۱۴ درصد مشاغل اجرایی سطح بالا و کمتر از ۵ درصد از پستهای مدیرعاملی را دارا هستند.
وقتی دنبال راهکاری برای رفع این نابرابری میگردیم، میبینیم این ماجرا حدی به قضیه «مرغ و تخممرغ» میماند؛ کدام یک باید اول قرار گیرد؟ حضور زنان بیشتر در مشاغل رده بالا صورت گیرد تا تغییری به وجود آید یا تغییرات لازم ایجاد شود تا زنان بیشتری به مشاغل رأس هرم سازمانها دست یابند؟
به نظر کرستین استوارت نویسنده کتاب نوبت ما، زمان آن رسیده که به این مسئله پیچیده نگاهی متفاوت بیندازیم. از نظر او زمان پایان دادن به اینگونه حرفها فرارسیده و دیگر زمان پرداختن به چگونگی اثرگذاری بر این تغییر گذشته است؛ بلکه در حال حاضر باید به این واقعیت پرداخت که تغییر ژرف و شگرف و یا درواقع یک انقلاب در حال رخ دادن است.
فناوری دیجیتال با بهرهگیری از پیشرفتهای تکنولوژیک و تغییرات جمعیتشناختی در حال شکل دادن به یک نظم نوین جهانی است که نوع و سبک جدیدی از رهبری و رهبران را میطلبد؛ مدیریتی با ویژگیها و چشماندازهایی که زنان بهطور طبیعی در زمره پیشتازان آن قرار میگیرند.
البته این تنها دیدگاه و دیدگاه نویسنده این کتاب نیست؛ این موضوع پیامد انجام تعداد پرشمار و رو به افزایشی از پژوهشها است که نشان میدهند زنان آنچه را که برای رهبری موفق در عصر اطلاعات به آن نیاز است در ذات خود دارند. به نظر میرسد تاریخ میخواهد به ما بگوید اکنون نوبت زنان فرارسیده است!
اما سؤالی که وجود دارد آن است که زنان چگونه به بهترین روش میتوانند نوبت خود را به دست بگیرند؟ این سؤالی است که کرستین استوارت سعی میکند در خلال صفحات کتاب نوبت ما پاسخی درخور برایش پیدا کند و چندوچون این روش را بکاود. او در این کتاب خوانندگان را با اصطلاح «صخره شیشهای» آشنا میکند که در مقابل اصطلاحی قرار میگیرد که سالهاست بهعنوان مانعی برای رسیدن زنان به سطوح بالای سازمانها مطرحشده است: «سقف شیشهای».
طبق توصیف نویسنده کتاب نوبت ما، صخرههای شیشهای کمینگاههایی هستند که در روزهایی که احتمال ناکامی در کارها بالاست، بر سر راه مدیران و رهبران قرار میگیرند. در چنین زمانهایی که اوضاع بر وفق مراد نیست و اتصاف به ناکارآمدی، مدیران را تهدید میکند، معمولاً رقابتها بر سر گرفتن جایگاههای بالای سازمانی کم میشود و درخواست برای نشستن بر صندلی مقامهای بلندپایه کاهش مییابد.
در چنین اوضاعی است که شانس زنان برای دستیابی به ردههای بالای سازمانی افزایش مییابد. استوارت دراینباره مینویسد: «در خلال دورههای دشواری که شانس شکست در بالاترین حد است، احتمال آنکه زنان به قدرت برسند بالاتر است. بهعبارتدیگر زنانی که تلاش میکنند سقف شیشهای را بشکنند اغلب خود را بر لبه پرتگاه صخره شیشهای مییابند که خطر افتادن از آن هم کم نیست».
کرستین استوارت خود از زنانی است که پلههای ترقی را از ردههای پایین سازمانی درنوردیده و در سازمانهای بزرگی چون توییتر عهدهدار مشاغل مدیریتی در بالاترین سطوح سازمانی شده است. وی در این کتاب به تشریح دگرگونیهای ژرفی که در اقتصاد دانشبنیان کنونی روی داده، میپردازد و با استناد به دستاوردهای پژوهشهای معتبر جهان، تناسب ویژگیهایی را که بهصورت سنتی به زنان نسبت داده میشود با مدیریت و رهبری سازمانهای امروزی بیان میکند. او در بخشی از مقدمهاش بر این اثر نوشته است:
«من این کتاب را بر اساس ماجراهای کماکان در حال ادامه خودم در رهبری نوشتم تا نیروهایی را کشف کنم و توضیح دهم که رسیدن به قله را ناممکن میسازند.. ممکن است برخی از این نیروها خارجی باشند، اما آنگونه که من فهمیدهام اغلب آنها درونی و به همان اندازه سقف شیشهای ترسناک هستند».